واسع بهادری
خاطرۀ خوش ونیک از سفر
برلین
هفتۀ قبل رفتیم برلین. مهمان ما استاد محمد حسین آرمان بود.
در گذشته ها، هر وقت که استاد هامبورگ
تشریف می آوردند، وقت رفتن برلین باقی نمی ماند. این بار پلانی ترتیب کردیم که
بالاخره برلین را ببیند.مخصوصا که علاقه داشتیم دیوار برلین را دسته جمعی ببینیم.
گوشه هایی از برلین و دیوار برلین را دیدیم.
از روی اتفاق و
چانس نیک در همان شب کنسرتی خودمانی در برلین ترتیب شده بود. خبر آن را پیشتر از
صفحه خانم فرهنگ دوست وهنر پرور هما ولی امیری خوانده بودم. احوالی دادیم که می
خواهیم در کنسرت همان شب شرکت کنیم. کنسرت بسیار جالب وجذاب و دلنواز از یک
انسان بسیار نازنین بود. از محترم
حیدرکمال ( جویا ) . وقتی به سالون کنسرت رسیدیم، تا وی شنید به استقبال آمد. او
وخانم هما ولی امیری . مهربانی ها به اندازه یی بود که استاد آرمان آهسته به
برادرم نصیرمهرین گفت: با این مهربانی ایشان ، با این فضا و دوستان شرکت
کننده اگر چند آهنگ نخوانم ، نا آرام می باشم. در نتیجه ابلاغ کردند که چند آهنگ
می خوانم. محترم حیدرکمال بیش از اندازه ابراز خوشی نمود. گفت دل ما میخواست که
بخوانید ولی فکر کردیم که اگر خواهش کنیم آزرده نشوید. استاد آرمان به افتخار
مهمانداران وشرکت کنندگان چند بیت جانانه خواند. "جوانی ام بهاری بود . . . "را نیز خواند
که با استقبال گرم مواجه شد. در آن شب صدای ستار وماندولین
نیز عجب کیف کرد. خاطرۀ خوش با خود آوردیم.
استاد آرمان نیز بسیار خوش بود. از
دوستان برلین واستقبال گرم شان ، از کنسرت شان
واز مهربانی های شان یک دنیا خاطرۀ خوش با خود آوردیم. روزی را آرزو داریم
که انجمن فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ، مهماندار هنرمند مهربان ومتواضع جناب محترم
حیدرکمال و دوستان برلین باشد.