قیوم بشیر
ملبورن – آسترالیا
بیستم سپتامبر 2013
صلح با طالبان
می نویسم درد های سینه را
قصه های این دل بی کینه
را
دردِ من دردِ وطندارِ من است
از وطن از مُلکِ افگارِ من است
کز جفای روزگار گویم سخن
ناله ها و شکوه و رنج و محن
دردِ مردم سخت آزارم دهد
رنج ها بر حالِ بیمارم دهد
سنگ غیربشکسته است آیینه را
این سرای پر ز رنجِ سینه را
رنج غربت بس بی تابم نمود
سوختم ، آواره گی آبم نمود
ماجرا جویان به ضدِ مردمان
جاهلانی اند درین عصر و زمان
دام ها گسترده اند از بهر
ما
تا ربایند هست و بودِ شهر ما
صلح با قاتل عزیزان کار نیست
راهِ آزادی به جزء پیکار نیست
تا نباشد بینش
روشنگری
دزد و قاتل می نمایند سروری
ای«بشیر»اقشارِمردم
خسته اند
دل ز صلح با طالبان بگسسته اند.
......................................................
سالار عزیزپور
سالار عزیزپور
مرگ بر تروریزم
جگر گاهی کدامین متن بر افق چیره ست
و چشم تا کار می کند
خورشید زخم تر از دیروز
و سیمرغ آن خدای خفته در تقویم
در خبر نامه آمده:
طالبان گل دیگر را به آب دادند
و تروریزم
آن ارباب نفت و تریاک
مادرش را گایید
جگر گاهی کدامین متن خونین است
عجب دنیای مکاره است
یکی از عشق می لافد
یکی تا مات می بافد
و ترور
این خمیازه ای تریاک و قبیله
سر از آخور سرمایه بیرون کرد
و تاک آن نردبان آخرین سنگر
و تو عاشق تر از دیروز
جگر گاهی کدامین متن بر افق چیره ست
و چشم تا کار می کند
خورشید زخم تر از دیروز
و سیمرغ آن خدای خفته در تقویم
در خبر نامه آمده:
طالبان گل دیگر را به آب دادند
و تروریزم
آن ارباب نفت و تریاک
مادرش را گایید
جگر گاهی کدامین متن خونین است
عجب دنیای مکاره است
یکی از عشق می لافد
یکی تا مات می بافد
و ترور
این خمیازه ای تریاک و قبیله
سر از آخور سرمایه بیرون کرد
و تاک آن نردبان آخرین سنگر
و تو عاشق تر از دیروز
..........................................................................................
" عمل انتحاری – سیاسی، که در برخی از کشورهای جهان
وبه ویژه در شرق میانه نمونه هایی رابرجای نهاده است، چندیست که در افغانستان با
غم انگیزی ونفرت زایی دوره می کند . . .
از روی سن وسال اکثر انتحار کننده گان تروریست معاوم می شود
که نوجوانان وجوانان بی عقل استند. آنها به وسیله ی شبکه های تروریستی منطقه د
رمعرض سؤ استفاده قرار می گیرند.به آنها تلقین می کنند که شما مسلمان استید. شما
در جنگ وجهاد با کفار پس از قربانی نمودن خود وکشتار دیگران ، به جنت می روید. به
این ترتیب شبکه های تروریستی، به عنوان فروشنده گان برگه های کاروان جنت ! با سؤاستفاده
ازجوانان کم عقل،وحتا کودکان، بی شرمانه ترین اعمال فاجعه آور را به نمایش می
گذارند ." به نقل از نبشتۀ « مصیبت
انتحاری » که سالها پیش نوشته بودم. این نبشته در کتاب : « به کسان درد فرستند
ودوا نیز کنند!» به چاپ رسیده است.
سیر صعودی اعمال تروریستی طالبان وهم فکران آن، برای هیچ
انسانی که در پی محکومیت جنایت واعمال غیر
انسانی است؛ نباید تردیدی برجای بگذارد که مصیبت انسانکشانه ی آنها، بزرگترین خطر
برای مردم کشورما است. همنوایی وبرادری رئیس جمهور و همدلی تیم فاسد وی با آنها ، آزادی آدمشکان
شناخته شده از زندانها ، حذف نام طالبان از لست تروریست ها از طرف امریکا، بهره
مندی از عقب گاه رهبردی پاکستان؛ جانبداری
حلقه های دولتی و غیر دولتی در برخی از کشورهای عربی از طالبان، اتخاذ روش روی
وریا ویا سکوت وخاموشی بخشی از قلمزنان وسیاستمداران فرصت طلب ومعامله گر در برابر
آنها ؛ زمینه های جسور شدن، جان گرفتن، وگسترش یابی مصیبت تروریست ها را بیشتر
فراهم آورده است.
بسیار لازم است که خطر چنین وحشت، به درستی و با
تمام ابعاد فاجعه آمیز آن شناخته شود، در معرض افشأ گری ومبارزه باشد. با قرار
دادن خطر این مصیبت در مرکز توجه، مرز مخالفین جنایات انسانکشی با آنانی نیز روشن
تواند شد که در ظاهر ابراز مخالفت دارند، اما،
در دل موافق رشد طالبان استند. زنان ودخترانی که نمی خواهند زنده گی اسارت
بار و وحشت آمیز طالبی را استقبال نمایند، نباید وظیفه ی جدی مسؤولیت خویش را
فراموش نمایند.
همچنان جلب توجه
جدی نهادهای جهانی نیز در دستور کار قرار بگیرد. مثلاً باید این صدا را بلند تر
نمائیم :
در حالی که هر روز زنان وکودکان و انسان های مظلوم قربانی
عمل تروریستی طالبان می شوند، سایه ی تهدیدات مرگ آور آنها زنده گی غمبار روزانه ی مردم را می آزارد، و در اکثر موارد،
طالبان به گونه ی علنی، مسؤولیت عمل ترویستی خویش را می گیرد،؛ چرا از طرف
"ملل متحد" وبسا نهاد های دیگربه عنوان گروه تروریستی شناخته نمی شود. آیا
منتظر اند که هر روز ده ها هزار را به قتل برسانند؟ مگر نه این است که آنها به
موقع ملیون ها انسان را نیز به قتل می رسانند.
تقبیح اعمال تروریستی طالبان وآن هم گاهگاهی، اما، ادامۀ
سیاست نازدهی طالبان و پرورش آن در عمل، آسیبهای زیادی به جامعه ومردم ما رسانیده
است.
باید با این مصیبت وخطرات آن با تمام ابعادی که دارد،
مقابله شود. آن عده ازفرهنگیان و هنرمندانی که به بهانه ی " سیاست
نکردن"، از پذیرش چنین بار مسؤولیت طفره می روند، نیز باید بدانند که مردم،
تاریخ و قربانیان تروریسم طالبی وهم
اندیشان آنها به فرهنگ و هنر شان چه نامی خواهند گذاشت.
چند سال است که سیمای نفرت بار دیگری از انسان کشی وانسان آزاری را در منطقه ودرکشور رنجدیدۀ خویش می نگریم .
چهره هایی که در
پیشینه ها از انسان کشی و انسان آزاری رسم شده است، در تداوم خویش در شکل انتحاری
، نگرانی ها و تشویش های بیشتری را در چشم انداز می گذارد. زیرا سلاح انتحاری، یا
ابزار مبارزاتی ترس افگن و هراس آفرین، ریختن خون آن کتله های را مورد هدف قرار مي
دهد که به آسانی قابل دسترس اند. ضایعات حاصله نیز به مراتب بیشتر اند.
دیروز، اگر حکام
مستبد و نهاد های سرکوبگر آنها،دست در گلوی مخالفین خویش می بردند و آنها را می
کشتند، بیشترین موارد، آزاری که به خانوادۀ آنان می رسید، به مثابۀ یکی از پیامد
های جانبی آن قتل ها ظاهر می شد. آن آزار جوانب اقتصادی وروانی و محرومیت از درس
ومکتب رفتن داشت. مواردی را هم داریم که فرزندان مغضوبین را با داشتن هدف مقطوع
النسل نمودن،به اعدامگاه ها فرستاده اند.
اما جنگ های دهۀ
هفتاد خورشیدی در کابل با توجه به تحقق ضربه وارد نمودن به حریف، تأمین هدف را در
ویرانگری منازل وکل یک منطقه میدید. طبق نیاز آن منطق باید مناطقی به آتش کشیده می
شدند تا شاید مخالف سیاسی / نظامی طرفین نیز می سوختند. از آنجایی که آن جنگ ها،
بدون انگیزه های مذهبی و قومی نبود، تیر نفرت متقابل را نیز برجای می نشاند.
اما اینک، گونۀ
ادامه دهنده ازانسان کشی ورنج آفرینی را شاهد هستیم که در بیشترین موارد،بیگناهان
ومظلومان را نشانه میگیرند. این شکل انسان کشی خون خانواده هایی را میریزد که
ابعاد رنج آفرینی آن را با هیچ مقیاسی نتوان سنجید.
آن چه در روز
عاشورای امسال به وقوع پیوست، مردمان معین ودارای مذهب معین یا شیعۀ کشور را در
نظر داشت. ریختن خون آنها را نفرت کور وجهل برخاسته از تحجر و فقدان احترام وتحمل
زمینه می بخشید.
این خاستگاه انگیزه
مصاف طلبی را نیز در قبـال دارد. انگیزۀ ایجاد تشنج و دامن زدن به جنگ داخلی. زیرا
پای نحس و زمین آزار تروریستی زمانی بهتر به سوی تصرف قدرت میرود که بی امنیتی،
تشنج، واصطکاکات داخلی با نتیجۀ ذله سازی و ضعف دامنگیر یک سرزمین شود واین سرزمین
نمی تواند تنها افغانسان باشد. دیریست که چنین اعمـال غیر انسانی دامن پاکستان را
نیز گرفته است.
درین راستا
،تروريزم طالبی تجربۀ دهۀ هفتاد خورشیدی را پشت سر دارد. آن وقت طالب وپاکستان/
القاعده را جنگ های ویرانگرانه و فرسایشی به قدر کافی چنان کمک کرد که زحمت ومصرف
بسیاری برای تصرف قدرت مردم آزاری در کار نبود.
اما حـالا آن
خواستگاه هاي جهل آمیز چه تغذیۀ انگیزش خویش را از همنوایان عربی خویش بگیرد چه از
پاکستان و داخل افغانستان، با تحقق مصاف طلبی روبرو نشد. با تمام ابعاد وحشتی که
این عمل در پی داشت، صدا وشعار مبنی بربرخورد هم مانند و کشانیدن تفاوت ها
واختلافات در سطح جنگ مذهبی را نشنیدیم. این گونه مو ضعگیری های خردمندانه احترام
وتحسین بار می آورند.
اما نباید غافل بود
که تحمل وحشت هم اندازه یی دارد ونباید فراموش نمود که جامعۀ ما دارای چند مذهب
است. و این موضع خردمندانه نمی تو اند سر پوشی بر روی مسائل موجود درین گستره
بگذارد. همانگونه که این نظر را پیرامون مسایل قومی وزبانی نیز میتوان تعمیم داد.
نادیده گرفتن زمینه های واقعاً موجود آن در افغانستان، استفاده های سوء وابزاری را
هر وقت در چشم انداز میگذارد.
تصور می شود که این
عمل وحشیانه که توسل به آن بار نخست نیست، آخرین بار آن نیز نتواند بود. برای
مقابله با خطرات هردم احتمـالی آن چه خوب است اگر فعالیت های قلمی وعملی، علیه همه
جوانب افکار واعمـال تروریستی، علیه همه اشکال واعمـال مردم آزاری ، در ورای باور
های گونه گون قومی ومذهبی وفکری سمت وسو بیابند.
آنانی که در تشخیص
این خطر برای افغانستان و کشورهای منطقه از خود اغفالی وتنگ نظری کار می گیرند،
باید دریابند که فراموشی مبارزه با آن ، دیر ویا زود، گریبان منطقه را خواهد گرفت.
............................................................................................................
عصر دولتشاهی
رییس جمهور کرزی به منظور تامین اهداف شخصی خودش به شانه زوری با امریکا آغاز کرده است. در سیاست یک اصطلاح است به نام brinkmanship که می شود آنرا تا اندازه یی به شانه زوری و ریسمانکشی تعبیر کرد. اما معنی مفصلتر آن زورنشان دادن و فهماندن این نکته به حریف است که اگر به شرایطش گردن نهاده نشود، از هیچ کاری روگردان نیست. کرزی حاضر است اگر شرایطش پذیرفته نشود، همۀ دست آوردهای دوازده سال اخیر را از اقتصاد تا جامعه و امنیت و آزادیهای بشری، برباد دهد. بلی حرف حساب کرزی همین است. کرزی در یک شانه زوری با امریکا افتیده است
اما درین رویارویی که در ظاهر برسر امضای پیمان امنیتی با امریکاست، هیچ هدف ملی و مردمی و انساندوستانه و عاقلانه یی در کار کرزی نیست. عقل و رای همه مردمی که خود را تابع قانون اساسی کشور می دانند وبه رفاه و امنیت در کشور می اندیشند، طرفدار امضای پیمان امنیتی با امریکاست اما تنها کرزی به تنهایی، اما در همنوایی با دشمنان مردم کشور با امضای پیمان امنیتی مخالفت می ورزد و بهانه های بسیار کودکانه یی را که دران تعقلی و معقولیتی نیست، پیشکش می کند.
کرزی حتی خلاف رای و مشورۀ جرگۀ مشورتی یی که خودش ساخت، با امضای پیمان مخالفت میکند. آیا تاریخ افغانستان خودرای تر و خودخواه تر از کرزی به خود دیده است؟ حتی مستبدترین و بدنامترین زمامداران در تاریخ افغانستان برای به کرسی نشاندن حرف و خواست خود با مزدوران و اجیران دربار خود مشوره می کردند و مشورۀ آنها را می پذیرفتند تا چنان بنمایانند که خود رای نیستند و به حرف علما، روحانیون و یا "مردم" تمکین می کنند. در حالی که اکثر این علما و روحانیون و مردمی که از نام آنها تصمیم می گرفتند، همه نوکران گوش به فرمان خود شان می بودند. اما کرزی حتی حاضر نیست به رای جلسۀ مشورتی فرمایشی خودش هم گوش کند بلکه یکه و تنها تصمیم گیرنده است. دیده می شود که چشم کرزی از هیچ طعن و پیغاره یی به هم نمی خورد- بلی چشم جناب شان چشم نیست، استخوان است.
کرزی خواهان تامین حاکمیت تیم خودش در قدرت است. هیچ هدف و منظور ملی و مردمی درکارش نیست. ورنه امریکا همان امریکایی است که دوازده سال پیش آمده بود. دوازده سال را برای تامین حاکمیت کرزی درین کشور ماند، کشت، کشته شد و بلیونها دالرش برای آبادی کشور و ساختن اردو و پلیس ملی به مصرف رسید. درین دوازده سال کرزی هیچ مشکل جدی یی با امریکا نداشت، اگر هم داشت، لفظی بود. حالا که امریکا می خواهد پایش خود در افغانستان را پس از سال 2014 قانونمند و شفاف بسازد، چرا کرزی بهانه می آورد؟ پاسخ اینست که چون امریکا وعده یی برای کمک به پایش کرزی و تیم فاسد و تمامیتخواهش پس از 2014 نمی دهد، به بهانه تراشی و شانه زوری روی آورده است. بمباران خانه های مردم و صلح با طالبان و اکت و اداهای مردمی و ملیگرایی قرن نزدهمی بهانه هایی بیش نیستند.
خواست راه اندازی انتخابات شفاف افغانستان توسط امریکا، احمقانه ترین خواستی است که حتی آزادی کشور و مردم را زیر سوال می برد. انتخابات به دست مردم و دولتیست که کرزی در راسش قرار دارد. آنرا به امریکا تفویض کردن و حتی ضمانت از امریکا خواستن، به روشنی تمام سپردن اختیار کشور به دست امریکاست. چرا از امریکا تامین شفافیت می خواهند؟ روشن است که تامین انتخابات شفاف یعنی پذیرش انتخابات تقلبی و انجنیری شده به نفع خواستهای تیم حاکم از سوی امریکا. یعنی از امریکا می خواهد تا در برابر تقلب انتخاباتی یی که بساطش را کرزی از همین حالا با مهندسی کردن کمیسیون انتخابات و کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی چیده است، تمکین کند.
اگر کرزی در برنامه های ضد مردمی و ضد ملی اش به نفع خانواده و تیمش موفق شود، وای به حال مردم! با اینهمه، آیا مردمی که کرزی هایی می توانند بر آنها چنین با دیده درایی حکومت کنند، سزاوار حکومت و سرنوشت بهتری اند؟ اگر کرزی پیروز می شود، ملامتش نباید کرد، چرا که در برابرش نیرویی نبوده است. برسرنوشت چنین مردم سربه زیر، گوسفندی و ستم پذیر باید هم چنین گرگهایی حاکم شوند!
.....................................................................................................
جناب نادر نورزایی
نادر نورزائی یکی از پژوهشگران پر کار و ورزیده افغان است، که کار های تحسین آمیز در زمینه های فلسفی، روان شناسی، جامعه شناسی، سیاست، ادبیات و...انجام داده است. این محقق و اندیشمند که روزگارش را در جستجو و ارزیابی مسائل مطرح در جامعه سپری کرده است، به غیر از زبان فارسی به چند زبان زنده ی جهان از جمله آلمانی و انگلیسی نیز دسترسی دارد.
نادر نورزائی مردی خلوت نشین و درویش صفت است
که زندگی اش را با کتاب، موسیقی و دیدار دوست سپری می کند.
کتاب خوانان و
سیاحان سایت های افغان با نوشته های تحقیقی نادر نورزائی با زبان فارسی آشنایی
دارند. باید گفت که این دوست بی همتا
بزبان های دیگر هم می خواند و هم می نویسد.
به گمان اغلب از
میان کتاب خوانان فارسی زبان کمتر کسی با یکی از کتاب های آقای نورزائی که ماه های
اخیر به زبان انگلیسی منتشر کرده است، آشنائی حاصل کرده است.
بدین سان به دیدار
دوست در محل سکونت اش در شهر هایدلبرگ آلمان شتافتم و با او گفت و شنود کردم تا
چرائی و چگونگی نشر و پخش این کتاب که بنام زندگی یک افغان : تاملی برجامعه وراوانشناسی
افغانی An Afghan Life:
Reflections on Afghan Society and Psychology است به علاقه
مندان ارائه بدهد.
آقای نورزائی با
فروتنی و سادگی خواص خودش به پرسش ها پاسخ گفت.
همین طور آقای
نورزائی با فصاحت کلام و با شرین سخنی در مورد این کتاب اظهار نظر کرد. درین جا
فشرده ی از گفتمان آقای نورزائی در مورد کتاب An Afghan Life: Reflections on Afghan Society and
Psychology خدمت شما تقدیم می گردد.
ظاهر دیوانچگی
.....................................................................................................................................
آقای نورزائی این کتاب چی وقت چاپ شد ودرکجا به نشر رسید؟
این کتاب در ماه سپتمامبر سال 2011 میلادی در 314 صفحه به چاپ سپرده شد. کتاب
را شرکتی چاپ می کند که درکار چاپ کتاب به اساس تقاضا است وبه نام ShopMyBook معروف است وتنها ازراه انترنت به
آن می توان دسترسی داشت. یعنی هر وقت کسی کتاب را فرمایش دهد همان زمان به چاپ می
رسد و برای مشتری فرستاده می شود. این روش چاپ را، چاپ به اساس تقاضا می گویندprint on
demand.
این نوع چاپ مصارف تولید و انبار کتاب را ندارد وبرای شرکت چاپ کننده ریسک به فروش
نرسیدن کتاب های چاپ شده را همراه ندارد. ولی همه ای کار های چاپ را ازفورمات کردن
کتاب تا عکس روی جلد وغیره را همه باید نویسنده خود به عهده بگیرد و فایل پی دی اف
اش را به سایت آنها به فرستد. این جریان برای نویسنده مصارفی رادربرندارد ولی
متاسفانه تبلیغ ومارکتینگ هم ازطرف ناشر برای نوسینده نمی شود جز اینکه نام
نویسند، نام کتاب و چند مفهوم کلیدی به سایت های کاوشگر مانند گوگل وغیره داده می
شود که کاربران انترنت بتوانند کتاب را درسایت پیدان کنند وازآنجا فرمایش دهند.
کتاب تنها از سایت انترنتی ShopMyBook.com قابل دسترس است و با کردت کارت
های معمول مانند ویزا وماستر کارد ویا پی پال می توان قیمت اش را که حدود 24 یورو
است پرداخت.
خوب
این روش چاپ هر چند از نظر مارکتینگ برای نویسنده ثمر پخش به نظر نمی رسد ولی از
نقط نظر محیط زیست کاریست سالم. چونکه برخی از ناشرها، مقدار کتا ب ها را افزون تر
از تقاضای مردم چاپ می کنند.
در
ضمن این روش برای نویسندگان ایکه کتاب شان در بنگاه های بزرگ نشراتی اقبال چاپ
ندارند، جالب بنظر می رسد.
برای
دریافت کتاب از طریق انترنیت، آیا زمان آن قید شده است؟ می خواهم بگویم، می توان
کتاب را هر زمانی فرمایش داد ؟
این کتاب تازمانیکه نویسنده قرارداداش را فسخ نکند
روی سایت ناشر دردسترس می باشد ومی توان آنرا ازآن سایت فرمایش داد.
این کتاب چرا به زبان انگلیسی است؟ چرابه زبان فارسی ویا
آلمانی نیست؟
کتاب به دو دلیل به زبان انگلیسی است. یکی اینکه من از 17 سالگی تا حال ازکشور
بیرون بوده ام وتحصیلات ام را دردورشته روانشناسی و انفورماتیک (کمپیوتر ساینس) در
امریکا و آلمان به اتمام رسانده ام. 13 سال عمرم درتحصیل دانشگاهی گذشت وبیش از 40
سال است که در غرب زندگی و کار می کنم. مطالعات روزانه ای من هم بیش از 95 درصد به
زبان های انگلیسی وآلمانی می باشد و زبان فارسی من برای ادای مسائل علمی وفلسفی نارسا
است. من بسیار راحت تر به زبان انگلیسی ویا آلمانی می توانم به نوسیم تا به زبان
فارسی. دلیل دوم هم این است که زبان انگلیسی زبان جهانی است و کتاب من می تواند به
دسترس خواننده گان بیشتری قرار گیرد.
انگیزه ای نوشتن این کتاب چه بود؟
من از اوایل جوانی علاقه داشتم کتابی ویا کتاب هائی را بنویسم – زمانی که هنوز
نمی دانستم چه خواهم نوشت – ولی دراین
مدت بیشترمسائل روزمره ای زندگی ازطرفی و تنبلی من هم ازسوئی مانع نوشتن زودتر
کتاب شد تا بالاخره بعد از برگشتن ام از افغانستان دراول سال 2009 میلادی شروع به
نوشتن آن نموده ام. دراینجا باید از تشویق ها وتوصیه های دوست دانشمند و هم صنفی
دوران مکتب ام درهرات، آقای دوکتورعبدالشکور محمودزاده، طبیب ورواندرمان افغان در
شهر اوفن باخ آلمان اظهار امتنان کنم که ازمن بیشتر عجله داشت تا کتاب تمام شود.
حتی زمانی که کمی تنبلی می کردم روزی محمودزاده برایم گفت: نادر! تو 45 سال است
کتاب می خوانی وحالا وقت اش است کتابی هم بنویسی!
شفیتگان زبان فارسی با شما موافق
خواهند بود؟
من هم شیفته ی زبان فارسی ام، ولی متاسفانه قدرت
افاده ی فارسی ام به اندازه ی انگلیسی نیست، بخصوص وقتی راجع به مسائل علمی
وفلسفی بنویسم. امیدوارم روزی به کمک شیفته گان زبان فارسی این کتاب ترجمه شود.
دراین کتاب چه موضوعاتی بررسی شده اند؟
این کتاب معجونی غیر معمول است. دراین کتاب من سرگذشت موجز زندگی ام را دربخش
اول با سرگذشت افغانستان (تاریخ مختصر) بخش دوم یکجا نموده ام تا ازآن روانشناسی
افغانی را دربخش سوم استنباط کنم.
دربخش اول کتاب زندگی خود را از گلران هرات شروع می کنم که چه گونه به شاگردی
مولانا عبدالکریم سیاوشانی نشستم. خواندن ونوشتن را یادگرفتم. حافظ، گلستان
وبوستان سعدی و مثنوی مولانا را با تعبیر وتفسیر آموختم. بعد به زبان عربی فقه حنفی و حدیث ومنطق ارستو را
فراگرفتم و 6 سال شاگرد این مولوی فرهیخته و با دانش بودم. او از نوع دیگری از ملا
وآخوند بود که به فلسفه ی یونان باستان ونجوم وطب وفقه اسلامی وارد بود. انجیل
وتورات را خوانده بود بیدل ومولانا را تفسیر می نمود وبرای دهاتی ها وقتی مریض می
شدند نسخه به اساس طب ابوسینا می نوشت. از تعصب مذهبی دوربود وافقی فراخ داشت. او
کسی بود که مراهمیشه به دانش وعلم تشویق می نمود تا اینکه بعد از 6 سال شاگردی
اومن به شهر هرات آمدم وبه مکتب لیسه ی سلطان غیاث الدین غوری به درس رسمی شروع
نمودم. روح مولانا استاد فرزانه ام شاد باد!
چی در ساحه فکری و چی در زمینه
عملی، روحانیون در جامعه به دنبال قید و بست بوده اند. به تبع آن شاگرد ها نیز در
چوکات تنگ فکری تبارز کرده اند. بصورت عموم طریق و روش استادان را بیشه کرده اند.
کسانی دیگر همچون مولانا
سیاوشانی درجامعه افغانستان بودند و یا اینکه این شخص منحصر به فرد بوده است؟
استادم مولانا سیاوشانی اگر منحصر به فرد نبوده یقینن ازنوع او باید بسیار کم
درکشور وجود داشته باشند. برای این مدعا دو حکایت کوتاه ازمولانا را می آورم که
درکتاب هم آورده ام: من وقتی بعد ازیک سال درس درمکتب درامریکا به سال 1969 میلادی
به کشور برگشتم، روزی مولانا که متقاعد شده بود ودیگر درس نمی داد به خانه ای ما
درهرات به دیدنم آمد. اوازمن راجع به امریکا وزندگی آنها پرسشهائی نمود که نشان
میداد تا چه حد کنجکاو می باشد. او می پرسید که آیا امریکائی ها که عیسوی اند ازدین
حضرت عسی پیروی می کنند؟ و می گفت که درانجیل چنین وچنان آمده است ومی خواست بداند
که آیا عیسویان ازآن پیروی می کنند یا نه. ازجمله برایم گفت که بعد ازاینکه
امریکائی ها به کره ماه سفر کردند، درهرات آخوند های "ریش دراز" درسالون
ولایت جمع شدند وبحث می کردند که آیا ممکن است به کره ماه سفر کرد؟ آنها مولانا
استادم را هم دعوت کرده بودند که درآن گردهم آئی شرکت کند. او می گفت ملا های هرات
بسیار بی دانش اند طوریکه همه می گفتند که ماه درآسمان چهارم قراردارد وهر آسمان
دروازه ای دارد ونگهبان آن دروازه ها هم ملائکه اند. چطور به کافران اجازه می دهند
به آسمان بروند؟ آنها حتما ازکوه قاف سنگ برداشته اند و می گویند که ازماه آورده
اند. مولانا گفت من ازآنها خواستم تا نظرم را بدهم. آنها موافقت کردند. من گفتم:
"شما نجوم نمی فهمید واز حرکات سیارات هم نا آگاهید. ماه یک قمر است که به دورزمین
می چرخد واز زمین چندان فاصله ای ندارد. هرکس که بتواند راکت سریعی بسازد می تواند
به ماه سفر کند. شما با این اظهارات آبروی عالمان را می برید ! " مولانا دراظهار نظرش همیشه رک وراست بود. قصه
ای کوتاه دیگری را که درکتاب هم آورده ام نقل می کنم. درخانه ای ما معمول بود که
بعضی شبها بیدل خوانی صورت می گرفت. برادرم حاجی تاجمیر خان نورزائی که رئیس فامیل
ما در گلران بود بیدل را دوست داشت وازکابل اولین چاپ کلیات بیدل را دردوجلد که
استاد خلیل الله خلیلی ویراش کرده بود باخود آورده بود. دراین بیدل خوانی ها که همیشه
بعد از صرف غذای شام صورت می گرفتند برادرم از مولانا هم دعوت می کرد برای اینکه
شعر های مشکل را تفسیر کند. دریکی ازاین شب ها برادرم درکلیات این شعر بیدل را
خواند که می گوید:
به خوان نعمت اهل دول ننگ است خو کردن
اگر آدم سرشتی ازچراگاه خران مگذر
بعد ازاینکه برادرم این شعر را خواند فوری چنین تفسیر نمود: شما به بینید که
مردم بیچاره درزمان بیدل هم ازدست حاکمان ظالم رنج می بردند و بیدل آنهارا به خر
تشبیه کرده است. مولانا گفت این که درست است ولی تعبیر دیگری هم دارد و آن این است
که منظور بیدل ازاهل دول تنها حاکمان نیستند بلکه شما پولدارها ومالکان زمین هم
هستید. برادرم به جواب از خود دفاع نمود وگفت " مولوی صاحب! منظور بیدل حتما
حاکمان دولتی است." یادم نیست که این بحث چگونه پایان یافت! من درآنوقت شاید
10 ساله بیشتر نبوده باشم ویادم هست که با مولانا بیشتر موافق بودم تا با برادرم!
خوب در مورد کتاب می گفتید ؟
جریان زندگی ام را تا سال 2009 به صورت مختصر در حدود 120 صفحه شرح داده ام.
این نوع زندگی البته برای غربی ها جدید وجالب است و برای افغانها بیشتر شناخته شده
است. ولی معلوم است که هر فردی تجارب و رویداد های منحصر به فرد خودرا دیده است
واین رویداد ها می توانند برای افغان ها هم جالب باشند.
بخش دوم کتاب تاریخ مختصر افغانستان
ازآن زمانی که به نام افغانستان شناخته نمی شده
یعنی این خطه جزء امپراطوری بزرگ هخامنشی وساسانی و خلافت اسلامی وخراسان
بزرگ بوده شروع نموده ام وبه هجوم ایالات متحده برکشور ونظام امروزی تحت رهبری
حامد کرزی و شرکاء به پایان رسانده ام.
تکیه به تاریخ های نوشته شده ای کشورها بخصوص کشورهائی مانند افغانستان مشکلات
خودرا دارد. این تاریخ ها را تاریخ نویسان حرفه ای با روش تاریخ نویسی نوین ننوشته
اند ودرآنها سلیقه های شخصی وقومی وقدرت زیاد رخنه نموده است. البته این یک امر
واضح است که تاریخ را حاکمان نوشته اند و می نویسند وروایت هائی برای هویت دهی
مخصوص به مردم واستفاده ای ابزاری وایدئولوژیک از تاریخ را حاکمان همه ای کشورها
به کار برده اند. هربارنظامی عوض می شود تاریخ آن مردم هم تعدیل می شود وازنو
نوشته می شود. این روزها دیده می شود که نویسنده گان نسل نوین افغان به تاریخ و
جعل ها وازقلم اندازی های تاریخ کشور توجه کرده اند که امیدوارم آنها اول خود را
با تاریخ نویسی نوین و تاویل های متون وهرمنوتیک تاریخی مجهز نمایند تا تاریخ
واقعی تری را برای نسل های بعدی بنویسند. بدین ترتیب تاریخ مختصرکشوردراین بخش
ازهمین کاستی وکمی ها برخورداراست.
درنوشتن بخش تاریخ کشور به مسئله استبداد وروانشناسی استبداد درطول تاریخ خطه
ای خراسان تاکید شده است. دراینجا نظری کوتاه هم به نوشته های کارل مارکس درباره
استبداد شرقی وشیوه ای تولید آسیائی افکنده ام. دراین بخش از نوشته های مورخین
افغان مانند غبار، فرهنگ وحبیبی استفاده شده است. ازنویسنده گان غربی به نوشته های
دوپری، سایکس، پولادا، آدامک وفرای رجوع شده است. ازتواریخ طبری، بیهقی، سیفی
هروی، ابن خلدون وسفرنامه های ناصر خسرو وابن بطوطه هم برای فهم جوامع اسلامی
کارگرفته شده است.
مهمترین بخش کتاب ازنگاه من بخش سوم آن است که حدود 110 صفه می شود. دراین بخش
به تامل روی جامعه شناسی وروانشناسی افغانی پرداخته ام. عناوین فصل های این بخش
قرار ذیل اند:
·
جامعه و مردم
·
اجتماعی سازی اطفال
·
آیا منش (کرکتر) افغانی وجوددارد؟
·
دین ودولت
·
جهان بینی ها ورفتارها
·
چشم انداز مدرنیته درافغانستان
من دراین بخش بیشتر به روانکاوی نوین به خصوص مکتب روانکاو آلمانی ـ امریکائی
خانم کارن هورنای و نوشته های سودیر کاکر، روانکاو معاصرهندی متوسل شده ام. با
استفاده ازاین مودل کوشش نموده ام منش افغانی را شرح دهم. به خصوص مسئله زن ستیزی
درجامعه ای افغانی ازنگاه روانکاوی مورد کاوش گسترده تر قرار گرفته ودراین راه از
داستا ن های هزار ویک شب و باورهای عامیانه ای مردم درباره بی وفائی زنان وکم عقل
بودن شان کارگرفته شده است تا مکانیزم های پنهانی وناخودآگاه روان افغانی
رابارابطه به زن ستیزی روشن سازم. چکیده ی بحث دراین باره این است که زن ستیزی
درجامعه ای افغانی کاربرد مکانیزم دفاعی (به مفهوم روانکاوی آن) را دارد و ترس نا خود آگاه مردان اززنان را
قابل تحمل می کند. این تحلیل درکل به نظرم درهمه ی جوامع اسلامی می تواند کم وبیش
درست باشد.
در پایان این بخش مودلی کوتاه به اساس شبکه سازی کمپیوتری از بافت قدرت
درافغانستان امروز تحت رهبری کرزی وشرکاء را مطرح کرده ام که برایش نام شبکه ی
نظیر به نظیر مایل را داده ام.Skewed Peer to Peer Network
رخداد های کتاب واقعی است ویا فکسیون؟
رخداد های زندگی ام تا جائی که می توان به حافظه ای انسان اعتماد داشت واقعی
اند. من به حیث روانشناس از گژتابی ها ونارسائی های حافظه ای انسان آگاهم . ولی
باوجود این، معلوم است که من چیزهائی زیادی را نگفته ام چون هدف ام زندگینامه
نویسی نبوده است چونکه زندگی نامه ام تا جائی مهم است که بتواند برای شناخت
رواشناسی جامعه ی ما کمک کند.
آیا درنظر دارید که این کتاب را به زبان دیگر ازجمله فارسی
ترجمه کنید؟
من طوریکه به جواب سوال دیگر شما گفتم خودم لازم نمی دانم آنرا به فارسی
برگردانم. این کاررا باید آنهائی انجام دهند که فارسی شان رسا تر ازمن است ومی
توانند ترجمه ای درستی را به دسترس خواننده گان قرار دهند. ترجمه مسئله ای مهم
است. مترجم هاییکه درکشور زبان منبع، زندگی نکرده باشند وزبان مقصد را خوب ندانند،
ترجمه های شان نارسا خواهند بود. چونکه درترجمه هدف تنها موضوع انتقال کلمه به
کلمه ویا جمله به جمله ی متن از زبان منبع به زبان مقصد نیست.
زبان انسان همیشه همراه با باریکی های فرهنگی ، تاریخی، روانی وعاطفی است
وانتقال اش اززبانی به زبان دیگر همیشه ازنارسائی هایئ برخوردار خواهد بود. به
همین دلیل اگر قراراست ترجمه درست تر باشد مترجم باید نه تنها زبان منبع را خوب
بداند که به زبان مقصد هم تبحر داشته باشد. توصیه این است که هرکسی که نوشته ای را
به زبان اصلی می تواند بخواند به ترجمه مراجعه نکند که حتما کمی ها وکاستی های
خودش را دارد. بعضی ازترجمه های نا رسا حتی می توانند گمراه کننده باشند.
کتاب شما مورد توجه رسانه های انگلیسی زبان قرار گرفته است؟
طوری که من انتظار داشتم نه. کتاب درجهان غرب وقتی موفق گفته می شود که حدود
50 هزار نسخه اش به فروش برسد. بازار کتاب مانند هر کالای دیگری مربوط بازاریابی
شرکت های نشر کتاب است. شرکتی که کتاب من را چاپ می کند برایش تبلیغ وبازاریابی
نمی کند. البته من اول کوشش کردم که کتاب ازراه ناشر های بزرگ که خود بازاریابی می
کنند چاپ شود. ولی همه ای آنها برایم گفتند که آنها کتاب های نویسنده های شناخته
شده را نشر می کنند که ریسک به فروش نرسیدن آنها کم است. معمولا از 500 نسخه کتاب
فرستاده شده آنها فقط یکی را چاپ می کنند. ولی برای کسانی که برای اولین بار می
نویسند این راه چاپ به اساس تقاضا راه خوبی است که کتاب خودرا بدون مصرف به چاپ
برسانند که بعدا ممکن است ناشر بزرگی متوجه کتاب شود واگر آنرا قابل فروش دانست به
نویسنده قرارداد کند وآنرا چاپ نماید وبرایش بازاریابی نماید.
چه قدر وقت وزمان صرف این کتاب شد؟
حدود 3 سال صرف نوشتن این کتاب شد.
دشواری های شما درتدوین کتاب چه بودند؟
دشورای من درنوشتن این کتاب این بود که من دراینجا هرکاره بودم. هم نویسند، هم
ویراش گر و هم منقد نوشته ای خودم که کار نادرستی است. انسان نمی تواند ازپوست اش
بیرون شود وبه خود نظر اندازد. برای این کار ما دیگران را نیاز داریم. بخشی از
کتاب را دوست آلمانی ام آقای دوکتور گاوکلر که فیزیک دان است خواند و پیشنهاد هائی
نمود ولی من متاسفانه نیاز به ویراش گری مسلکی داشتم که کتاب را بخواند و نظر دهد.
ویرایش گران مسلکی برای تنقیح متن پول هنگفتی می خواهند. من ازیک آشنای انگلیسی ام
که دردانشگاه منهایم شهر نزدیک به هایدلبرگ انگلیسی درس می دهد و روزی ازمن خواست
که در انجمن آلمان- انگلیس درشهر هایدلبرگ که او رئیس می باشد درباره افغانستان
صحبت کنم خواستم که متن را ویرایش کند. او گفت اگر متن را بخواند وویرایش کند ازمن
2000 یورو می گیرد. من حاضر نشدم این پول را به اوبه پردازم. برای اینکه متن بهتری بدست آید من مجبور بودم
فصلی بنویسم. چند روزی صبر کنم وآنرا دوبار وسه بار چند بار مرور نمایم وتغیراتی به
آن بدهم وبعد بگویم خوب است. ولی بعد ازمدتی متوجه شدم که هر باراین کاررا می کنم
می خواهم متن را تغیر دهم وبالاخره به خود گفتم که اگر این کاررا ادامه دهم ده سال
بعد هم کتاب تمام نمی شود وباید درجائی نقطه ای پایانی را انتخاب کنم که کردم
ونتیجه اش این است که بدست است. من خودم ازآن درکل راضی ام.
ازنگاه مآخز هیج مشکلی نداشتم چونکه همه ای کتاب هائی را که ازآنها نقل قول
نموده ام درکتابخانه ی شخصی ام دارم و چند باری به کتابخانه ی باعظمت پوهنتون
هایدلبرگ که حالا افتخار نام بهترین دانشگاه آلمان را از آن خود کرده است رجوع
نموده ام.
درآینده کتاب دیگری دردسترس چاپ خواهید داشت؟
کتاب دیگری دردست است که این بار به زبان فارسی می باشد. این کتاب روی دست
سرنوشت غم انگیزی دارد . حدود 9 سال قبل دوستم دوکتورمحمود زاده و من به فکر این
افتادیم که کتابی درسی برای پوهنتون ها ودانشگاه های کشور درباره روانشناسی تحلیلی
وروان تنی بینویسم. این کار را شروع کردیم که نتیجه اش تا حال حدود 150 صفه بیش
نیست. مشکلات کاری ورفتن من به افغانستان بین سالهای 2006 تا 2009 وبعد ازآن نوشتن
کتاب من که روی آن صحبت کردیم مانع آن شد که این پروژه تمام شود. ولی رویش کار
میشود. این پروژه چون هم آهنگی بین دو نفر را لازم دارد طولانی تر خواهد بود
وازطرفی باید کتابی بدست آید که بتواند نیاز های محصلان را دربخش روانکاوی وروان
درمانی در سظح مبانی برآورده سازد. امید وارم که این کتاب هرچه زودتر تمام شود
ودرافغانستان به چاپ برسد ودردسترس علاقه مندان قرار گیرد. امیدوارم برای این کتاب
ویرایش کننده ای خوبی پیدا کنیم.
به فکر کتاب دیگری هم می باشم که شامل سخن رانی هائی را که من درآلمان
وافغانستان داشته ام ومقاله هائی را که تا حال من
به سایت های انترنتی افغان مانند گفتمان و افغان جرمن آن لاین نوشته ام
خواهد بود. می خواهم آنهارا بازنگری کنم ومقالاتی دیگری هم به آنها بیافزایم و
درافغانستان آنهارابه نشر دهم. این نوشته ها همه فارسی خواهند بود وبیشتر مسائلی
مانند روش وفلسفه ی علوم ، اهمیت ریاضی درعلوم امروز، یافته های مغزشناسی نوین
ومباحثی در روانشناسی و بشر شناسی را درنظر دارم درآن بگنجانم. خوب موضوع زیاد
است، علایق ام متنوع، وقت کم و من هم کمی به نوشتن تنبل. به بینیم که چه می شود!
آقای نورزائی
سپاس از شما، علاقه مندانی منتظر
نشر و بخش کار ها و تلاش های علمی شما می باشند. توانایی افزونی برای شما درین
زمینه آرزو دارم.
من هم ازشما تشکر می کنم که به فکر ما بیغله نشینان افتاده اید.
Author : Nadir Noorzai
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen