Samstag, 27. April 2013

امروز 7 ثور است .




خوشه
                                                       



           امروزهفتم ثور، 1392 است

7 ثورکودتای خونین سال 1357 را به یاد می آورد. از آن روز 35 سال سپری شده است.
  به دنبال ایجاد تنش  میان محمد داؤود خان با شورویی از میان رفته و در تابعت از آن، تنش خلقی ها وپرچمی ها با داؤودخان، کودتای ثور قدرت را به حزب دموکراتیک خلق افغانستان رسانید.
رهبران حزب شعار عدالت، مساوات،  خلق نوازی ها ورفع ستم و ده ها ناهنجاری اقتصادی واجتماعی را دادند. مگر نتیجه یی که از همان آغاز ازحزب آنها مشاهده شد، تشدید فشار وایجاد حکومت دهشت وترور بود. به زودی مردمان بیشمار آزارها دیدند. زندان ها واعدامگاه های آنها در همه جا مشهور شد. بنابر ماهیت سیاسی داشتن قدرت در انحصار حزب و قدرت دوستی رهبران آنها  ، به جان هم افتادند ، همدیگر را زیر شلاق فحاشی قرار دادند.
جناح پرچم پس از موافقت شوروی برای حمله به افغانستان به حیث دست نشانده، دستگاه سرکوب های کم مانند مردم کشور را درهمیاری تحمیلی با خلقی ها در دست گرفت.  
از ایامی که نیروهای شوروی و حکومت دست نشانده وستمگر درافغانستان وجود داشت، اثرات زیانباری بر جای ماند. قتل های بیشمار صدها هزارانسان، رنج های هزاران انسان مخالف ستمگری و تجاوز، فرارملیون ها هموطن، هزاران معیوب ، ویرانی  قصبات ودهات، از نتایج حکومت ظالمانۀ آنهاست.

علاقمند نمودن کشورهای مخالف شوروی به اوضاع افغانستان و دست به کار شدن آنها برای استفادۀ سوء ، رشد دادن گروه های عقب رو و پیوند یابی آنها به دولت های منطقه و کشورهای بزرگ جهانی ، دورنمای تاریکتری را می آفرید که سرانجام چنان نیز شد.

در ایامی که آثار تعدیلات وعقب نشینی شوروی در زمینه های اقتصادی واجتماعی   هویدا می شد؛ عقب نشینی از افغانستان نیز جز جدای ناپذیر آن بود. در نتیجه  ببرک کارمل، فردی که به دست شوروی به کابل فرستاده شد از همان جا برکنار گردید و به جایش نجیب رئیس مشهوردستگاه شکنجه واعدام ها، گمارده شد.شخصی که گمان داشت در پهلوی قتل وآزار با چرب زبانی وجمله پرانی حاکمیت حزب را حفظ می کند.
مگر دیده شد که حکومت دست نشانده تا وقتی حیات دارد که ارباب بخواهد. ارباب آرزو نداشت، بیشتر مصارف آنها  را بپردازد. فرار وچند دسته گی در میان آنها توسعه یافت و سرانجام، قدرت را به تنظیم های دادند که تمرین جنگ داشتند. همچنان که تمرین جنگ داخلی وقدرت جویانه. چنان بود که 7 ثور، در شکل دیگری  یا آنچه ماهیت این تنظیم ها و مدافعین منطقه یی آنها ایجاب می نمود، 8 ثور را ولادت داد. با نتیجۀ غم بار و ویرانگری های بسیار.
                                                                       *
گویی پس از آوردن حامد کرزی ، قرار بر این شده بود که همه وابستگان و دوسیه داران مردم آزاری ، به مشارکت در قدرت بنشینند. از آنجایی که  طالب تروریست با آن سابقۀ وحشت آمیز از حلقۀ همکاری بیرون مانده بود، خاطر او را هم بخواهند. برنامه یی که هم اکنون ادامه دارد. اما طالب دیگران را نمی خواهد، قدرت انحصاری می خواهد. ساختار قدرتی که حکومت ستمگرخلقی وپرچمی با شعار های متفاوت  نمونه یی از آن بود.
35 سال از کودتای ثور سپری شده است. کاش 35 تن از کادرها و رهبران آنها در این سطح برسند که یک مقدار به کارنامه های خونبار وجنایت آمیزدوران حاکمیت خود بنگرند. شاید پنهان پنهان نتایج را به گوش 35 تن دیگر بگویند و از نوشتن کتاب ها و مقالات توجیه گرانه وشعار بازانه فاصله بگیرند. زیرا چنین شگرد های هم به ایشان کمکی نرسانیده است. همچنان که پنهان شدن در پشت تلاش های قومی ومنطقه یی، آثار ظلم وستم آنها را از افغانستان دور نمی کند. 

برای مطالعۀ نوشته های قبلی اینجا را فشار دهید.
Ältere Posts 
  
Ältere Post 


......................................................................................................................................................


پرتو نادری    



                    سنت و نو گرایی در افغانستان


        


مدرنیته از یک نگاه یک مفهوم تازه است. مفهومی که در بحث ها ی جامعه شناختی  در اروپا پس از دورۀ نو گرایی یا رنسانس مطرح شده است. نقطۀ مقابل مدرنیته همان سنت است. ظاهراً چنین انگاشته می شود که گویا تقابل سنت و نوگرایی از همان زمان آغاز شده است. در حالی که اگر دقیق تر به مساله نگاه کنیم ؛ درمی یابیم که جهان ادامۀ تقابل و مبارزۀ نو با کهنه است. هر پدیدۀ نوی از یک پدیدۀ کهنه سر به در می آورد. این مبارزۀ نو با کهنه مبارزۀ دوامدار و بی فرجام است. از آغاز بوده است وتا جهان پابر جاست ادامه خواهد یافت. به مفهوم دیگر بدون تقابل نو و کهنه تغییر و حرکتی نمی تواند در جهان وجود داشته باشد.
اما امروزه بحث مبارزۀ سنت و تجدد در حقیقت همان تقابل سنت گرای و تجدد گرایی است. تجدد که خود از درون سنت سر به در کرده است، می خواهد آرام آرام سنت را از میدان بیرون کند و خود را در تمامی ابعاد زنده گی اجتماعی ، سیاسی،  فرهنگی و اقتصادی گسترش دهد؛اما این امر آن قدر ها هم ساده نیست که یک شبه تجدد بتواند سنت را از میدان بیرون کند به زبان دیگر بتواند او را به گونه ای فزیکی حذف کند. برای آن که سنت یک امر ریشه دارد است. بخشی از هویت یک قوم است. وقتی تجدد می خواهد جایگاه او را به دست آورد، سنت به مقابله می پردازد. هر چند در این مبارزه بیشتر پیروزی از آن تجدد است، با این حال تاریخ شاهد است که  در موارد زیادی و آن هم در مشرق زمین این سنت است که بر تجدد غلبه می یابد.
تجدد در نگاه نخستین برای مردمانی که پیوسته در چارچوب سنت ها زیسته اند، امر بیگانه یی می نماید. برای آن که سنت در ذهن مردمان سنت زده و سنت گرا نوع نگرش است به جهان و هستی. سنت شیوه های رفتاری فردی و اجتماعی یک قوم را مشخص می سازد. در بر گیرندۀ باورداشت های مردم نسبت به زنده گی و هستی است،  نوع عادت اجتماعی و فرهنگی است  که خود به گونه یی از باورداشت بدل شده است.
چنین است که وقتی سنت را در برابر تجدد قرار می دهیم، سنت مفهوم گسترده تری پیدا می کند و حتا تمام جلوه های فرهنگ و تمدن گذشته را در بر می گیرد. رسیدن از سنت و سنتگرایی به تجدد و نو گرایی پروسۀ بسیار حساس و پیچیدۀ اجتماعی – فرهنگی است. در حقیقت یک نوع نگرش به زنده گی و هستی جایش را به  نگرش دیگری می دهد و ما می دانیم که هیچ تغییری به گونۀ مثبت و موثر در جامعه یی رخ نخواهد داد تا مگر این که اندیشه یی بتواند در ذهن و مغز فرد فرد جامعه رسوخ کنند. به زبان دیگر هر تغییر اجتماعی از ذهن فرد فرد یک جامعه آغاز می شود. با این همه در کشور های توسعه نیافته گاهی گرایش به تجدد به گونۀ تقلید اجتماعی و فرهنگی بروز می کنند. نمی توان از آن  به نام رسدین به مرحلۀ تجدد یاد کرد. سخن عارف بزرگ مشرق زمین شمس تبریز در این زمینه خوب صدق می کند که  سده ها پیش از امروز  حتا اسلام تقلیدی را اسلام نمی دانست:
«هر فسادی که در عالم افتاد
از این افتاد که :
یکی یکی را معتقد شد به تقلید
یا منکر شد به تقلید
کجا روا باشد مقلد را مسلمان گفتن»
با این همه بشریت رو به تجدد به پیش می رود و نو گرایی یک جریان بزرگ  اندیشه ای جهان امروز است. حتا این حرکت در مرز تجدد و نوگرایی باقی نمانده؛ بلکه رسیده است به پسا تجدد و پسا نو گرایی. اما این امر سبب نمی شود که اندیشه ورزان و رهبران جهان نسبت به دیرپایی سنت و سنگرایی بی تو جه بمانند. برای رسیدن به تجدد نخست از همه باید و یژه گی های سنت در میان یک ملت و یک سرزمین شناخته شود. تا بر بنیاد آن شیوه های حر کت به سوی تجدد  مشخص گردد.
تجربه در کشورهای مشرق زمین نشان می دهد که گاهی  دولت ها در جهت جا گزینی تجدد بر سنت، با استفاده از شیوه های خشونت آمیز به سرکوب سنت و بینش های سنتگرایانه پرداخته اند.  چنین امری در یک جهت مقاوت مردمی را که نسبت به سنت های خود پا بند بوده اند بر انگیخته است؛ بلکه در جهت سبب شده است تا مردم از هر گونه سنتی ولو خرافاتی و مبتذل نیز به پاسداری بر خیزند.
چنین مواردی را می توان در تاریخ کشور های که نظام های کمونستی داشته اند، مشاهده کرد. دولت های کمونستی زیر نام  مبارزه با سنت های غیر انقلابی در حقیقت خواستند تا تمام باور داشت های مردم   را از میان برداشته و ایدیولوژی کمونیز را جا گزین آ ن سازند. چنان که می دانیم  دولت های کمونستی جهت اجرای چنین بر نامه هایی  هزاران شهروند خود را تیر باران کردند. با این همه تجربه نشان داد که پس از فروپاشی نظام جهانی کمونیزم یک بار دیگر این کشور ها به سنت های پیشین خود بر گشتند. بر نامه های سنت زدایی در افغانستان  در سال های حاکمیت نظام وابسته به اتحاد شوروی سابق، با سرکوب گسترده یی پیاده شد که دولت هزاران هزاران تن را به جرم داشتن باور های سنتی  تیر باران کرد.
در یک مورد دولت کمونیستی افغانستان، گویا جهت گذار از دوران فیودلیته با اجرای فرمانی به اصلاحات زمین پرداخت. در نتیجه بخشی از زمین های زمینداران به دهقانا ن  تقسیم شد. این در حالی بود که دهقان بر اساس باور داشت های سنتی و مذهبی گرفتن زمین از زمینداران را حرام می دانستند. بعداً که نفوذ دولت در دهکده ها کاهش یافت دهقانان خود زمین ها را به زمینداران تسلیم دادند .
نوع دیگری مقابلۀ سنت با تجدد، مبارزۀ سامان یافته است، مبارزۀ متکی بر شناحت سنت ها و چگونگی آن ها. چنین مبارزه یی هر چند زمانگیر است ، اما جامعه را می تواند به گونه آرام به دوران تجدد رهنمایی کند. سنت ها به یک باره گی از بین نمی روند، پاره یی از آنان از ازرش های بر خوردار اند که می توانند در شرایط تجدد نیز به زنده گی خود ادامه دهند. از این جا می توان گفت رسیدن از سنت به تجدد به مفهوم نفی فزیکی سنت نیست؛ بلکه رسیدن از سنت به تجدد، همان نفی دیالتیکی است. یعنی آن بخش های از سنت که می توانند به هستی خود در شرایط نوین  ادامه دهند زنده می مانند و به گونه یی در تجدد استحاله می یابند؛ اما آن بخش های که دیگر فرسوده شده و نمی توانند در شرایط نوین زیست کنند از بین می روند.
گاهی هم در کشور های مشرق زمین  تقابل در میان سنت و نو گرایی به گونه یی رخ می  دهد که می خواهند، ارزش های جهانی وامروزین اجتماعی - سیاسی را در چارچوب های تنگ سنت جا به جا کنند.  این در حالی است که معیار و موازین تفکر اجتماعی – سیاسی امروزین  نمی تواند در چارچوب معیار و موازین  بینش های تنگ سنتی جا به جا شوند.  چنین سیاستی  خود بزرگرترین  مانع در برابر تجدد است. مثلا دموکراسی را می توان با بینش های شهروندی به کرسی نشاند،  چنان که اگر بخواهم دموکراسی قومی و قبیله یی ایجاد  کنیم  در حقیقت دموکراسی را مسخ کرده ایم و از چنین راهی هیچگاهی به دموکراسی نخواهیم رسید. در این صورت دموکراسی نمی تواند کارایی داشته باشد؛ البته این امربر می گردد به شیوه رهبری جامعه که می خواهد معیار های جهانی دموکراسی را  با معیار ها و ارزش های قبیله و قومی هم آهنگ سازد! یعنی نمی توان مدرنیزم را با شیوه های سنتگرایانه به پیروزی رساند. چیزی که در شماری از کشور های مشرق زمین آگاهانه و یا نا آگاهانه چنین کرده اند. به پندار من بینش های قبیلوی و بها دادن به سنت های قبیلوی ظرف بیشتر از یک دهۀ خود بزرگترین مانع در جهت تحقق دموکراسی درکشور بوده است. با افزار های کهنه نمی توان ارزش های نورین را پیاده کرد!
به یک مفهوم می توان گفت که افغانستان از سدۀ نزدهم بدینسو میدان داغ مبارزۀ سنت و تجدد بوده است. به سال 1873 خورشیدی در زمان شیر علی خان نخسین روز نامه در افغانستان به نام « شمس النهار» به نشرات آغازکرد، چاپ خانه هایی پایه گذاری شدند، کتاب هایی به نشر رسیدند، مکتب های رسمی ایجاد شدند و کارخانه هایی نیز. بازارگانی رونق یافت که این همه توانست تکانه یی را در جامعۀ بسته فیودالیتۀ آن روز پدید آورد. این نکته قابل یاد آوری است که این نشریه زمانی در افغانستان به نشرات آغاز کرد که هنوز در کشور های ایران و آسیای میانه چیزی به نام نشریه وجود نداشت.
با سقوط دولت شیر علی خان در 1878به یک مفهوم تمام این تلاش های تجدد گرایانه و مدنی ، خاموش گردید.  تا این که افغانستان در  در زمان امیر حبیب الله به سال 1911بار دیگر  نشریه یی را به به نام « سراج الاخبار» انتشار داد که محمود طرزی مدیر مسوُول آن بود. پیدایی نوع اندیشه های مشروطه خواهی نیز به همین زمان بر می گردد که خود گونه یی تفکر مدر نیزم را در میان آموزش دیده گان کشور تبلیغ می کرد. در این زمان  شمار مکتب ها فزونی یافت و مظاهر تجدد ببشتر از گدشته در زنده گی مردم  پدیدار شد؛ اما چندی بعد به سبب سوُ قصدی که به جان شاه شد ، شاه نه تنها مشروطه خواهان را سر کوب کرد ودامنۀ چنین تلاش هایی را محدود ساخت ؛ بلکه شمار زیادی روشنفکران و نواندیشان را  تیر باران کرد و حتا به توپ پراند. این رویداد خونین یک بار دیگر بر اندیشه ها و جنبش تجدد طلبی سایه افگند. این خود همان پیروزی استبداد سنتی بر نوگرایی بود.
پس از استقلال در 1919 در زمان شاه امان الله خان، افغانستان گام های بلند تر و استوار تری را به سوی تجدد و نو گرایی برداشت.  نشریه اختصاصی زنان به نشرات آغاز کرد که هر از گاهی ملکه« ثریا» نیز در آن نوشته هایی را نشر می کرد. نشریه های اختصاصی نه تنها در کابل فزونی یافتند؛ بلکه در شماری از ولایات کشور نیز روز نامه و نشریه های دیگری پایه گذاری شدند.
در همین زمان نخسین قانون اساسی در افغانستان ساخته شد که خود مقابلۀ یی بود با قوانین سنتی حاکم در جامعه.  مکاتب دخترانه به وجود آمدند وگروهی از دختران جهت آموزش به ترکیه فرستاده شدند. زنان حق اشتراک در اجتماعات را یافتند. رفع حجاب در همین زمان صورت گرفت. ملکه در جرگۀ بزرگ پغمان اشتراک کرد. تیاتر پایه گذاری شد. پیوند های رسمی افغانستان با کشور های غربی بیشتر از هر زمان دیگر گسترش یافت.
این همه حرکت به سوی تجدد در دهۀ 1919 در افغانستان در حالی صورت می گرفت که ذهنیت عام اجتماعی همان ذهنت سنتگرایانه بود.  هر چند بخش های مردمان در شهر ها و بیشتر ینه در کابل از چنین حرکت های دفاع می کردند، اما بخش بیشتر مردم در ولایات با هر گونه حرکت در جهت نوگرایی و عمدتا  با برنامه های تامین حقوق مدنی زنان ، آزادی ها و آموزش آنان مخالفت می کردند. کسی در ولایات جنوبی افغانستان به نام ملا عبدالله  مشهور به ملای لنگ  در حالی که در یک دست قران و در دست دیگر قانون اساسی امان الله خان را داشت از مردم می پرسید که شما کدام یک را می پذیرید؛  قران یا قانون امان الله را ؟  دورۀ امان الله خان درافغانستان را می توان  یکی از شدید ترین دوره های مبارزه و تقابل سنت و مدرنیته گفت که سر انجام سبب سقوط دولت شد. در پیوند به سقوط دولت نو گرای امان الله خان ، گذشته از عوامل بیرونی ذهنیت سنگرای مردم و استفاده از این ذهینت به وسیلۀ نیروی های عقب گرا  بسیار مهم بود. حرکت به سوی تجدد در حالی به سرعت به پیش می رفت که ذهن عقب ماند و سنت گرای مردم آمادۀ پذیرش چنان حرکت هایی نبود.
 از 1919 تا هم  اکنون که ما  وارد دهۀ دوم سدۀ بیست و یکم شده ایم، افغانستان میدان مبارزۀ شدید سنت و  نو گرایی است. هم اکنون نیز محور بیشترینه رویداد های سیاسی و نظامی افغانستان را همین مقابلۀ سنت گرایی و نوگرایی تشکیل می دهد. با دریغ هر بار که تجدد نا گزیر شده است تا در برابر سنت عقب نشینی کند. در کنار  دهها دلیل دیگری که هم اکنون وضعیت سیاسی – اجتماعی افغانستان را پیچیده ساخته است، موجودیت سنت ها و ذهنیت های سنگ شدۀ نیز عامل بسیار مهمی بوده است. آن گونه که گفته شد چنین ذهنیتی یا به مقابلۀ رویا  روی با تجدد می پردازد ویا هم می خواهد تا ارزش های مدنی و تجدد گریانه را در چارچوب ارزش های خود در بند بکشد که این خود نوع دیگری مقابله با تجدد است.
شاید افغانستان در منطقه یکی از کشورهایی است که پیوسته در قوانین خود به تا مین حقوق زنان  تو جه کرده است. در قوانین کار در افغانستان هیچگاهی مزد زنان کمتر از مزد مردان نبوده است.  با این حال هنوز زنان در کشور از دست رسی به حقوق مدنی و بشری خود به پیمانۀ نگران کننده یی محروم اند. در سال 1970 در کابل و بعضی از ولایات کشور نخستین بار به روی  دختران دانشگاهی و زنان اسید پاشیده شد که بدینگونه نیرو های عقب گرا می خواستند تا با ایجاد فضای وحشت و هراس دختران را از رفتن به مکتب ها ودانشگاه ها و زنان را از رفتن به کارمانع شوند.
هم اکنون نیز چنین حادثه های هر ازگاهی در گوشه و کنار کشور رخ می دهد. دختران در مکاتب شان مسموم می شوند، به روی آن ها اسید پاشیده می شود، زنان را تیر باران می کنند. زنان فعال در عرصه های خدمات اجتماعی ، مدنی و حقوق بشری را می کشند. معلمان را سر می برند!  این همه جنایات در حالی صورت می گیرد که زنان  در افغانستان در چارچوب قانون حق مساوی با مردان دارند؛ اما این سنت هاست  و بینش های سنگ شدۀ سنتی و قبیله یی است که نه تنها حقوق زنان را زیر پا می کند؛ بلکه قانون را نیز زیر پا می سازد. این سنت ها گاهی چنان برجسته و  پایدار اند که بخشی از زنان هنوز آماده نیستند تا در جهت پاسداری از حقوق مدنی و بشری  خود اقدامی کنند. مانند آن است که آن ها پذیرفته اند که نه تنها شهروند دوم اند؛ بلکه جنس دوم نیز اند. در دهکده های افغانستان هنوز زنان از گرفتن میراث خود که یک امر شرعی است دوری می کنند و می اندیشند که  امر نا ستوده یی خواهد بود که آنان در برابر برادران  بیاستند و خواهان میراث پدری خود شوند. این در حالی است که بخشی از مردم می اندیشند که زنان نباید خواهان میراث پدر باشند. در این جا دیده می شود که سنت، گذشته از مقابله با تجدد؛ به مقابله در برابرشریعت نیز بر خاسته است. به همین گونه در رویداد های طلاق زنان کمتر برای به دست آوردن مهریۀ خود از شوهر اقدامی می کنند.  در حالی که در این موارد شریعت وقرانین مدنی افغانستان به زنان حق دست رسی به میراث و مهریه را داده است.
سنگری که نیرو های عقب گرا در افغانستان ایستاده و بر جلوه های هر گونه تجدد و حتا شریعت حمله می کنند، همانا ذهنت سنگ شدۀ سنتی مردم است. با دریغ هنوز افغانستان باید راه درازی را پشت سر بگذارد تا برسد به تفکر شهروندی. البته پایداری سنت در برابر تجدد تنها ویژۀ افغانستان نیست ؛ بلکه این یک امر جهانی است، امروزه بیشترینه کشورها ی کمتر انکشاف یافته با چنین چالشی رو به رو هستند. اروپا چنین مراحل دشوار را پس از رنسانس پشت سر گذاشته است.
با آن چه که گفته آمدیم می توان گفت که رسیدن به تجدد و نو گرایی نیاز به ایجاد ذهنیت  تجدد گرایانه دارند. ذهنیت برای تغییر. ذهنیت برای این که سنت ها همیشه تابو نیستند؛ بلکه در جریان زنده گی اجتماعی ایجاد شده وبا توسعۀ اجتماعی می توانند  تغیییر یابند و جای شان را به بیشن اجتماعی و شیوۀ رفتاری دیگری عوض کنند. ذهنیت مردم نیروی بزرگ است که می تواند هر حرکت مخالف را با شکست رو به رو سازد. همان گونه که می تواند پیزوی هر حرکت و هر اندیشه  اجتماعی را نیز تضمین کند. چیزی که باید در بر نامه ریزی های جنبش های تجدد گرایانه در نظر گرفته شود.
شهر کابل
27 جنوری 2013



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen