از دموکراسیِ ملوکالطوایفیِ آقای کرزی
تا
امارتِ ملوکالطوایفیِ طالبان
احمد عمران
رییسجمهور کرزی معتقد است که برخی کشورها و از جمله پاکستان از ششماه به اینسو در پی ایجاد نظام ملوکالطوایفی در افغانستان هستند. رییسجمهور کرزی چنین نظامی را به صلاح مردم افغانستان و پاکستان نمیداند و از پاکستانیها میخواهد که از اجرای چنین طرحی دست بردارند. آقای کرزی این سخنان را در نشست خبری مشترک با دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا بیان کرد و شاید هدفِ او از کشورهای خارجییی که نام نگرفت، بریتانیا بوده باشد. چون به هر حال بحث نزدیکیهای سیاسی و استراتژیک میان دو کشور پاکستان و بریتانیا از گذشتهها مطرح بوده و حتا در همین نشست خبری نیز بهنوعی به آن اشاره شد. ولی هدف اصلی این نوشته، نگاهی از سرِ تعمق به اظهارات آقای کرزی به عنوان رییسجمهوری افغانستان و درسآموختۀ رشتۀ علوم سیاسی است.
بارها گفتهایم و حالا هم به تأکید میگوییم که آقای کرزی سیاست را نمیفهمد و یا بسیار بد میفهمد. خلط مبحث که در علوم سیاسی بهشدت تلاش میشود که از آن حذر شود، همواره در اظهاراتِ آقای کرزی جایگاه خاصی داشته است. آقای کرزی بدون آنکه به ریشهها و معنای مفاهیم و اصطلاحات سیاسی توجه داشته باشد، از آنها استفاده میکند.
بحث نظام ملوکالطوایفی در قرنهای گذشته در اروپا به وجود آمد و بخشی از تفکر نظام فیودالی به شمار میرود. برای روشنتر شدنِ این جستار، در آغاز تعریفی جامع از این اصطلاح با استفاده از «فرهنگ علوم سیاسی» نوشتۀ غلامرضا علی بابایی ارایه میشود. در «فرهنگ علوم سیاسی» ذیل اصطلاح فیودالیسم / ملوکالطوایفی چنین آمده است: «فیودالیسم اصولاً اصطلاحی است که برای دورۀ معینی از تاریخ کشورهای اروپایی (قرن ۹ تا ۱۳). فیودالیسم نوعی نظام اجتماعی است که در آن قدرت سیاسی میان زمیندارانِ بزرگ تقسیم شده و هر ارباب یا زمیندار، دارای عدهیی رعیت میباشد که اینها در برابر خدمت کردن در سپاه و یا سایر خدمات، حق تملک یا استفاده از قطعهیی زمین را از ارباب بهدست میآورند. به این زمین تیول گفته میشد. ظهور فیودالیسم در اروپا به دنبال تجزیۀ امپراتوری شارلمانی (۸۱۱- ۷۴۲) صورت گرفت و قدرتهای محلی رونق یافتند. مردم شهرها و روستاها که خود را در خطر هجوم بیگانهگان میدیدند، چارهیی جز توسل به زورمندان و فرمانروایان محلی نیافتند. بدین ترتیب، ارباب محلی تنها پاسدار آنها شناخته میشد و این آغاز استقرار نظام فیودالی در اروپای غربی بود. در ظرف سه قرن این نظام به صورت منظمتری درآمد. بسیاری از دانشمندان معتقدند که این نظام مخصوص همان دورۀ خاص از تاریخ اروپاست و نباید آن را در جوامع دیگر جستوجو کرد. ولی برخی بهخاطر پارهیی شباهتها (بهخصوص مسالۀ پراکندهگی قدرت و به وجود آمدن اربابهای محلی) اصطلاح فیودالیسم را برای کشورها و محلهای دیگر نیز به کار بردهاند. تاریخ فیودالیسم نشان میدهد که هرگاه شرایط زیر در جامعهیی وجود داشته باشد، فیودالیسم بهآسانی در آن رشد میکند:
- شکل اصلی تولید، کشاورزی باشد؛
- جامعه به اقوام و قبایل متعددی تقسیم شود که پیوندهای اقتصادی و فرهنگی و تاریخی میانشان سست باشد؛
- روابط میان نقاط مختلفِ مملکت به علل جغرافیایی یا علل دیگر، دشوار یا ناممکن باشد؛
- وحدت اقتصادی مملکت، دچار تجزیه شود و یا به سبب نبودن وحدت اقتصادی، وحدت سیاسی کشور امکانپذیر نباشد؛
- حکومت مرکزی نتواند اتباعِ خود را در برابر ستمگران داخلی و مهاجمان خارجی حفظ کند.»
اگر به این مولفهها توجه شود، آنگاه مشخص میگردد که کاربرد اصطلاح ملوکالطوایفی برای کشوری مثل افغانستان، اصطلاحی بدون مصداق میتواند باشد. حداقل این موضوع روشن میشود که آقای کرزی، فهمی ناقص و نادرست از اصطلاحات سیاسی دارد. کاربرد این اصطلاح در کنار نخستوزیر بریتانیا، میتواند مایۀ شرمساری باشد که متأسفانه آقای کرزی به اینگونه مسایل کمتر اهمیت میدهد.
اما نظام ملوکالطوایفی از یک منظر دیگر، هنوز بر بخشهایی از جهان و بهویژه افغانستان به حیاتِ خود ادامه میدهد. این نظام با آنچه که در تاریخ قرون گذشته وجود داشت، فرق فاحش دارد و به همین دلیل باید آن را نوعی نظام ملوکالطوایفیِ مدرن به شمار آورد. آقای کرزی شاید اشاره به اینگونه نظام داشته است، ولی جالب اینجاست که او نظام ملوکالطوایفی را با فدرالیسم نیز گاهی اشتباه میگیرد. فدرالیسم نظام سیاسیِ ویژهیی است که کشورهای زیادی در جهان بر این مبنا شکل گرفتهاند. نظامهای امریکا، آلمان و روسیه از معروفترین شکلهای نظامهای فدرالی در جهان معاصر هستند. حالا اینکه چرا چنین نظامی که بسیار مدرن هم خوانده میشود، برای کشوری مثل افغانستان مشکلساز تمام میشود، پرسشیست که فقط آقای کرزی میتواند به آن پاسخ دهد و بس. اما جالب اینجاست که نظام فعلی افغانستان که آقای کرزی افتخار رهبری آن را دارد، بیشتر به نظام ملوکالطوایفی باتوجه به تعریف آن، همخوانی دارد تا به یک نظام با مولفههای دموکراتیک. حداقل دو ـ سه مورد از مولفههای نظام فعلی افغانستان، با نظام ملوکالطوایفی همخوانیهای نزدیک دارد. مگر آقای کرزی خودش را ارباب این کشور نمیداند و در مناسبات خود بهجای رعایت اصول دموکراتیک، از شیوههای سنتی و ملوکالطوایفی استفاده نمیکند؟
دو انتخاباتِ گذشتۀ ریاستجمهوری در کشور، نشان داد که آقای کرزی چهقدر وابسته به بزرگان و اربابهای محل است و با داشتن فهرستی از این افراد، چهقدر تلاش کرد که رای مردم را در انتخابات از آنِ خود کند. همین حالا میلیونها دالر که از منابع مشکوک در اختیار آقای کرزی قرار میگیرد، در اختیار بزرگان و موسفیدانِ محلی قرار داده میشود تا به نحوی از حکومت آقای کرزی حساب ببرند.
در یک دهۀ گذشته، آقای کرزی نظام دموکراتیکِ افغانستان را به نظام ملوکالطوایفی تبدیل کرد و حالا از دیگران شکایت میکند که میخواهند در افغانستان نظام ملوکالطوایفی بهوجود آورند. دیگران هم به آقای کرزی دیدهاند و چنین طرحی به ذهنشان رسیده که نظام کاربردی برای افغانستان، میتواند یک نظام ملوکالطوایفی باشد؛ همان نظامی که فعلاً آقای کرزی در رأسِ آن قرار دارد؛ نظامی که میگوید دموکراتیک است، ولی با اصول نظام فیودالیسم، رهبری و کنترول میشود.
نظام امارت اسلامی نیز نوعی نظام ملوکالطوایفی بود. اصلاً قرایت دینی و سیاسی طالبان، قرایتی پیشامدرن و مبتنی بر نظامهای سنتی قبایلی است. آیا آقای کرزی چنین تفکری ندارد؟ تفاوت دموکراسی آقای کرزی با امارت اسلامی طالبان در چیست؟
اگر از منظر اندیشۀ سیاسی، به این دو نظام و روابطِ آنها نگاه شود، یک اصل مشترک میان آنها میتوان یافت و آن اصل مشترک، همان ویژهگیهای نظامهای اربابرعیتی و یا ملوکالطویفی است.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen