نصیرمهرین
" سوم عقرب "
را
دگر باره بنگریم
قسمت پنجم
دراین قسمت توجه ام بیشتر به عوامل و پیوندهای سببی 3 عقرب وموضوع عاملین خونریزی ها معطوف بوده است. از آنرو شرح کمیسیون ها، اعضا وجریانات مباحثه پیرامون تهیه ی قانون اساسی وبرخی دیگر از موضوعات مرتبط با آن راجدا نمودم. زیرا در این نبشته حاشیه بیشتر ازمتن می شد. اما خواننده گان علاقه مند می توانند به منابعی که از آنها نام برده شده است ، مراجعه نمایند.
هنگامی که محمد ظاهرشاه استعفأ محمد داؤودخان ( 11 حوت 1341 خورشیدی/ مارچ 1963.ع ) را پذیرفت، و راه بازگشت قانونی او نیز مسدود گردید، داؤود خان با دل پرعقده به خلوتگاه پناه برد؛ و چنان که می دانیم ، مشغول کار تصرف قدرت از راه کودتا شد.
شاه، داکتر محمد یوسف خان را صدراعظم تعیین نمود، عده یی از اشخاص را که اکثرآنها کارمندان بالارتبه ی حکومت ویا مورد اعتماد دربارسلطنتی وشخص شاه بودند، وظیفه داد، که قانون اساسیی را تهیه نمایند که مبتنی باشد بر اساسات دموکراسی پارلمانی.
شاه چنان تمایل را ناشی از دریافت های خودش و آرزوهای پدرش محمد نادرخان می نامید. اما با آنهم نیاز انگیزه شناسانه ی او مستلزم تأمل بیشتر است. میر محمد صدیق فرهنگ نقش عنصر ترس و هراس از پدید آیی تروریسم و افراط کاری را در تصمیم شاه دیده و توسل به دموکراسی را ازطرف او، باز نمودن راه برای ابراز احساسات جوانان یاد می کند. وی می نویسد :
" در دوره ی صدارت دهساله ی محمد داود خان این حرکت ( مشروطه خواهی ) سرکوب گردیده رژیم پولیسی به شکل عصری تر از گذشته بر قرار گردیده هرگونه حرکت وحتی اندیشه آزادیخواهی مختنق شد. در نتیجه یک تعداد جوانان که از امکان مبارزه ی قانونی مایؤس گردیده بودند، بسوی کار وفعالیت زیر زمینی رو آوردند وبعداً عمال دولت شوروی در بین شان نفوذ نموده عده یی را برای پیشبرد طرح های آن کشوردرافغانستان استخدام کردند. سردارمحمد داوود که فکر وخیالش تماماً به جاودانی ساختن روز گار قدرتش مصروف بود، یا از این پیشامد ها بی خبر ماند یا آنکه به آن اعتنا نکرد، اما ، پسر عمش محمد ظاهر شاه که جاه طلبی او را نداشت به این نتیجه رسید که اگر راهی جهت ابراز احساسات و اندیشه های جوانان از طریق دموکراسی باز نشود، اینان خواه مخواه به تروریسم و دیگر حرکات افراطی روآورده و شاید صحنه های خونین عصر پدرش محمد نادرشاه را تکرار کنند. در زیر تأثیر این مطالعه و ملاحظات دیگر مربوط به سیاست خارجی، وی به شرحی که گذشت، تصمیم گرفت تا به حکومت سردار محمد داود خان پایان بخشیده زمام امور را به شخصی از خارج خانواده ی شاه بسپارد ." (1)
محمد ظاهر چه در زمانی که هنوز پادشاه مملکت بود و چه در دیدارهایی که با برخی از مراجعه کننده گان هنگام زنده گی در روم ایتالیا داشت، از آرزوهای خویش برای برنامه های اصلاحی و مساعد شدن زمینه برای دموکراسی در شروع دهه ی چهل خورشیدی صحبت می نمود. این که در آغاز سطح درک و مطالعه و لزوم دید وی از دموکراسی برای افغانستان چه بوده است، جسته و گریخته در برخی از آثار بازتاب یافته است. از ورای آنها می توان پذیرفت که با کلی ترین موازین یک نظام دارنده ی اساسا ت دموکراسی موافق بود. اما این هم توضیح واضحات تواند بود که منافع و امتیازات مختلف سیاسی، نظامی اقتصادی واجتماعی از سلطنت دور نشد. اگر تفسیر و برداشت فرهنگ را نیز بپذیریم که انگیزه ی شاه از دادن دموکراسی هموار نمودن راه تبارز علنی احساسات جوانان و جلوگیری از حرکات افراطی بود؛ محور آرزومندی را بازهم حفظ منافع می توان ارزیابی نمود.
این که آیا شاه با تحقق چنان ادعا، توانست احساسات جوانان و افراط کاری ها را درجامعه سد شود؟ پرسشی است که بررسی دهسال دموکراسی او به آن پاسخ می دهد. اما، نخستین جلوه های علنی شده ی بخشی از احساسات جامعه را در سوم عقرب در برابر تبارز اصلاحات او باید جست. اصلاحاتی که از شروع تسوید وترتیب قانون اساسی 1343 آغاز شد.
شاه برای آغازاصلاحات سیاسی روی تعدادی از شخصیت ها دست نهاد. اکثریت آن عده ازشخصیت ها، که آرزوهای شاه را ترتیب و تنظیم نمودند، ارستوکرات ها و تکنوکرات ها، در واقع مدتی در گروه شاه بودند. پادشاه با اتکا بر آن ها قانون اساسی را تنظیم نمود. همچنان از مشوره های ایشان بهره می جست. (2) اوصاف آن گروه این هم بود که پیشینه ی مبارزات مشروطه خواهی و دموکراسی خواهانه نداشتند ( به استثنأ میر محمد صدیق فرهنگ). نبشته و کتاب، سخنرانی و یا گونه یی از کوشایی برای دسترسی برای ایجاد نهادهای همساز با ساختارهایی از گونه ی دموکراسی از آنها دیده نشده بود. کسانی بودند که از دل پیروزی های استبداد، آزمون های اعتماد و اطمینان برای خدمت به دربارسلطنتی بیرون آمده بودند. و چنانکه شرح حال هرکدام ازآنها نشان می دهد، افزون بر اجرای وظایف پیشینه، برای تایید سخن و موقف شاه، می توانستند، در دفاع از قانون اساسی باشند؛ همچنان که می توانستند، بار دیگر پرزه ی فعال و مناسبی باشند برای ساختار دیکتاتورانه و مستبدانه. و یا این که هیچوقت حاضر نشوند که از پیشینه ی همکاری با استبداد سخن بگویند اما، پسانتر خود را دموکرات پندارند.
اهمیت تاکید بر چنین موضوعی را در پیش زمینه های تدوین قانون اساسی 1343، و رویداد سوم عقرب ازآن جهت لازم می بینیم، که برخلاف بسا ازکشورهای جهان که جنبش های دموکراسی خواهانه در پرتو رهبری هددفمند، سعی نموده اند به دموکراسی دست بیابند؛ در افغانستان دهه ی چهل خورشیدی، از چنان قوت و نیرویی حاضردر صحنه خبری نبود. حکومت سلطنتی که از دل پیروزی عملکردهای سرکوبگرانه ی پیهم، بیرون آمــده بود، دموکرات ها را پیشترسرکوب نموده و بر جای دموکراسی کوتاه مدتی که در وقت صدارت شاه محمود خان داده بود، استبداد محمد داؤود خان را فرستاد. از اینرو، وقتی محمد ظاهرشاه به دادن چنان دموکراسی در شروع دهه ی چهل خورشیدی تمایل نشان داد، مدیران اش معتقد و باورمند به دموکراسی نبودند؛ بلکه رسم اطاعت شان از دستور شاه بود، که برای تهیه ی مسوده ی قانون اساسی جدید گرد آمدند. حتا مشکلات آنها برای تسوید قانون اساسی جدید به اندازه یی بود که برای مشوره کارشناس و مشاوردر حقوق اساسی، حکومت محمد یوسف خان به کشور فرانسه مراجعه نمود "؛ و دولت مذکورلوی فوژیر کارشناس ورزیده ی حقوق اساسی آن کشور را که درتهیه ی قانون اساسی مراکش همکاری نموده و با حقوق اسلامی آشنایی داشت به این کار مامور نمود." (3)
آن پیشینه درهمه زمینه ها ودر کل حیات جامعه اثرات خویش رابرجای نهاده بود. اشاعه ی فرهنگ مطیع ساز مردم، ستایش دربار سلطنتی ، دور نگهداشتن جامعه از آشنایی با دموکراسی که چند دهه به درازا کشید، نبود آماده گی نهادهای حکومتی برای همسانی وهمراهی با چنان تمایلات؛ برخلاف مسلح بودن نهادهای دولتی با سلاح وخوی وعادات پیشینه ی خشن وسرکوبگرانه، مواردی اند که اگر از نظر شاه و گروه ترتیب کننده ی قانون اساسی به دور مانده بود، تداوم خویش را در گونه ی موانع به چالش آورنده بازتولید کرده و آسیب های آن، فضای جامعه را متأثر می نمود.
این بود که پس ازروی کار آمدن حکومت داکتر محمد یوسف خان، سعی متفاوت و نسبی، نمی توانست جای خلایی را پر کند که جامعه طی سالیان متمادی از فرهنگ استبدادی و نهادهای آن دیده بود. نمونه یی در ظاهر تبسم انگیز اما حاکی از مصیبت ها وتأثر بار را در هنگام تسوید قانون اساسی می بینیم . اعضای کمیته ی تسوید به منظور استفاده ی بیشتراز وقت و پیشبرد امور تهیه ی آن، دو هفته را در استالف سپری نموده بودند. اما، هیچوقت مبتکران نه اندیشیدند و نگفتند که آثار شوم چند دهه دیکتاتوری و موانعی را که سر راه جامعه ایجاد نموده است، نمی توان با کاغذ ها حل نمود.
چنان بود که ازدست رفته های زمانه ی پیشین جبران نمی پذیرفت. حتا اگرحکومت انتقالی محمدیوسف خان طی دوسال در این زمینه، برنامه هایی را روی دست می گرفت، جبران آن همه رفتارهای مستبدانه ی مزمن میسر نبود و چنان پیش زمینه دموکراسی را بدون تأثیرپذیری نمی گذاشت.
یک روی سکه ی " سوم عقرب " ، تبارز آن چالش بود .
2- ماهیت مواضع مخالفین و ترکیب مظاهره
بنیادگذاران جمعیت دموکراتیک خلق - منزل نورمحمد تره کی
آنچه را تا حال به عنوان عوامل نهفته یاد نموده ایم، درمواضع و اهداف عقیده یی و سیاسی نهادهایی می توان ملاحظه نمود که هویت آنها در همان مقطع و تأثیری را که در سوم عقرب برجای نهاده اند، بازشناسی نشده است.
خارج ازانگیزه های شاه، تعدادی ازافراد جامعه که کمیت شان رشد فزاینده ی داشت، با خواستگاه متفاوت واز دریچه ی جداگانه برای آینده می نگریستند. آن خواستگاه ها ونگرش های شکل گرفته ویا درشرف شکل گیری، نیز بررویداد سوم عقرب تأثیر نهاده است. عواملی که در پیدایش وتحرک آنها اثر می نهاد در دل جامعه ، در پیشینه ی تاریخی، وموج هایی از تأثیرات بیرون نهفته بود.
این واقعیت را پیشتر گفته ایم که اگر حکومت طی سالهای متمادی توانست تعدادی از نخبه گان واصلاح طلبان مورد نیاز تعالی جامعه را به بند بکشد، چندین برابرآن ها، به شمار مخالفینی افزوده بود که در شروع دهه ی چهل خورشیدی صف بندی ها را شکل می دادند. اما همه ی ناراضیان را آن مخالفین حکومت سلطنتی تشکیل نداده بود. درکنارآنها وضعیت ازبسا جهات برای جوش وخروش سیاسی افراد بیشماری مساعد بود.
به علایق سیاسی و مراجعه به مطالعه ی سیاسی وسیاسی اندیشیدن افزوده شده بود. مرحوم دکتورعین علی بنیاد برای نگارنده قصه می کرد که وقتی می شنیدیم که فلان شخص یک کتاب نو به دست آورده است، بارها فاصله ی دورتری را با پای پیاده طی کرده نزدش می رفتیم تا کتاب را به امانت بدهد که بخوانیم. و چشم ما در راه بود که همنشین سیاسی داشته باشیم .
نتیجه ی چنان علایق بود که کتاب خوان در اواخر دهه ی سی روبه افزایش نهاد و علایق سیاسی مخالفت آمیز با حکومت نیز شکل می گرفت.
در تداوم چنان علایق به نتایج دیدار هایی می رسیم که علاقمندان مسایل سیاسی در اواخر دهه ی سی خورشیدی واوایل دهه ی چهل، میان خود داشتند. طی همین دیدار ها است که به برداشت ها ونقطه نظر های مشترک می رسند ویا از هم فاصله می گیرند.
تعمیق وتوسعه ی سرکوب ها از طرف حکومت سردارمحمد داؤودخان؛ هرچند مانع جدی دربرابرفعالیت سیاسی علنی ایجاد نمود، اما، فعالیت بطیی مخفی راه ممکن ومیسری بود، که برخی پیموده اند. آن راه به رغم محدودیت های بسیج کننده، با وجود عدم دسترسی به راه ها وابزاری که صداها را بیشتر و آشکارتر به گوش مردم جامعه برساند؛ این پیامد را با خود داشت، که یک تعداد از فعالان سیاسی، در تداوم دیدارهای خویش، هسته ها ومحافلی را پیریزی نموده و وسیله یی تا یک اندازه آماده برای فعالیت علنی را باز آفریدند.
دورشدن سردار محمد داؤود خان، و وعده ی اصلاحات تحرکات برخی از سیاسی اندیشان را وارد مرحله ی منسجم تری نمود و قانون اساسی 1343 زمینه ی بهره گیری های سیاسی را فراهم کرد.
نتایج همان تحرکات بود، که نخست "جمعیت دموکراتیک خلق" در یازده ی جدی 1343 – اول جنوری 1965 و در میزان سال بعد (1344)، " سازمان جوانان " در کابل تأسیس شدند. "جمعیت دموکراتیک خلق "همان نهادی است که پسان ها، سازمان دموکراتیک خلق، حزب دموکراتیک خلق، حزب دموکراتیک خلق افغانستان نام گرفت وپس از انشعاب وبا انتشار جریده ی پرچم به خلقی ها وپرچمی ها شهرت مشخص تر یافت.
وسازمان جوانان که چندی بعد"سازمان جوانان مترقی" نام گرفت، نهادی بود که جریده ی "شعله ی جاوید" را نشر کرد. پس از آن اعضا وهواداران آن شعله یی ها نامیده شدند.
در زمینه محتوی توافقات افراد ومضمون برنامه های نهادهای یادشده، شایسته است که به چند موضوع که پایگاه تفکر سیاسی آنها را تشکیل می داد، واز همان پایگاه به سوم عقرب دیده اند، اشاره نماییم :
برخی از اعضای شعله ی جاوید در زندان دهمزنگ
از راست به چپ صف ایستاده:
دکتور عبدالله محمودی، مضطرب باختری( اسحاق نگارگر )، قاسم واهب، عبدالالله رستاخیز ، این فرد شناخته نشد، دکتور سیف الرحمان محمودی ، دکتورعظیم محمودی .
صف نشسته، از راست به چپ :
دکتور رحیم محمودی، انجنیر محمد عثمان، دکتورهادی محمودی ،دکتور عین علی بنیاد.
توضیح دهنده ی نام ها : جناب نصرالله محمودی
- پذیرفته های آرمانی اتحادشوروی ( برای جمعیت دموکراتیک خلق ) وجمهوری چین ( برای سازمان جوانان)، درقالب ایدیولوژی سوسیالیستی جنبه ی غالب داشت. هرچند با طرح های چون دموکراسی خلقی، دموکراسی ملی ویا دموکراسی نوین، مطرح می شدند، اما، واقعیت این است که به سوسیالیسم از نحله های شوروی وچین نظر داشتند. به قول دکتور محمد اکرم عثمان " به کوتاه کردن راه تاریخ عقیده داشتند." این پذیرفته ها نفی نسخه ی دولتی، دموکراسی وحکومتش را برای نهادهای جدیدالتأسیس با خود داشت. بر بنیاد همان پذیرفته است که شرکت جمعیت دموکراتیک خلق درشورا، انگیزه ی استفاده را تعیین می کرد، نه باورمندی بر دموکراسی پارلمانی و مؤلفه هایی که دموکراسی درزادگاه غرب توضیح می دهد. زیرا از اساس، چنین پایگاه باورمندی به دموکراسی ندارد. اصل باورمندی به نظام تک حزبی ودر پیوند با اتحاد شوروی بود که هرگز تحمل آرأ مخالف وبالتبع تعدد احزاب را بر نمی تابید. اگر آنها موادی ازقانون اساسی و شورا را پذیرفتند جنبه های تاکتیکی برای تبارز، به عنوان اپوزیسیون، برای افشأ وتبلیغ بود، نه به گونه یی که به راه تعدد احزاب وتحمل دگر اندیش، و اعتقادی به نظام چند حزبی را به نمایش نهاده باشند.
- نهاد دومی که کمتر از یک ماه پیش از سوم عقرب در کابل تأسیس شده بود، نیز تأثیرات عوامل یادشده در بالا راحمل می نمود. نخست بی باوری وبی اعتمادی بر خاندان سلطنتی و دیگری پذیرفتن، راه انقلاب سرخ. راه محاصره ی شهرها از طریق دهات. انقلاب دموکراتیک نوین. دقیقاً همان تزها و رهنمود هایی که ماووتسه دون رهبر وقت چین مطرح نموده بود. و تردیدی نبود که اگردیروزحکومت، دکتورعبد الرحمان محمودی را نا حق به زندان افگند واذیت نمود، اکنون افراد بیشماری از آن خانواده ی نیک نام و هواداران ایشان، صف نهاد جدید را که در مخاصمت با دربار وحکومت مورد پذیرش اش بود، الزام می نمودند. دکتورهادی محمودی از اعضای مرکزیت سازمان جوانان، در آن مظاهره سخنرانی نموده بود. داکتر سید محمد هاشم ساعد، برادرشهید داکتر سید کاظم دادگر، که بنابر پیشینه ی روابط وآگاهی اش طی سالهای متمادی ازآن نهاد، این جمله ی در خور پذیرش را می آورد که : " سازمان جوانان مترقی در حادثه ی سوم عقرب حضور فعال داشت . . ." (4 )
- پیش از رویداد سوم عقرب وحتا مدتی بعد ترازآن، برخی از جوانان هنگامی که برای فعالان شناخته شده، معرفی شده اند، تصورشان پیشینه ی فعالیت های آنان می بود. از گرایشات وخیزش های ایدیولوژیک و ترند گرایی ها مطلع نبودند. ببرک کارمل، فعالِ زندان دیده دهه ی سی خورشیدی و اعضای خانواده ی محمودی، پیش ازهمه مواضع دکتور عبدالرحمان محمودی را نزدشان تداعی می نمودند. جناب روح الله بارکزی که دراثر تیراندازی روزسوم عقرب مجروح شده بود، طی صحبت تلفونی با نگارنده ازچنان برداشت ها وآشنایی با کارمل وکشتمند حکایت نمود.
- ویژه گی دیگرمحتوی ومضمون موضوع آن وقت به صورت اجتناب ناپذیر، این موقف سیاسی هم بود که آن نهادها دنباله ی مبارزات مشروطه خواهی پیشین را نداشتند. زیرا به گونه یی که پیشتر یادآوری نمودیم، اصل پذیرش ایدیولوژی سوسیالیسم دردستورکارقرار داشت و آن اصل از طرف جمعیت دموکراتیک خلق بهره گیری ازشورای ملی را مصلحت می دید، اما، ازطرف سازمان جوانان به کلی طرد آن را.
مشروطه خواه نام آور و شناخته شده یی چون دکتور عبدالرحمان محمودی، هنگامی از زندان رها شد که رمقی درتن نداشت. ازهمین رو پیشتراز رویداد سوم عقرب وفات نموده بود. مبارز نستوه میر غلام غبار، پیشتر دعوت همکاری با کمیسیون مشورتی تهیه ی قانون اساسی را نپذیرفته بود، بی اعتمادی وبی اطمینانی خویش رابر لزوم دیدها و رویکرد های دموکراسی دهی دربار نشان داد ، پس از وارد شدن در حوزه ی مبارزات انتخاباتی، به دلیل تغییر اوضاع و مؤثر بودن شبکه های تبلیغاتی افراد دارنده ی نظم تشکیلاتی، توفیقی به دست نیاورد. شخصیت هایی مانند محمد آصف آهنگ که به اهداف مشروطه خواهی وفادارمانده بودند، به رغم راه یافتن درشورای ملی، وزنه های تأثیر گذاری زمانه ی شورای دور هفتم مشروطه خواهان ازدست رفته بود.
در بالا از نقش افراد مستقل نیز درترکیب فعالان رویداد سوم عقرب یا دنمودیم. حضور فعال چنان شخصیت ها درترکیب مظاهره ی سوم عقرب واقعیت دارد. از همین رو رویداد سوم عقرب را نمی توان در محدوده ی نقش افراد دونهاد بالا دید. در آن روز برمبنای گواهی شرکت کننده گان، افراد غیر وابسته به آنها نیزازموقف مخالفت با حکومت وبه ویژه مظالم پیشین فعالیت داشته اند. مرحوم انجنیرمحمدعثمان یک تن ازفعالان که سخنرانی نیزنموده بود، در آن هنگام همکار سازمان جوانان نبود. پسانتربه کسانی پیوست که نشریه ی شعله ی جاوید را نشر نمودند. این چنین بود موقف آن هنگام فعال دیگری به اسم شاپور رویین یار .
اشخاص دیگری نیز درجوانب اجتماعات ِ مظاهره ی فاقد رهبری واحد، سهم برانگیزنده داشتند. مثلا ًیک تن از سخنرانان به هیجان آور جمعیت درمجاورت شورای ملی ( روز دوم عقرب) به افشأ سید محمد قاسم رشتیا پرداخته بود. این موضوع را چندین تن ومنجمله مرحوم صادق آرین (5)، آقای میرعنایت الله سادات (6) نیز گفته اند. آن شخص فهرستی از سؤاستفاده های سید محمد قاسم رشتیا را در پیش روی شورای ملی می خواند. اما، چند دهه پسانترعبدالحمید مبارز ( که با رشتیا میانه ی خوب هم نداشت) آن سخنرانی را ناشی از گرفتن پول از منبع پول دهنده آورده است. این جملات عبدالحمید مبارز را می آوریم که :" بعدها غلام سخی حسابی که یکی از کاندید های رقیب میر محمد صدیق فرهنگ در انتخابات بود و عقیده داشت که رشتیا در انتخابات به طرفداری برادرش مداخله کرده برایم گفت که :« برای آن شخص مبلغ پنج هزار افغانی داده بود، تا درآن روز و در آنجا آن اتهامات را به رشتیا وارد کند تا دکتورمحمد یوسف نتواند رشتیا را وارد کابینه بسازد »"(7) این سخنان هر چه باشدوبا آنکه رشتیا عضو کابینه ی دوم دکتور محمدیوسف نبود، ولی آن شخص در برانگیختن احساسات یک تعداد سهم خود را در کنار سهم ونقش دیگران برجای نهاده بود.
در ترکیب فعالان وناراضییان، تعداد کسانی را هم می یابیم که درحوزه های انتخاباتی خویش، نامزدهای ناموفق وشکست دیده اعلام شده بودند. اما آنها مدت ها صدای اعتراض بلند نموده وآن روز نیز به سوی شورای ملی رفته و خواهان شنیدن شکایات خویش بودند .
بیشترین کمیت وترکیب مظاهره ی سوم عقرب شاگردان مکاتب ومحصلان دانشگاه کابل( پوهنتون) بودند، اما آنها نظر به خواهش یک تعداد افراد مشخص وعلاقمند شرکت دادن تعداد بیشترمردم در مظاهره دانشگاه ومکاتب را ترک گفته اند. البته می توان پذیرفت که برخی از دانشگاهیان درسطحی از شعور بودند که به موضوع خواست نخستین ( رفتن به شورا) علاقه بگیرند ولی اکثریت محصلان و هم شاگردان مکاتب، پیشتر با پذیرش آن خواست فاکولته ها و مکاتب را ترک نگفته بودند؛ بلکه کسان دیگری به تشویق آنها پرداخته بودند. چنان جمعیتی از شاگردان همواره و با سهولت می توانند برای خارج شدن از مکتب وآنهم برای شرکت در یک پدیده ی نو یا مظاهره شرکت کنند.
به سخنان این چند تن از شاهدان عینی توجه نماییم :
آقای احسان واصل:
" . . . واقعيت اينست که هنوزتعداد زياداشتراک کننده گان نمی فهميدند که چه ميگذرد . . ."
احمد ساغری :
" شب پیش از سوم عقرب، هنوز کدام رهنمود وتصمیم نبود که متعلمین چه کنند. "
معراج امیری :
" سخنگویان تظاهرات زیادترافرادی بودند که با جمعیت دیموکراتیک خلق رابطه نداشتند ؛ مثلاً :سید عبدالله کاظم، و کبیر نوروز. " (8)
روز دوم عقرب جمعیت کمتری به سوی شورای ملی رفته و خواستار دیدن جلسات وکلا وبحث رأی اعتماد بودند. اما روز سوم عقرب، کمیت بیشتر در نخستین ساعت های پیش از ظهر با یک خواست ( دیدن جلسات ازدرون ) جانب شورا شتافتند. خواستی که به تناسب گنجایش خانه ی نماینده گان مقدور ومیسر نبود. پیشامد خشن پولیس، دستگیری تعدادی از شرکت کننده گان مظاهره، به عنوان عملی که به زودی و هنگام صف آرایی ها واکنش تند ایجاد می کرد، مظاهره را تندتر و وارد طرح مطالبه ی دیگر یا آزادی توقیف شده گان نمود.
ترکیب مظاهره چیان، جدا افتادگی کتله های به حرکت افتاده، همه وهمه نشان می دهند که مظاهره ی سوم عقرب از مرکزیت واحدی انسجام نپذیرفته و رهبری نشده است. نقش رهبری کننده را می توان در محدوده ها و بخش هایی جدا افتاده از آن پذیرفت.( اما همواره با طرح این پرسش که به سوی تحقق کدام مطالبه) حتا مطابق گواهی و نشانی های عظیم شهبال یک تن از اعضای جمعیت دموکرایتک خلق، مرکزیت آنها به محمد طاهر بدخشی پیام فرستاده بود که صف مظاهره را ترک بگوید. یعنی درمیان آن جمعیت نیز توحید نظر وجود نداشت.
بنگریم:
" . . . و آن وقت مرکزحزب دربانک رهنی و تعمیراتی بود و هیات رهبری حزب آنجا جمع شدند و ما وظیفه یافتیم که برویم به هرترتیبی که شود برای شادروان طاهر بدخشی بگوییم که تو از این مظاهره برآمده پس باید بیایی . . . "
جریانات بقیه بخش های رویداد توضیح می دهد که پیش بینی دقیق و رهنمود های واضح، همچنان نظم و رهبری واحد وجود نداشت.
زمینه های ادعای رهبری و حضور نظم وانضباط، بیشتر محصول قالب های ذهنی شعار بازانه است.
اشخاصی مانند رشتیا، میرمحمد صدیق فرهنگ وچند تن دیگر نیز ادعای داشتن رهبری مظاهره را از طرف جمعیت دموکراتیک خلق به ویژه جناح ببرک کارمل نموده ونقش آنها را بیش از اندازه فراز می آورند. فرهنگ می نویسد: " اما در خارج ولسی جرگه یک تعداد ازمحصلان که توسط وابسته گان حزب دمو کراتیک خلق رهبری می شدند، از صبح روز مذکور به تظاهرات آغاز نمودند. . . " (9)
تصور می شود که این گروه از اشخاص از پشت عینک زمانه ی پسین، از زمانه ی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان وحضور قوای شوروی وجفا هایی که درحق مردم افغانستان اِعمال شد، به آن رویداد نگریسته اند. دقیقاً مانند موردی که پیشتر از آن در نمونه ی آقای حقشناس یاد نمودیم . از همین رو ایشان نیز نقش معین وموجود اما نه در کل رهبری آن جمعیت را به گونه یی می آورند تا کلیت ترکیب ، انگیزه ها، پیش زمینه ها، اشتباهات حکومت را نیز پنهان دارند. در حالی که صباح الدین کشککی هنگام تأمل پیرامون آن رویداد، از تذکر برخی حقایق مهم، چشم نپوشیده است. از او می خوانیم که: " . . . ( 3 عقرب 1344) مظاهره ای به تحریک چندین گروه تنظیم گردید. این مظاهره تنها ازطرف کمونیست ها تنظیم نشده بود. کمونیست ها بحیث یک قدرت مهم ومنسجم تبارز نکرده بودند تا این مظاهره را کاملاً رهبری کنند. اگرچه با این هم، در به راه انداختن آن نقش عمده ای داشتند."(10)
در بخش پیشتر گفتیم که طرح مطالبه ی شرکت درداخل شورا وشنیدن سخنان وکلا وخط مشی صدراعظم، ظاهر قضیه بود. اما در هر حال انگیزه یی شد برای به حرکت آوردن و به حرکت افتادن تعدادی از مردم. افراد وابسته به نهاد های سیاسی درغم تبارز وجلب وجذب بودند. تعدادی هم زمینه ی بروز گفتنی های تراکم کرده در سینه های خویش را مساعد یافته بودند. سخنرانان در چندین نقطه ی کابل همه پیرامون وضعیت ناهنجاراجتماعی واقتصادی، فقر وبی دوایی ورشوت ستانی صحبت نموده بودند. سخنرانانی که جریده ونشریه یی نداشتند، می دیدند که شنونده دارند وبه صحبت می پرداختند. گویی جامعه ی ناراضی برخاسته بود تا آنچه را در سینه داشت و پنهان پنهان به گوش ها می رسانید، یک باره همه ناگفته ها را بگوید. آن کتله های اجتماعی یک وجه مشترک دیگر نیز داشتند وآن بی اعتمادی وبی اطمینانی بر دربارسلطنتی بود که همواره زمام امور را در اختیار داشت ودر گذشته ها امتحان خوب نداده بود.
اما، ببینیم شاه وحکومتی که درحدود سه سال دلمشغولی چنان نهاد واصلاحات را داشتند، چه کردند؟
ب: اقدامات نابخردانه و نبود مدیریت با کفایت
توجه نماییم که درماده ی 57 قانون اساسی سخن ازعلنی بودن جلسه بود. اما مسؤولان نتوانسته بودند، پیشبین باشند که چگونه می توانند جلسه ی علنی وبه ویژه بحث پیرامون خط مشی حکومت را نظم بدهند. به فرض اینکه چنین پیش بینیی وجود نداشت، روز دوم عقرب درعمل برای آنها نشان داد که تعدادی از مردم می خواهند شاهد وناظر بحث ها وسخنرانی ها باشند. این هم بعید از احتمال نیست که برخی از وکلا نیز آرزومند بوده اند که برخی از مردم سخنرانی های آنان را بشنوند. روز دوم عقرب به وضاحت نشان داده بود که مشکلی درکار است وباید گره آن با کفایت ودرایت باز شود. حتا صحبت از نصب بلندگو درخارج مجلس شده بود. عملی که می توانست ادعای شنیدن سخنرانی ها را پاسخ بگوید. در باره ی اغماض از توجه به چنان مهمی، چند احتمال را می توان در نظر آورد :
- صدراعظم وبقیه همکاران او به شمول اعضای تهیه کننده ی قانون اساسی، ویا اولیای امورسلطنت رویداد مقدماتی را که در روز دوم عقرب تبارز یافته بود، نادیده گرفتند. افزون بر آن بی کفایتی وبی مسؤولیتی حکومتیان؛ رییس و وکلای جدی تر شورا( نه خواب آلوده ها ) نیز دراین زمینه پیشنهاد سازنده وگره گشا نداشتند. اگر پای نیت و تصمیم سازنده گی وجلوگیری ازتشنج درمیان می بود، یکی از پیشنهادات می توانست این باشد که با رعایت قانون اساسی و احترام به مطالبه ی شرکت هموطنان مبنی بر شنیدن مباحثات، تا هنگام تهیه و دسترسی به وسایل تخنیکی ( مانند انتشارجریان مباحثات از راه رادیو ویا نصب بلند گو)، چند روزی جلسات به تأخیر بیفتد.
- کارشکنی های ناشی از اختلافات داخلی اعضای حکومت قبلی که هنوز دردفتر خویش بودند. مثلا ً شخصی مانند سید محمد قاسم رشتیا، در بسا موارد مهم وجزیی مشوره هایی داده است. در آن هنگام پس از اینکه مطمین شد مخالفت هایی دربرابرعضویت او در کابینه است ودکتور یوسف خان ، عدم عضویت او را پذیرفته است، دیگر علاقه یی به پیشنهادات خویش نشان نداده است. وزیر داخله ی کشور، داکتر عبدالقیوم خان نیز سرنوشت هم مانند با رشتیا را داشت.
- اگر فشارهای ناشی از گروه استاد خلیل الله خلیلی ( 11 ) را نیز بر اختلافات بیفزاییم، آشکارمی شود که حکومت وسلطنت و تهیه کننده گان قانون اساسی همه دچار بحران، چند دسته گی و ندانم کاری بودند. در نتیجه فرهنگ سیاسی تحمل آمیز، تفاهم جویی های سازنده وپرورش دهنده زمینه نداشت. در نتیجه ی اقدامات اشتباه آمیز ونابخردانه ، توسل به سلاح آماده ی سرکوب را بار آورد. توجه به پیشگیری از تشنج جای خویش را به آمالدگی های نظامی داد. جناب رشاد وسا که در آن هنگام در مکتب حبیبیه معلم بود، خاطره یی را به یاد می آورد ، که دقیقاً از آمادگی های امنیتی در صبح روز سه شنبه حاکی است. آن هم با چنان رفتار های از پولیس که گویی بسته های باروت را در زیر پای مردم ومتشنج نمودن اوضاع می گذارند. (12)
کدام نهاد ها واشخاص مقصر اند؟
همانگونه که درسخنان جناب داکتر سیدعبدالله کاظم خواندیم، سردار عبدالولی حوالی ظهربه وزیر دفاع جنرال خان محمد خان، گفته بود که" اگر وضع همینطور دوام کند، باید از نیروی نظامی استفاده شود."
آمادگی های قطعات نظامی تحت امرسردار را که جناب جنرال نبی نایب خیل با جزییات نوشته است، همچنان به فراموشی سپردن موضوع تعقیب مقصرین، تردیدی براین برداشت نمی ماند، که سردارعبدالولی درآن لحظات حساس بازبان خشم وقهر ترجمان دموکراسی شد وبراوضاع حکومت می نمود. جای تأسف است که مسؤولیت او و زیان هایی را که بار آورد، از موضع باورمندی به دموکراسی واشاعه ی فرهنگ تحمل آمیز وراه جو مورد نقد قرار نگرفت. حتا برخی ها مغرضانه با برجسته سازی سهم صدراعظم، نقش او را پنهان داشتند. از جمله سخنی هم از داکتر حسن شرق است. از وی خواندیم که : " ( داکتر محمد یوسف ) برای از بین بردن تظاهرات وقلع وقمع کردن محصلین بشکل قهرآمیزوبا سلاح ناریه ازهمان مقام برای سرکوب آنها به عساکر قومانده میدادند . . . " (13)
برخلاف سخنان غرض آلود، سطحی وبی مسؤولیت داکتر حسن شرق، که دکتور محمد یوسف را قومانده دهنده و مسؤول سرکوب قلمداد می کند، مشغولیت چندین ساعته ی صدراعظم در شورا، عدم تماس با نیروهای نظامی وامنیتی از جانب او( به گواهی سید شمس الدین خان مجروح که می گوید پسانتر در داخل شورا از سرکوب مظاهره مطلع شدیم )، نمی توان صدراعظم را شخص امردهنده برای آتش کردن بالای مظاهره چیان نشانی نمود. بی هیچ تردیدی می توان بی کفایتی کابینه وکارشکنی ها را پذیرفت. دراین میان احتمال تعلل وبی مسؤولیتی وزیر داخله داکتر عبدالقیوم خان را نمی توان نادیده گرفت. وی که در نامه های خویش عنوانی برادرش داکترمحمد ظاهرمطالب بیشماری را پیرامون چند تن ازاعضای خانواده ی سلطنتی واشتباهات آنها نوشته است، یک کلمه در باره ی مسؤولیت آن هنگام خویش سخن نمی گوید . ( 14)
فرهنگ می گوید: وظیفه ی امنیت شهردردست دکتورعبدالقیوم وزیرداخله ی کابینه ی سابق بود که در کابینه ی جدید عضویت نداشت وبا محافظه کاری رفتار می کرد. (15 )
کشککی می نویسد :
" به اساس همه شواهد دست داشته، عبدالولی بود که فیر را اجازه داد." (16 )
مدارک مقنع نیز نشان می دهند که جنرال عبدالولی دستور آتش بر مظاهره را داده بود. تدارک وآمادگی های قطعات ارتش که از 2عقرب بیشتردرنظر گرفته شده بود، دوراز احتمال است که یک شب پیش، بحثی میان سردار، پادشاه و شاید وزیر دفاع را خلق نکرده باشد.
عبدالولی گفته بود که " اگر وضع همینطور دوام کند، باید از نیروی نظامی استفاده شود. " چه می توان گفت، سردار وضع را چطور دیده بود. اما، آنچه واضح است که او انسان یک بُعدی نظامی ونا آشنا با راه وروش تحمل آمیز و سازنده بود. او با این فهم ودرک بیگانه بود که بگوید مطالبه ی مردمان آرزومند به شنیدن سخنان صدراعظم و وکلا را باید حکومت و شورا نظم دهند و ارتش ونیروهای امنیتی از افزایش تشنج موجود، خود داری کنند. اما ، ازاو چنین توقع نیز نمی رفت. هنگامی که از پیش زمینه ها در برگهای پیشتر پیهم یاد نمودیم، یکی از آن نتایج، پرورش یافته گان دبستان سرکوب وقدرتمداری همان سرداربود. حتا طی سالیانی که فرصت مصاحبت طولانی وبی غم وغش را درروم با شاه مخلوع داشت، وقتی سخن از دموکراسی رفته بود، پوزخند می زد. سالها پیش مرحوم داکترفطرت عرفان درهامبورگ، درحالیکه شاعر گرانمایه شبگیر پولادیان نیزحضورداشت، قصه ی دیدارخویش راازشاه وسردارعبدالولی درروم آورد. داکترعرفان گفت: شاه از گذشته قصه می کرد، وقتی صحبت ازدهه ی چهل خورشیدی می شد؛ وهرباری که شاه دموکراسی می گفت، سردار چنان پوزخند می کرد که شاه رشته ی سخن را از دست می داد وحواسش متوجه او می شد.
آری همان سردار با چنان خوی وعادت وپرورش امرداده است که بزنید!
اینجاست که بایسته به نظر می آید به برداشت مردمان شکاک ودارنده ی خاطرات تلخ ( بگذریم از صاحبان غرض ) ازآن دموکراسی ودر چنان روزهای حساس وعبورگاه، توجه نماییم . سطرهای سیاه شده درروی کاغذ سفید وبرگهای قانون اساسی را بپذیرند ویا نشان دادن عمل خشم سلاح را؟ انتباه تلخی که ازآن روش برافراد بیشمارغیر وابسته به نهادهای مخالف برجای مانده است، مستلزم توجه بسیار است. زیرا به دامنه ی فرهنگ مخاصمت افزوده شد.
چرا از آمرین و عاملین خونریزی تحقیق نشد؟
پاسخ به این پرسش، می تواند دلیل ونشان دیگری باشد برتشخیص مقصرین اصلی . مطابق نوشته یی که از محمد نجیم آریا، از دوستان وهمکاران محمد هاشم میوندوال خواندیم، موضوع تحت تعقیب قرار گرفته بود، دوسیه ی آن ترتیب شد. فرهنگ نیز می نویسد: " به تاریخ 3 نوامبرمحصلان در برابرعمارت اداری پوهنتون جلسه نموده قطعنامه یی را شامل مطالب زیر به ریاست پوهنتون سپردند:
1- تحقیق حادثه ی 3 عقرب ومجازات عا ملان آن
2- رهایی محصلان واستادانی که به روزمذکور یا به دنبال آن گرفتار شده بودند.
3- اجازه ی تشکیل اتحادیه ی محصلان برای مباحثات سیاسی .
میوندوال بدون هیچگونه دلیل قانونی، این درخواست را که تصمیم گیری در باره ی آن وظیفه ی حکومت بود، به ولسی جرگه ( شورای ملی ) تسلیم داد وجرگه هم بدون تفکر هیاتی را جهت تحقیق موضوع مقررکرد، اما این هیات که در ین فضای مملو از هیجان تعیین شده بود، اصلا جلسه نکردوبه هیچ نتیجه نرسید ."(17)
در سخنان فرهنگ با وجودی که جوانب معلوماتی پیرامون موضوع است، اما متأسفانه آنجا که پای اختلاف با میوندوال درمیان است، گونه یی از منفی بافی راه یافته است.
آنچه درزمینه ی عدم تعقیب موضوع وضاحت می یابد، نفوذ سلطنت وشخص سردارعبدالولی، داماد شاه و پسرکاکای او برحکومت وارکان سه گانه ی دولتی بود. در چنان فضایی از قدرت، کدام شخص ونهاد یارای دنبال نمودن موضوع قتل های بی لزوم و زخمی های بیشمار را داشت. صدای حق طلبی وستمگر شناسی به دلیلی در سینه ها نهفته ماند که سردارعبدالولی زور و قدرت داشت. عدم تعقیب او را چنان عامل تعیین نمود. موضوعی که مسلم بود بربی اطمینانی وبی اعتمادی مردم طرفدار بازخواست افزود. همچنان مردم از جزییات موضوع و هویت مقتولین و زخمی ها بی اطلاع ماندند.
گمانی نیست که اگر بینی سردار در آن روز خون شده بود، تعدادی از بیگناهان، سالهای متمادی رنج زندان می کشیدند.
در این راستا شایسته است که به اقدام محمدهاشم میوندوال مبنی بر آزادی محبوسین و پذیرش طرح تحقیق مقصرین آن رویداد به عنوان گام مثبت اشاره نماییم. برخی از افراد وابسته به جناح دکتور محمد یوسف خان؛ در این مورد با تأثیر پذیری موضوع جانشین شدن او به جای یوسف خان، بی لزوم قلم به شکایت برده اند.
*
دلیل نبود اطلاع شایسته از قربانیان و زخمی های" سوم عقرب "
در میان عدم شناسایی وعدم معرفی مقصران آن رویداد غم آمیز، و نبود اطلاع کافی وبسنده از قربانیان و زخمی ها، پیوندی وجود دارد. تحقیق هر یک از این موضوعات، موضوع مقابل را به تحقیق می کشید. شناسایی مقتولین و زخمی ها، مستلزم شناسایی امردهنده ویا امردهنده گان و فرمانده ی بالامقام بود. ازآنجایی که مقام سلطنت نمی خواست، نتایج چنان تحقیقی که درزمان صدارت محمد هاشم میوندوال آغاز شده بود، سهم مقصر اصلی یا سردارعبدالولی را معرفی کند، دسترسی به اطلاع دقیق نامیسر شد. آنچه درسطح اطلاعات پراگنده زبان به زبان واز این نبشته به نبشته ی دیگری رفت، نابسنده وناکافی ماند. در این مورد به دومنبع اطلاعاتی می توان اشاره نمود. یکی منبع شاهدان عینی وشرکت کننده درمظاهره که کشته شده گان وخون ریزی زخمی ها را دیده اند ؛ ودیگر، تعدادی ازنویسنده گان صاحب غرض و فاقد احساس مسؤولیت در تصویر چنان مسأله یی. آرزو می رود از راه انتشار و جمع آوری اطلاعات پراگنده شهرت درست و رقم زحمی ها را بشناسیم وبه برگهای تاریخ آن رویداد بسپاریم .
برخی از دولتمردان به رغم اینکه خویش را هنگام شرح جریانات تدوین قانون اساسی، بیشتر دموکرات وانمود کرده اند، حتا ازتاریخنویسی نیزدرکی داشته اند، اما، آگاهانه دست به جعل واقعیت سوم عقرب وقربانیان آن برده اند. این گروه از عناصر به مغشوش کردن مسأله سهیم بوده و نسبت به حقوق وکرامت انسانهای آزار دیده ی جامعه، باری بردوش آثار ونام خویش نهاده اند. چند نمونه را در پایان می آوریم وبقیه را در گزارش های مشابه که پیشتر آورده ایم، می توان مطالعه نمود.
1- رشتیا :
" در نتیجه ی این تصادم از مظاهره چیان سه نفر، دو محصل ویک رهگذرویاسیر بین که گفته میشد شاگرد خیاط است، کشته شدند، وچند نفر پولیس نیز جراحت برداشتند ."(18)
سیری را که رشتیا در کتاب خاطرات خویش آورده است، سرا پا جعل آمیز و موهن است. زیرا پیشترحب وبغض درکارش برای مکث پیرامون سوم عقرب سایه انداخته است. اگر چنین نمی بود، او می توانست با استفاده از امکاناتی که داشت، دقیق معلوم نماید که چند نفر وکی ها کشته وچند نفر زخمی شده اند. او و چند تن دیگر از حسن جان که در خانه ونزد دوستانش دلجان یاد می شد، به عنوان شاگرد خیاط سیر بین ورهگذر، یاد می کند. در حالی که خانه ی حسن جان درعاشقان وعارفان بود. خیاطخانه اش در جاده ی میوند، درسرک طرف پل خشتی. او شاگرد خیاط نبود. خیاطخانه از خودش بود. در آن روزها آن را فروخته بود. زیرا پس از دوسال مهلت جلب عسکری، خود را آماده نموده بود که برود به عسکری.(19)
حسن جان صبح روز سوم عقرب با چند تن از دوستانش رفته بود که جریان رأی اعتماد را ببیند. کاردیگری طرف سرک دارالامان وکارته برای سیربینی وهواخوری نداشت. برادرش جناب محمد انورزنده است. وی نیز با دوستانش ساعت بعدتر درجریان مظاهره به حسن جان پیوسته بود. هنگام تیر اندازی در کنار برادرخویش بود. تا آن که وی را به شفاخانه ی علی آباد رسانید.
تأ کید رشتیا بر" رهگذری وسیربینی" حسن جان، بر بنیاد این منظوراست که بخشی از کتله ی شرکت کننده را در مظاهره از سیربین ها ورهگذر ها به حساب بیاورد. هنگامی که هیچ مدرک وسندی هم وجود نداشت که او شاگرد خیاط بوده باشد، بلکه خود خیاط و تا چندی پیش دارنده ی خیاطخانه بود، تصوری برای درک انگیزه یابی او دست می دهد. به نظر نگارنده، اقشار مختلف جامعه پاره یی از نامگذاری ها، القاب و کاربرد ظرافت هایی را در برابر هم دارا استند، که مظهر برداشت اجتماعی و نگرش آنان به بقیه اقشار است. وقتی می شنویم که فلانی سردارمآبانه نشسته بود و یا سردارمآبانه به سوی دیگران می نگریست، غالب اوقات حاکی از مواضع کسانی است که با چنان رفتار وسلوک ناسازگاری دارند. عنصراشرافیت نیز هنگامی که از پس عینک خویش به دیگران می نگرد، پاره یی از نامگذاری ها، القاب و پیشه هایی را یاد می کند که بسیارسزاوار احترام اند، اما برای اشرافیت، گونه یی از فروکاستن طرف تلقی می شود. رشتیا با چنین نگرشی که با بی اعتنایی به مرگ بی لزوم وجفا آمیز آمیخته است، به حسن جان می نگرد.
رشتیا صحنه هایی از3 عقرب را در کتاب خاطرات سیاسی خویش، ترسیم نموده است که گویا افراد شرکت کننده در تظاهرات دست به غصب سلاح و مبارزه ی مسلحانه زده بودند!! اما واقعیت مظاهره چنین نبوده است. پیش از ظهر تفنگچه ی یک تن از ضابطان پولیس گرفته شده بود. اما، هیچکسی از شاهدان، صحنه یی ازگشودن آتش بر روی نیروهای پولیس ونظامیان را ندیده است. درست است که لت وکوب وبرخورد های فزیکی میان برخی از مظاهره چیان و نیروهای پولیس اتفاق افتاده بود. ( مراجعه شود به ویژه به نوشته ی عبدالرؤوف ترکمنی ). آن افسران پولیس نیز سزاوار اعتنا و توجه اند که چه سان سیاست غلط ایشان را به جنگ و ستیز و آزاردهی و آزار بینی کشانید. آنها نیز باید شناخته می شدند.
2- عبدالحمید مبارز:
" قوای امنیتی فیر اخطاری هوایی می کند سود نمی بخشد. تظاهر کننده گان بیشتر هیجانی می شوند به پیشرفت شان ادامه میدهند وفیر زمینی مینمایند ودرنتیجه دلجان خیاط که یک پرچمی بود کشته می شود و دونفر دیگر زخمی می گردند که زخمی ها توسط پوهاند کرام الدین کاکر در شفاخانه علی آباد پانسمان ورخصت می گردند. . ." (20)
بر اساس گواهی شاهدان عینی، فاصله یی میان فیرهای هوایی وزمینی نبود. پس ازشروع فیرها گریزها شروع شده بود. درواقع فیرهای زمینی وهوایی همزمان صورت گرفته بود. زیرا هنگامی که شرکت کننده گان می بینند که لین های برق برزمین افتاده است، خونریزی وفریاد وبرزمین افتاده گان را نیزدیده اند. تصویر وارونه ی عبدالحمید مبارز، در جهت توجیه سرکوب های بی لزوم واز نهایت بی مسؤولیتی است.
فیرها تنها بعد از ظهر درکارته آغاز نشده است؛ بلکه در مکتب حبیبیه نیز آثارفیرتفنگ وعملیات شکست وریخت شیشه ها و دروازه ها برجای مانده بود.
حسن جان ( دلجان ) پرچمی نبود. اگر با زبان دقیقتر با جناب مبارز که عمری را درپهلوی دولتمردی، در مطبوعات وآشنایی بالنسبه با تاریخ نیز گذشتانده است، سخن توان گفت، این است که در آن هنگام نامی از پرچم وخلق وجود نداشت. اگرمبارزآشنایی حسن جان را که فردی بود اجتماعی وعلاقمند نسبی مسایل سیاسی، با کدام فردی که بعدتر معلوم شده است، بسته به جناح انشعابی از" خلق"، یا پرچمی است، شنیده است؛ مسلم است که حسن جان با اشخاص دیگری مانند محمد عظیم پنجشیری و الله دادخروش ( در سال 1357 تیر باران شدند)، نیز آشنایی داشت که بعدتر معلوم شد، وابسته گان شعله ی جاوید شده اند. اما نمی توان گفت که حسن جان شعله یی بود.
اشاره دیگری نیز باید نمود که در آن رویداد " دونفر دیگر زخمی " نشده بودند بلکه تعداد زیادی زخمی شده بودند. زخمی ها تنها در شفاخانه ی علی آباد انتقال نیافته ؛ بلکه در شفاخانه ی گندنا که بعدتر به ابن سینا تغییر نام داده شد، نیز بستری بودند. تعداد زخمی ها چنان زیاد بوده است که دردهلیز ها گذاشته شده بودند. عیادت کننده گان جناب روح الله بارکزی در شفاخانه ی ابن سینا بستری می گویند که تعداد زیادی از زخمی های آن رویداد را دیده بودند.
اما، چرا " داکتر کرام الدین کاکر آن همه زخمی راپانسمان کرده و رخصت گردیده اند "؟!!
این را می گویند، صحنه سازی.
حسن جان پرچمی تصویرمی شود، مظاهره در بست به رهبری جناح ببرک کارمل وآن هم در سالهایی که ببرک کارمل به عنوان شاه شجاع روسی نام گرفته، تصویر می شود، و داکترکرام الدین کاکرشوهراناهیتا راتب زاد، داکترپانسمان کننده. زیرا همه پرچمی ها زخمی شده بودند و دلسوز شان هم پرچمی بود.!!
نه ! اینطور نیست . در شفاخانه ی علی آباد همه داکتران مؤظف دست به کاربوده اند. تعداد زخمی ها چون بیشمار بود، کرام الدین کاکر به تنهایی نمی توانست از عهده ی حتا کارهای مقدماتی برآید. زخم هایی که بر تن زخمی ها نشسته بود، متأثر ازکلخ وسنگ غولک بچه های خردسال نبود که کاکر آنها را پانسمان ورخصت نموده باشد. مرمی های خونریز ومرگ آوربود. من شخصاً حفیظ را مدت ها بعد ازسوم عقرب دریکی ازاتاق هایی که پدر کلانم با وی بستری شده بود، دیدم که پایش دراثرمرمی های آن روز شکسته بود، هنوزدرشفاخانه بود ورخصت نشده بود.
ادامه دارد
پیوست ها
پیوست 1
محمد صادق صاحبی
یک تن از توقیف شده گان روز سوم عقرب
محترم جناب نصیرمهرین
چون تعداد زیاد هموطنان درباره ی جریان وقوع سوم عقرب سال 1344 نوشته اند، من از نوشتن وتکرارآن موضوعات خود داری نموده، تنها موضوع لیسه ی حبیبیه و توقیف چند ساعته ی خود را می نویسم .
روز سوم عقرب یک تعداد بیرون مکتب ویک تعداد داخل مکتب حبیبیه بودند. دروازه ی مکتب مسدود شده بود. شاگردان بیرون مکتب خواهش داشتند که آن شاگردانی که درداخل مکتب بودند، همه مکتب را ترک گفته وبیرون بروند. تعدادی از معلمین ومدیرمکتب اقای عبادی،از چنان حرکتی جلوگیری می کردند. من صنف 12 بودم. ما هم دل ما می خواست که از مکتب بیرون شده وبه طرف آنها برویم. از منزل بالا برای شاگردان اشاره می دادیم که بیایید ما را ببرید. بالاخره دروازه باز شد و همه جرأت گرفتیم . منظور اصلی چندان روشن نبود، هیاهوی بلند بود. پیش روی دروازه ی مکتب یک سد از پولیس ها بود که هجوم شاگردان را پس می زدند. پولیس ها یک شاگرد را از بین دیگران جدا کرده دورتر می بردند، وزیر مشت ولگ قرار می دادند. این موضوع سبب خشم شاگردان شد و محکومیت عمل پولیس یک انگیزه ی جدید برای شاگردان گردید. به یادم می آید که یک مرد مسن که شاید پدرکدام شاگرد بود و درحدود هفتاد سال داشت، بالای پولیس ها چیغ زد که ظالم ها چرا شاگردان را می زنید. صحنه هاعجیب وغریب شد. سنگ اندازی شروع شد. خون از سروروی چندین شاگرد روان شد وهمه هیجانی شدند. در این وقت پولیس ها داخل مکتب شدند. یک تعداد توانستنداز خارج مکتب فرار کنند وتعداد دیگر به دهلیز ها، صنف ها وحتا تشناب ها گریختند. پولیس همه را تعقیب می کرد. وبا دنده ها وچوب ها چنان می زد که هیچ ندیده بودیم. چند تن از معلمین نیز از ضرب چوب پولیس ها درامان نماندند. دروازه های تشناب ها را با لگد ها کوبیدند . بعضی ها را گرفته وپایین می بردند. پولیس هابه خشم آمده بودند. من که شانه ی راستم افگار شده بود، از طرف پولیس ها دستگیر وبعد از چند مشت ولگد، به طرف بیرون مکتب برده شده در بین یک موتر جیپ پرتاب شدم. دیدم چند تن دیگرهم گرفتار پولیس ها شده اند .
موترجیپ حرکت کرد. در بیرون صدا ها وفریاد ها بلند بود. درکارته ی چهار دریک تعمیرازموتر پیاده شدیم، من مطمین نیستم که ماموریت پولیس کارته ی 4 بوده باشد. فکر می کنم در نزدیکی هایش تعمیر دیگری بود. همه را دریک اطاق نیمه تاریک انداختند. من که از ناحیه ی شانه درد داشتم، چند تن دیگر نیز می نالیدند. از پهلوی اطاق صدای دیگران نیز میامد. دقایق بعدتر فضای اطاق قسمی شد که با اندک روشنی جوانان دیگر را نیز دیدیم. یک تن را که پسان ها تشخیص دادم و همان جا انداخته بودند، بشیر بهمن نام داشت. ظهر روز، یک، یک نفر می خواستند، هویت ما را می پرسیدند، سوال می کردند که کی هستی ؟ چی کردی؟ پس می بردند به اطاق. بعد از ظهر صدا ها بلند وبلند شد. صدای فیرها را هم وقتی که در همان اطاق بودیم شنیدیم. پسانتر بازهم ما را درموتر جیپ نشانده تا پیش روی مکتب حبیبیه آوردند. آنجا گفتند پیاده شوید وبروید. دیدیم که هیچکس نبود.
آن حادثه برای من مانند یک صاعقه ی زود گذر بود. پیشتر حواله دارها وپولیس های معمولی را دیده بودم. وقتی حادثه ی آن روز را دیدم حیران شدم. به هرحال کوشش کردم که زودتر خود را به خانه برسانم .وقتی به خانه رسیدم که همه نگران استند ودر باره ی مظاهره صحبت می کنند. جالب این بود که در وقت شنیدن خبرها این خبر را که به یادم مانده است،شنیدم که :
در اثر حمله ی شاگردان بالای نیروهای امنیتی ، لیسه ی حبیبیه خساره مند شد.
این موضوع دروغ محض بود. شکستن وریختن کار پولیس ها بود. بعد از آن واقعه می توانم بگویم که تعداد زیاد شاگردان ضد پولیس وضد حکومت شدند . ( 21)
*
پیوست 2
روز سوم عقرب
صبح روزسوم عقرب، که به خا طر خریداری ذغال سنگ از وظیفه ی خود که تدریس درمکتب حبیبیه بود رخصت گرفته بودم ، به وسیله ی موتر سایکل از خانه ی ما در ده بوری به طرف قلعه ی زمان خان حرکت کردم . دربرابر منار عبدالوکیل خان پولیس های ترافیک مانع حرکت من به طرف مرکز شهر شدند. همینکه علت راجویا شدم بابرخورد خشن پولیسها روبرو گردیدم . دوسه نفرپولیس موتر سایکل مرا برداشتند وآنرا بداخل محوطه ی منار دوباره بر زمین گذاشتند .پیش آمد پولیس ها آنقدر خشن و جابرانه بود که احساس بیچاره گی میکردم . ساعت هفت ونیم صبح شده بود و من درحدود نیم ساعت آنجا معطل شده بودم. شاگردان مکتب حبیبیه که کم کم با بایسکل های خود به طرف مکتب می رفتند در آغاز سرک دارالا مان دیدند که من با پولیسها مشکل دارم و آنها به خاطر پشتی بانی ازمن ازبایسکل های خود پایین شدند وصدای اعتراض خودرا بلند میکردند . هنوز ساعت هشت صبح نشده بود که آن جاده ی عریض در اثر از دیاد شاگردان که تعداد شان به صدها نفر میرسید کاملن مسدود شد و فریاد های اعترض شا گردان بلند تر و بلند تر می شد . آنها می گفتند که چرا موتر سایکل استاد مارا گرفته اید و چرا استاد مارا اذیت میکنید . در همان روز من شاهد و تماشاگر شکستن شاخه ی غرور وخشونت پولیسها بودم . آنها در کمتر ازیکساعت از آدمهای زورگو و خشن به آدمهای مهربان و با تربیت مبدل گردیدند. آن سه نفر پولیس دوباره موتر سایکل را ازمحوطه منار بلند کردند و در پیش روی من بر زمین گذاشتند. آمر شان بالبخند و ادب گفت ببخشید استاد . من دست خود را به نشانه ی قدردانی و سپاس به طرف شاگردان تکان دادم و آماده ی حرکت شدم و شاگردان هم دستان خویش را تکان دادند و با شور و هلهله و شادی به سوی مکتب به راه افتیدند . َ(22)
رشاد وسا
مارچ 2013
توضیحات و رویکردها
1- م.م. صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر، ص 482، چاپ نخست. امریکا
2- سید شمس الدین مجروح،سرگذشت من ، ص 148
3- فرهنگ ، اثر یادشده ،ص 487
4- دکتور سید هاشم صاعد، درنگی بر . . . . هنگامی که بازنگری یادداشت های سوم عقرب را شروع نمودم، سعی من برای طرح چند پرسش از جناب دکتور صاعد وجناب صمد حامد به دلیل وضع صحی ایشان بی نتیجه ماند.
5- صادق ارین. روایت ها قسمت اول ،سوم عقرب دگر باره بنگریم .
6- میر عنایت الله سادات . روایت ها قسمت اول .
7- عبدالحمیدمبارز، تحلیل واقعات ص 273
8- روایت های احسان واصل،احمد ساغری، معراج امیری
9- فرهنگ،اثر یادشده ص 504
10- کشککی، دهه ی دموکراسی صص 46 / 47
11- به موضوع گروه فشار خلیل الله خلیلی بیشتر فرهنگ ورشتیا تأکید نموده اند. متأسفانه خود وی در آن باره چیزی ننوشته است.
12- نامه ی جناب رشاد وسا در پیوست آمده است.
13- حسن شرق، کرباس پوشان ص 82
14- داکتر عبدالقیوم. نامه ها به برادرش، ویبلاگ خوشه . در حاشیه یادآوری شود که بخش عظیم خاطره نگاریهای سیاسیون حاوی خوبی ها ویا قهرمانی های خودشان است. بدون دیدن نقش منفی ویا یادآوری اشتباهات خویش. غالباً خود قهرمانان استند و همه کاسه وکوزه ی اشتباهات را بالای مخالفین می شکنند.
15- فرهنگ، ص 504
16- کشککی، ص 46/47
17- فرهنگ، ص 507
18- رشتیا، 285/ 284
19- از سخنان حسین جان، فرزند حسن جان شهید.
20- عبدالحمید مبارز، منبع یادشده .
21- معلومالت جناب صادق صاحبی برای نگارنده
22- نامه ی جناب رشاد وسا عنوانی نگارنده. خاطره ی جناب وسا نظر به خواهش نگارنده فرستاده شد. زیرا در آن خاطره، پیشامد هایی را می توان دید ، که سخن از زمینه های افزایش تنش و تشنج در همچو حالات دارد.
***
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen