Sonntag, 25. Mai 2014

با " خداداده گان " ستیزه کنید! قسمت نهم .




با "خداداده گان"ستیزه کنید!
قسمت نهم

در ادامۀ استفاده های سؤ از دین ومذهب وهمراهی روحانیون معتبر در زمانۀ حاکمیت نادرشاهی

1-  انگیزه تأسیس "جمعیت العلمای افغانستان" و نقش آن

حکومت شاهی محمد نادرشاه، در ادامۀ کوشش ها برای تحکیم قدرت و در راستای بهره گیری از دین ومذهب، در ماه قوس  1308 "جمعیت العلمای  افغانستان" را تأسیس و مرام نامۀ آن را که 8 صفحه است، انتشار داد.
نخست بخش های مهم "مرامنامۀ "  را بسیار فشرده وبا اندک تبصره می آوریم.
"این جمعیت که ازعلمای مشهور و متبحرافغانستان متشکل، و درمرکزکابل منعقد می شود، وتحت مراقبت وزارت عدلیه کار می کند، . . ." (ص 1)
درمورد اعضا: یکی از مواد را می بینیم:
"کاملا شخص پاک نفس وجید القریحه و ذکی بوده درولایت خود ازجلیل ترین وبا اخلاق ترین افراد محسوب باشند" . (مادۀ 5 ص 2)
"ازشنبه تا چهارشنبه به وظایف محوله" مشغول بودند.
اشخاصی که لیاقت ندارند خود را درجرگۀ علما محسوب نکنند." (ص 4)
مادۀ 7:
"نشرصحایف هفته واردراطراف مسائل دینی، واخلاقی خصوصا به دفع رشوت، خیانت، شراب نوشی، دین فروشی، ارتکاب سایرمنهیات، اسراف، ظلم، جهل، بغاوت وغیره، وآنها را به خطیب ها وامام مساجد روانه نمودن، که در روزهای جمعه به مردم قرائت کنند، و الی رسیدن صحیفۀ دیگرهمیشه آن را به مردم تلقین کنند وبه دیوارها نصب کنند."
"سنجیدن طرقی که بواسطۀ آن مسلمانان بتوانند، باعلای کلمة الله موفق شده وهمان مزایای علمی واخلاقی خود را که در صدر اسلام داشتند، استرجاع نمایند."
درآخر به شیوۀ مراقبت امیرعبدالرحمان خانی، صحه نهادن محمد نادرشاه چنین آمده است:
 "تمام مواد ومندرجات این "مرامنامۀ" (جمعیت العلمای افغانستان) را که اولاً دریک مجلس فوق العادۀ علمای کرام ترتیب وتنظیم ومتعاقبا ً (درمجلس عالی وزرأ) افغانستان تصویب شده است، ملاحظه نموده، منظورگردید وحکم ونفاذ واجرای آن را صادرفرمودم. 14 رجب المرجب 1348 / 24 قوس 1308. محل مهرمحمد نادرشاه. (1)
  
 فضل عمر ملقب به نورالمشایخ یا حضرت شوربازار، نخستین وزیر"عدلیۀ" حکومت محمد نادرشاه

در واقع بهره گیری از دین ومذهب وارد مرحله یی شد که با هم آهنگی وانسجام، مشی عمومی حاکمیت استبدادی وجفا آمیز را پاسخ می گفت. "مرامنامۀ جمعیت العلمای افغانستان" با وضوح کامل مبین چنان انگیزه ها و ایجاد چنان هماهنگی میان ابزار حکومتی است. در آن هنگام سعی شد که مخالفین با استفاده از وسیلۀ دین ومذهب نیزسرکوب شوند و تسلط براذهان وباورداشت های مردم عوام نیز تأمین شود. وقتی استفادۀ ابزاری نیزصدرنشین منظورتأمین حاکمیت شد، "جمعیت العلمای افغانستان"، هم شهر و روستا، همه مراکز ومنابعی را که با مردم وموضوعات دینی سر و کاری داشتند، همپای بقیه ساختارهای سیاسی وفرهنگی طرف توجه قرارداد.
 چنان که درنکات و مواد بالا دیدیم، حکومت کوشید که ازدین علیه مخالفین  وتحمیق مردم کاربگیرد. منظور ازیادآوری رشوت و شراب نکوهیدن دورۀ امانی بود با ابزار دینی، درکنارسرکوب های شناخته شده. زیرا این حکومت توان وظرفیت آن را نداشت که نارسایی ها وکجروی های اصلی و واقعاً موجود دورۀ امانی را مطرح کند. موازی با آن گسترش سازمان مخوف ضبط احوالات، هماهنگ با چنین برنامه یی، سعی همیشه گی داشت که حرکات مردم را زیرنظر بگیرد. در این راستا بود که ازطریق "جمعیت العلمأ " برای مساجد به عنوان یکی از مراکز تبلیغ به نفع خویش اهمیت ویژه یی قایل شد.
بازهم به گونۀ تکراری می افزائیم که ایجاد چنان نهاد هایی را همزمان و موازی با موجودیت انواع ظلم وستم وتبعیض درجامعه درنظر آوریم. واین را نیز درنظر آوریم که همۀ امور "جمعیت العلمأی افغانستان" زیرنظر وزارت عدلیه قرار داشت. و در رأس وزارت عدلیه نیز بزرگان خانوادۀ مجددی بودند. در واقع یکی ازستون های ساختار نظام نادرشاهی از طرف آنها تشکیل یافته بود. آنها در واقع انحصار وجوه شرعی صدور حکم را داشتند.

    
 فضل احمد مجددی؛ نخست معین وزارت "عدلیه" وسپس وزیر عدلیه

اعدام عبدالرحمان لودین و همنوایی روحانیون معتبر
چند بارازجفاها؛ مظالم و ستم های زمانۀ حکومت نادرشاهی یاد نمودیم. دستورهای خود رایانۀ آن حکومت، تعدادی را به دهن توپ نهاد وپراند، عده یی را به دار آویخت، برخی را تیرباران کرد. به زندان ها وزندانبان وشکنجه گرنیزافزوده شد. ازاین میان به اعدام عبدالرحمان لودین اشاره می نمائیم. به شخصی که میانه و رابطه اش با شاه امان الله خان به هم خورده بود. پس از آمدن محمد نادرخان به کابل، سمت ریاست بلدیۀ کابل را یافت. اما، دیری نگذشت که روزی نادرشاه پس از صرف غذا، دستور داد او را تیرباران کنند. گرچه می دانیم که تشخیص انگیزۀ قتل مخالفین مختلف ازطرف محمدنادرشاه، بیشتر بر می گردد به خواستگاه سیاسی استبدادی ودلیل مناسبات پیشینۀ او با مقتولین، ولی لبان روحانیون معتبرتکانی نخورد وهمچنان فروبسته بماند. دربارۀ عبدالرحمان لودین نیزچند گپ گفته شده است. آنها را درکتاب "درنگی بر زمینه های استبداد شناسی نادرخان" نوشته ام. اینجا می خواهم که تنها به محکومیت نادرشاه و سهم دستورهای او درآن قتل ها بسنده نشود. در این مورد نیز بی عدالتی، همنوایی وخدمتگزاری روحانیون معتبر را با او بنگریم. انگیزه یی را که در رابطه با چنان همنوایی یافته ایم، برمی گردد به مواضع پیشین لودین صریح الهجه در قبال ملاها.
"ھنگامی که بحث نظامنامه ی نفوس به پايان مي رسيد، امان ﷲ خان  پرسیده بود، که «آيا لويه جرگه، ديگر اعتراض يا تنقيدی بر نظامنامه ی نفوس ندارد؟ و ديگر توضيحاتی در آن خواھان نميباشد؟» بسياری از اعضای لويه جرگه، طبق معمول در پاسخ گفته بودند:
«نی! ديگر ھيچ نوع مذاکره و صحبت قليلی را در نظامنامه ی نفوس خواستار نميباشيم، البته علمای اعلام در بعضی قيوداتی که برعدم اخذ تذکره ی نفوس نھاده شده، چيزی گفتنی دارند»
 با شنيدن اين حرف، عبدالرحمان لودين به پا خاسته با ھمان جرأت ھميشه گی گفته بود:
«حضرات علما نبايد که درھرچيز و ھرکار ناخن زنی کنند و بکارھایی که درآن خدا، حکومت و ملت را مختار نموده است، نبايستی مداخله روا دارند. اين سخن بدان ميماند که حکومت به يک نظام، راه شوسه و يا سرک پخته را بردن خواھش دارد، درآن موقع گويند که ازعلما پرسيده شود. و يا به کدام جايی نھر میکند، بايد بی اجازه ملا نکند. نی! چيزيکه به امورات شرعيت و ديانت متعلقست اولا، ما از آن عدول نمیکنيم؛ و بازاگر ازآن مساھله و کوتاھی به عمل آيد، علما حق دارند که بما ياددھانی نمايند؛ و ما به کمال امتنان و مسرت اقوال ھدايت مآل ايشان را  عمل پيرا شويم.» " (2)
آری او به درستی به ملا ها یادآوری نموده بود که پای خویش را به اندازۀ گلیم خویش دراز کنند! اما، وقتی  محمد نادرشاه به استفاده از دین ومذهب نیاز داشت، و با فراز آوردن ملاها و دادن امتیازات مختلف، بهتر می توانست دست به استفاده جویی بزند، اعدام لودین، اسباب خوشی آنها را فراهم می آورد. وچنان بود که درمقام مجریان عدالت نزد شان در این باره نیز آب از آب تکان نخورد. کسی از آن جمله مدعیان مراقبت عدل الهی نپرسید که این چگونه رفتاری است که شخص شاه در پیش گرفته است. شاهی که اول امر قتل می دهد، مخالفین را می کشد، بعد به امضأ ملاهای اجیر وموافقت وزارت عدلیه، اطلاعیه های مستهجن انتشار می دهد. به سخن دیگربعد از کشتن "محکمه" دایر می کند!
یک نمونه دیگر از استفاده سؤ
 ( نگاهی به رسالۀ "احکام الاسلام" )

همانگونه که دررابطه با انگیزۀ تاسیس "جمعیت العلمای  افغانستان" تذکر دادیم، حکومت محمد نادرشاه به نشریات وتبلیغ دین ومذهب مطابق لزوم دید سیاست حکومتداری توجه بسیارمی نمود. درجملۀ نشریات متعدد، حکومت رساله یی را انتشارداد که "احکام الاسلام" نام داشت. (3) 
هنگامی که حکومت محمد نادرشاه بالای مردم به فشارها افزود وزمینه های شورشها را فراهم آورد، برعلاوۀ بهره گیری از زور وتفنگ واعدام ها، واستفاده از قوم و قبیله یی علیه اقوام دیگر، استفاده از زور دین را نیز علیه دینداران دین واحد، به کار بست. رساله یی "احکام الاسلام" پاسخگوی چنان نیاز بود.
 این رساله ازرویکردهای استفاده جویانه ازسلاح دین به همکاری روحانیون خدمتگزارحکومت نیزسخن دارد. 
نمونه هایی ازمحتویات آن را می نگریم. درنظر داشته باشیم که همه جا منظورازامام وپادشاه اسلام و شریعت حکومت محمد نادرشاه و"شریعت" او است.
- "مقدمه در نصب امام وقیام پادشاه درشریعت.
- در وجوب اطاعت پادشاه: دراین مورد چنین توضیح می دهد که: اطاعت امیر، فرض و واجب است.
- بغاوت از پادشاه چه حکم دارد ودیگر مسلمانان اعانت ومدد کمی خواهند کرد.
- اگر باغیان درجنگ کشته شدند اوشانرا غسل وجنازه است یا  نه؟
- ایستاده کردن پادشاه واجب است برما از روی شرعی.
- می گوییم، که قیام پادشاه ازکاملترین مصالح مسلمانان وبزرگترین مقاصد دین است وحکم قیامش وجوب است از جانب شرع شریف . . ." (4)
- ایستاده کردن پادشاه واجب است برما از روی شرعی.
- اتفاق کرده اند همه امامان بر این که قیام پادشاه فرض است. پس ضرور است برای مسلمانان پادشاه که قایم کند شعائر دین را وانصاف کند مظلومان را از ظالمان . . ."

بعد از اینکه در صفحات متعدد به آیات و احادیث و سخنان فقه ها رجوع  وتأکید شد که به پادشاه (البته محمد نادرشاه) خدمت شود، روحانیون معتبر، دربخش دیگر با طرح پرسشی  چنین امتحان می گیرند:
"استفتآء
چه می فرمائید علمای کرام دین مبین وشرع متین، دراین که بعد از قیام پادشاهی اسلامی  به اصول شرعیه، اطاعت پادشاه موصوف بر مسلمانان لازم است یا نه؟ واگر کسی دیگرآمده به (با) پادشاه نزاع کند، یا گروهی یا کسی دعوی استحقاقیت پادشاهی بکند، وخرج بر پادشاه اسلام کرد، پس حکم شان چیست، وبر مردۀ شان جنازه خوانده شود یانه.
الجواب
اطاعت امیر مسلمانان فرض وواجب است. درمعروف ودرمباح. مثلی که خدای تعالی برمسلمانان امر ادای  نماز، زکواة و روزه فرموده، همچنین اطاعت پادشاه فرض است.  . . " (5)
در موعظه های بالا، هدف ایجاد وگسترش فرهنگ کینه ونفرت، وفرهنگ به انقیاد کشیدن مردم به اطاعت از پادشاه مستبد، نکات محوری را دارا بود.
 وبا علم نمودن ادعای بغاوت، پنهان داشتن جفا ها و مردم آزاری ها، غصب زمین وباغ ودارایی مردم، استفاده سؤ از احادیث وسخنان صحابۀ پیغمبر اسلام را دردست داشتند. "حکم جنازۀ کسانی که بغاوت از پادشاه اسلام می کنند." نمونه یی از قساوت حتا در مورد کشته شده گان استبداد است. بنگریم:
"باغی را نه غسل داده شود ونه براو نمازجنازه خوانده شود وکسی که کشته شد ازجانب اهل عدل، به او معامله شهید کرده شود. وحکم او حکم شهید است." (6)
به منظورصبغۀ شرعی بخشیدن به لزوم دید حکومت، به گرفتن نام و امضأ ده ها تن ازملاهای سرحدی، که چندین صفحه را احتوا نموده، متوسل شده بودند. (7)
در این همه مقدمه چینی ها و رهنمود دهی ها، همه مخالفین وبه ویژه مردمان کلکان شمالی بیشترطرف توجه رسالۀ "احکام الاسلام" بودند. همانگونه که مناطق هزاره نشین کشورطرف خشم وغضب مصیبت زا، ویرانگروجبران ناپذیرامیرعبدالرحمان قرار گرفته بود.
 شادروان غبار نمونه ی دیگری را نوشته است، به نقل ازجریدۀ اصلاح که نویسنده اش ادعا نموده بود، حکومت امرخداوند را بالای  مردم کلکان اجرا کند. می خوانیم:
 "یک نمونۀ دیگربقلم محمد سرورخان منتشر درجریدۀ اصلاح. خلصش اینست: «مردم داؤدزئی کلکان کوهدامن والله! از مسلمانی به مرحلۀ ها دور افتاده اند. حکومت تا کی مراعات شان نماید؟ برمسلمانان لازم است که درگرفتارکردن شان که دشمنان خدا و رسول ومسلمانانند، جهد وجد بلیغ نمایند وحکومت با جدیت امر خداوند را بالای شان اجرا خواهد نمود. والسلام علی من التبع الهدی» "(8)
اما، این خیل ملا که محتمل است، برخی ازمریدان روحانیون اشراف – متنفذ بوده اند، گویی نمی دانستند که درزندان های افغانستان چه می گذشت. آن همه انسان دارندۀ ظرفیت کار برای جامعه، کجا دست به بغاوت یازیده بودند که در زندان های مخوف انتظارمرگ را می کشیدند. انسان هایی که بسا ازآنها درزندان با تلاوت قرآن بیشتر مشغول بودند وپنج بار نماز را نیز ادا می نمودند. حتا کسانی که قرآن درس می دادند وتفسیر می نمودند.
(9)  
و آن توده هایی ازمردم عوام که با لباس کهنه ، وقتی از خواب برخاسته اند، روی به سوی گرفتن وضو وادای نماز داشته اند. وقتی سر بر بالینک کهنه نهاده ولحافی را که از توته های به هم وصل شده ومیراث مانده از پدر ومادر بود، بر سرکشیده، خداوند را یاد کرده اند. آنها را "نا مسلمان" وسزاوارعقوبت بسیار نامیدن سخن از چه دارد؟
آشکارشده است که در زمانۀ پادشاهی محمد نادرشاه بسیاری از دانش آموختگان وکسانی که سرشان به تن ایشان می ارزید، زندانی ویا اعدام شدند. مردم بی گناه بی شمار رنج وآزار دیدند.  مگر روحانیون نشسته درکنار حکومت آگاه نبودند، که اگرحکومت فتوا می گیرد که مخالفین را ناشسته وکفن ناکرده درگودالها بیندازند، مشکل شرعی ناشی از بند نمودن بیگناهان از طرف حکومت، چه می طلبد. بگذریم از مشکل انسانی، حقوقی که با آن بیگانه بودند.
باردگر می گوئیم که این ها همه مواردی اند که افزون بر نشان دادن سؤ استفاده های سیاسی از دین، دست اعتراض از سر روحانیون همکار تاریخی حکومت مستبده بر نمی دارد. 
ملاها از خدمت عسکری معاف شدند
حکومت محمد نادرشاه ملاها را ازخدمت عسکری معاف کرد. مرحوم غبار در این باره نوشته است که: "دولت همچنین تمام ملاهای افغانستان را از خدمت عسکری زیرپرچم معاف نمود." (10) مگر نه این است که حکومت با استفاده از دین ودادن چنان امتیازاتی، از یک سو وظیفۀ نظارت سیاسی بر باورداشت های مردم را در پیش گرفت وازسوی دیگر با این شیوه، به ملاها رشوت داد ودرنتیجه قشرتنبلِ مفتخواره پرورش یافت. قشری که با گرفتن امتیاز ومصؤونیت، در واقع درهرمحل ومنطقه، "وظیفۀ طبابت" و "جن گیری"، . .  را نیز به دست آورد. با چنان پیامدی که دسترسی به علم و دانش وابزارعلمی را به چالش کم مانند کشید. این رشوت همراه بود با رشوت معافیت از عسکری برای اقوام جنوب کشور. عملی که زیانمندی به حال سیر حرکت جامعه وخود اقوام جنوبی کشور را دربرداشت.
 چنان واقعیت ها را نمی توان پنهان داشت ونادیده گرفت. آنانی که در پی دریافت ریشه های نا بسامانی ها استند، ومی خواهند با عقل وخرد به مسائل ببینند، محتاج شناسایی وآشنایی با این واقعیت های تاریخی نیز می باشند. واگر از این دریچه نگاه شود، لزومی ندارد که دربرابر حقیقت گویی ها، واکنش تعصب آمیز نشان دهند. آنانی که این واقعیت ها را نمی پذیرند، گول دیرینه رشوت آن حکومت را خورده و دردام خود فریبی مزمن نیزگرفتاراند.
اعمال ستم مذهبی در پناه دین
بیشترین روحانیون متنفذ، به دلیل وابستگی به مذهب حنفی، هیچ گاهی خارج ازتعلقات مذهبی خویش به سوی پیروان سایرمذاهب و دارنده گان ادیان دیگر، ندیدند. درحالی که جامعه شاهد حضور کمیت قابل ملاحظه از پیروان مذهب شیعه بود (چنان که هم اکنون است). این نیازدر زمان امان الله خان ودر لویه جرگه (مجلس کلان) کابل از سوی او به درستی  تشخیص نیز شده بود. اما، طرف مخالفت ملاهای متعصب سنی قرار گرفت.
حکومت محمد نادرشاه نیز با اتکأ به مذهب سنی، بی اعتنایی وبی احترامی را تا سرحد قایل شدن تبعیض آشکاربه پیروان مذهب شیعه، رسمیت و تداوم بخشید.
 شایسته است گفته شود، هنگامی که مسائل حقوقی وقضایی دریک جامعۀ چند مذهبی، بر بنیاد مذهبی وآن هم با تکیه بریکی ازمذاهب درنظر گرفته شود، جفایی است درحق پیروان مذهب ویا مذاهب دیگر. رساله یی در زمان پاد شاهی محمد نادرخان، به نشر سپرده شد، با عنوان "هدایات صورت فیصلۀ قتل وحبس دوام". محتویات این رساله تراویدۀ ذهن تعصب آلود روحانیون معتبر و انعکاس دهندۀ لزوم دید حکومت نادرشاهی است. این رساله سعی درجهت توجیه امتیازمذهبی و تلف نمودن مذهب دیگران دارد. در این رساله "راجع به اجرای تعزیرات حقوق الله"، نکات حاکی از اعمال ستم مذهبی را می بینیم. نخست در پیشانی آن می خوانیم که:
 "به محاکم عدلیه آینده بروفق آن فیصله تحریرشود." وبعد؛ "از روی احکام شرعی، فقۀ شریف مطابق مذهب مهذب حنفی (رح) فیصله کرده باشند که تا درفیصله جات نقض وناتمامی ظاهر نگردد وحکم تعزیرات حقوق الله که در فیصلۀ مذکوره هست یانه، باقی نماند. . ." (11)
و با وضاحت باید گفت که درهرزمان ومکان توسل به چنین رفتاری، حاکی از ستم مذهبی است.
دربُعد بررسی های بقیه اجزای بی عدالتی، تبعیض وستم، لازم است که جوانب اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، فرهنگی؛ تعصبات وتبعیضات نیز درنظر گرفته شوند، که اکنون و دراینجا، طرف توجه ما نیست. اما، حکومت نادرشاهی درحالی که به همه تبعیضات وتعصبات آلوده بود، همنوایی روحانیون معتبر را با خود داشت.

 

پیش گویی محمد نادرشاه ازمرگش
 می دانیم که درتاریخ، شاهان وامیرانی ادعا کرده اند که اجرای اعمال آنها ناشی از تصمیم الهی ویا ناشی از رساندن آگاهی درمورد ویا مواردی از منبع غیبی بوده است. . .  
 محمد نادرشاه ادای اطلاعات از "عالم غیب" نیز نموده است ویا چنان ادعایی را برایش ساخته و بافته اند. مطابق مطالبی که ازطرف خواهرزادۀ او اسدالله سراج نگارش یافته است، و فرزندش محمد ظاهرخان نیز چند سال پیش آن ادعا را باز آورد، محمد نادرشاه گویا یک روز پیش از این که کشته شود، "وظیفه" و "خدمت" خویش را پایان یافته نگاشته، و وصیت نامه گونه یی بر جای گذاشته است. بخوانیم وببینیم که قصد مشابهت با چه کسی را داشته است:
محمد نادرشاه، 15 عقرب 1312 خورشیدی:
 "هرکه بدنیا می آید وظیفه ای دارد، معدود کسانی می دانند که وظیفۀ شان چیست واکثر، ازاین اسرار واقفیتی ندارند. من وظیفۀ خود را میدانستم و آن خدمت برای امنیت افغانستان بود. وظیفۀ من تمام شده وهرچه خدا بخواهد باید بدان شاکر وراضی بود."  
اسدالله سراج: "اعلیحضرت ظاهرشاه بعد از پدر به سلطنت رسیدند وبعد از سپری شدن  دو سه روز به دفتر کار پدر خود تشریف برده و آغاز به کار نمودند. در جعبۀ میزکار درحالیکه سرمنشی حاضر بود، کاغذی یافتند که روی آن چنین تحریر شده بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
وبعداز کلمۀ شهادت نوشته بودند:
 «خداوندا به امرتوحاضرم افغانستان را به تو می سپارم سربلندش بدار واز آفات نگهدارش باش.»
قرار گفتۀ سرمنشی نوروزخان اعلیحضرت قبل ازاشتراک در مراسم دادن انعامات برای طلاب معارف، چیزی را روی کاغذ نوشتند واین همان کاغذی بود که در جعبۀ میز جای داده بودند:
«اولاد های عزیزاین خاطرات (؟) رابرای این به شما نوشتم تا از گذشتگان خود درس مردانگی، عزم، شجاعت و وطن دوستی بگیرید وبرای وطن خود اشخاص فدا کار باشید تا نزد خدا وخلق سرفراز گردید» (12)

ادعای پائین شدن ملائک در تشیع جنازۀ محمد نادرخان
پس از قتل محمد نادرشاه، رکیک ترین کلمات را به نشانی عبددالخالق قاتل او تهیه دیده و نوشتند. مگر نگفتند که اگر مطابق آن ادعا که محمد نادر از مرگ خویش آگاهی یافته بود، ولزوم دید خداوندی مطرح بود، پس چرا وسیلۀ اجرای او یا عبدالخالق را زیر باران فحش وناسزا می گیرید وسرانجام با دروغ وتهمت وبا چنان شکلی به قتل می رسانید.
موضوع  انتقال میت او نیز جالب است. حالا که بیشتر به دورۀ او پرداخته ایم بنگریم که تا رسانیدن او به خانۀ قبر نیز دست ازسر چنان بهره برداری ها وعوام فریبی نبرداشتند وتا خانۀ قبر روحانیون معتبر او را تقدیس نموده وهمکاری وهمنوایی  را رها نکردند.
در گزارشی که از روز انتقال او ازمسجد عیدگاه به تپۀ مرنجان زیرعنوان «واقعۀ شهادت اعلیحضرت شاه شهید محمد نادرشاه غازی پادشاه فقید» انتشار یافت، به این عبارات توجه نمائیم:
". . . جمعیت کثیری (که نظیر آن تا کنون در آنجا دیده نشده وگویا که ملائک از آسمان جهت اشتراک در نماز جنازۀ ایشان  نازل شده بود) به بهترین طرزی اجرا گردید. . .
از زبان حقائق ترجمان جناب مستطاب نورالمشایخ صاحب به لهجه وآهنگ مخصوص رقت آوری که عموم حضار را به گریه درآورده بود؛ بیانات مهیج ومؤثر دیگری نیزایراد گردید." 
وبه این دروغ نیز توجه نمائیم که درهمان گزارش آمده است: "بعدازختم فاتحۀ چهل همایونش درخواست مجازات قاتل ازطرف ملت شده وپس ازینکه قاتل نابکار ومعاونین قتل محمود، عبدالله اسحق خودشان درمحکمۀ عدلیه بافعال شنیعۀ خود اعتراف کردند، عبدالخالق قاتل ومحمود اعدام وعبدالله واسحق محکوم به حبس  دوام گردیدند." (13)
می بینیم که زمامداران خودکامه،  وساختارهای مبتنی بر نهاد های استبدادی ودیکتاتوری، تصمیم خویش را زیر نام ملت وخلق تبلیغ می کنند. "درخواست مجازات قاتل ازطرف ملت" از آن نمونه های دروغین است. و زمانی که از "محکمۀ عدلیه" صحبت می شود، ادعاهای دروغین سزاوار محکومیت بسیار می شود. زیرا نه هیچ محکمه یی دایر نشده  که حتا حد اقل رفتار انسانی نیز دربرابر عبدالخالق، دوستان و همصنفان او رعایت نشده است. شکنجه های شبا روزی وجود داشت. عبدالخالق را با چنان قساوتی درمحضرعام مثله کردند، که شاید کم مانند باشد. برخی خانوادۀ عبدالخالق را به دار کشیدند. تعدادی از اعضای خانوادۀ چرخی را به دار کشیدند. . . این است  مجریان آن قساوت، مدعیان تأمین عدالت، وهمه آنانی پاسخ گو استند که هنوزهم به محکومیت آن جنایت نمی پردازند.
روحانیون معتبرمقام اداری و امتیازات به دست آوردند 
"خداداده گی" های محمد نادرخان چنان پایان یافت. اما روحانیون معتبر وهمراه، امتیازات واعتبار مؤقتی بیشتر به دست آوردند تابرگردۀ باورداشت های مردم بنشینند.
در بدل چنان همکاری، همیاری وهمنوایی با نظام نادرشاهی، روحانیون متنفذ، ازنظر مادی روز تا روز بهترین زمین ها وباغ هارا نصیب شدند. پیشترها نیز چنان امتیازات را به دست آورده بودند. از قول  یکی از اعضای خانوادۀ مجددی می خوانیم:
 ". . . در جمادی الآخر ۱۳۴۸ ق/ نوامبر ۱۹۲۹ و در آغاز پادشاهی محمد نادرخان، فضل عمر به وزارت دادگستری و درمحرم ۱۳۴۹ ق/ ژوئیه ۱۹۳۰ به فرماندهی کل مدنی و نظامی (رئیس تنظیمات)‌منطقه غزنه منصوب گردید ولی در آخر اوت همان سال (ربیع الآخر۱۳۴۹ ق) به کابل بازگشت و در شعبان ۱۳۵۰ ق/ دسامبر ۱۹۳۱ استعفای خود را رسماً تقدیم و از ادامه کار در مقام وزارت خودداری کرد، ‌اما این استعفا تا یک سال بعد پذیرفته نشد (رمضان ۱۳۵۲ ق/ دسامبر ۱۹۳۲). وی درهمان هنگام ویزای سفر به هند گرفت تا از آنجا برای ادای فریضه حج به مکه برود اما براثر مرگ مادرش به کابل مراجعت کرد. در ماه ذیقعده ۱۳۵۳ ق/ فوریه ۱۹۳۵ و باردیگر در۱۳۶۲ ق/ ۱۹۴۳ از سرهند واقع در هندوستان بازدید کرد و از آن پس نیز هرچند یک بار به آنجا سفر می کرد. در محرم ۱۳۵۵ ق/ مارس (1936)محمدظاهرشاه (۱۳۱۲-۱۳۵۲) پادشاه افغانستان یک قلعه و هفتاد جریب زمین در قلعه جواد چارده به او بخشید. وی در ۱۲ ربیع الاخر ۱۳۷۲ ق/ دوم دسامبر ۱۹۵۲ درهمان قلعه درگذشت." (14)
ملاحظۀ چنان موقف، موقعیت روحانی و اجتماعی واعمال آنها به ابراز این سخن می انجامد که:  به همان میزان که اعمال جفا آمیز ونا عادلانۀ آن زمانه در جامعه، بسیار تکاندهنده است، دادخواهی تاریخی، انگشت اعتراض وانتقاد را نیز به سوی مسند نشینان ادعای تأمین عدالت اسلامی، نشانه می گیرد. زیرا حضرت ها در کرسی ادعای تأمین عدالت اسلامی و رعایت آن نشسته بودند، اما عدالت را نه تنها رعایت نکردند، بلکه مسبب جفاهای بی شمار درحق مردم افغانستان شدند که چشم پوشی از آنها، جفا درحق تاریخ نیز است. و همزمان با آن به چنان تبلیغی می پرداختند که گویا تمام مظالم نادرخانی وهاشم خانی "خداداده گی" است!
به این ترتیب، شرارت ها و تبهکاری ها ی  برخاسته از امیال زمینی و قدرت جویانه را به خداوند نسبت دادند!
                                               *
برای اطلاع مستند ازجفا ها، قساوت ها و بی رحمی ها درحق مردم به آثاری مراجعه شود که اندک، اندک انتشارآنها روبه گسترش نهاده است. به گونۀ مثال کتاب های سرنشینان کشتی مرگ، یا زندانیان قلعۀ ارگ، قربانیان استبداد، ازخاطراتم، برگ های نهفته از تاریخ افغانستان، زندانی خاطرات ونبشته های آنانی که از زندان ها و دربارۀ زندانیان وبی گناهان نوشته اند، مراجعه شود.
                                                   ادامه دارد.
......................................................................................................
رویکردها وتوضیحات
1-      مرامنامۀ جمعیت العلمای افغانستان.. قوس 1308 . 1348 قمری. مطبعۀ عمومی سرکاری کابل
2-      "درنگی بر زمینه های استبداد شناسی .  ." از این قلم، ص 50 .  به نقل از روﻳﺪاد ﻟﻮﻳﻪ ﺟﺮﮔﻪ داراﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﻛﺎﺑﻞ. 1303 ص 286.
3-      آن چه تا حال از این قلم از نظر خواننده گان گذشته است، بسیار مقدماتی است. برای کار تکمیلی وجامع باید همه مظاهر و مدارک بازنگریسته شوند. خوشبختانه در این اواخر پیامی از چند دانشجوی عزیز دریافت نمودم که قصد دارند به این مهم بپردازند.
4-      " احکام الاسلام ، تالیف ابولفتح فضل ربیالپکلولی مولداً والحنفی مذهباً والچشتی مشرباً "هدایات صورت فیصلۀ قتل و حبس دوام. چاپ دوم. ص7 شرکت رفیق سنۀ 1305 شمسی. ماه رمضان 1352 هجری قمری.
5-      منبع بالا ص 17.
6-      منبع بالا
7-      رسالۀ احکام السلام ص 46
8-      میرغلام محمد غبار. جلد دوم. ص 55 
9-      درپایان قسمت کنونی از برخی کتاب ها نام برده شده است که به توضیح حال زندانیان آن دوره معطوف است. درهمۀ این کتاب ها سخن از تلاوت قرآن وادای نماز ومسلمان بودن  آن زندانیان سخن رفته است. درکتاب یادداشت های استاد خلیل الله خلیلی ص 285، از زندانیی نام برده می شود که خیرمحمد نام داشت ومدتی مشاور صدراعظم  سردارمحمدهاشم خان بود. پس ازرهایی از زندان"قرآن  وتفسیر کریم درس می داد."
10غبار ج دوم. برای مزید معلومات توقع می رود صفحات 53 – 56 کتاب مطالعه شود.
11-    " هدایات صورت فیصلۀ قتل وحبس دوام." ص 4 .کابل. شرکت رفیق، 1305 و  1307
12-    اسدالله سراج، "رویدادهای مهم زندگی اعلیحضرت محمد نادرشاه شهید". ص ،131- 133،محل چاپ:کابل، مطبعۀ احمد، سال 1388 خورشیدی.
13-     واقعۀ شهادت اعلیحضرت شاه شهید محمد نادرشاه غازی پادشاه فقید. دومین سالنامۀ کابل  1312 خورشیدی. ص12- 16.
14- به نقل از تارنمای فرهنگنامۀ علمای مجاهد. 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen