Donnerstag, 14. August 2014

چند پارچه شعر از :دکتور عبدالغفور آرزو، کاکه تیغون، زلمی کاوه . فساد درافغانستان از ذکی دریایی

دکتور عبدالغفور آرزو
                                  Abdulghafour Arezou

دوستان ورجاوند ! این سروده، آیینه دار نا امیدی و یأسی است که بر ذهن و زبان مردم رنجدیده ی افغانستان خیمه زده است. پایان این درد آوا، دریچه یی را به سمت امید می گشاید ؛ (لا تقنطوا من رحمتِ الله): 
کوچه های خسته ی شب
در کوچه های خسته ی شب ماهتاب مُرد
آهی کشید سوته دلی، آفتاب مرد
دریا اسیر ساحل و ساحل سراب گشت
در خشکسال حادثه رؤیای آب مرد
در تنگنای جهل مرکّب دریغ و درد
خشم شکفته، بارقه ی انقلاب مرد
در انحصار سرد تقلّب، یساولان !
آزادگی فسرده شد و انتخاب مرد
بر آسمان تار نگاهم صفیر اشک
خطی کشید و خنده زنان چون شهاب مرد
در هر کرانه غلغله ی کرکسان به پاست
یعنی به اوج قلّه ی گردون عقاب مرد
رستم سپرد جان به جهان آفرین، ولی
جرثومه ی ستمگری، افراسیاب مرد
رند رمیده خاطر خمخانه نوش گفت:
نور و نشاط و نشئه و شور و شراب مرد؛
در صفحه ی مجازی رایانه اش نوشت:
«چت» می کنیم و زنده دلیم و کتاب مرد
اشکی چکید و چامه ی نوح شد نوای دل
در انتهای همهمه ی تر، سراب مرد
در فصل عاشقانه ترین مستی وصال
بیداری بهار تو گل کرد و خواب مرد
آرامش حضور تو بخشید زندگی
ای جان جاودانه ی من ! اضطراب مرد
امشب گسسته رشته ی سبز خیال من
تشبیه و استعاره و حسن خطاب مرد
شبتاب سکته کرد و شباهنگ می سرود:
در کوچه های خسته ی شب ماهتاب مرد



................................................................................................................................................................


کاکه تیغون      کاکه تیغون


                                              کرامات دموکراتیک یک شیخ

نگاهی سوی ما جانا، ازآن آفاق الماسی
الا یا ایهاالساقی! دموکراسی، دموکراسی

چه حکمت هست تدبیر ترا، ای شیخ مردافگن!
که جز اکواریوم درهرکجا ممنوع ست غواصی

به این ملت بگو: مردم! مرو در راۀ ابریشم
کسی دیده که از فرمان آدم کس شود عاصی؟!

گپ از عقل است و جمهوری، تواما سخت مجبوری
که از آن پشت کوه ها می فرستی ایشیک آقاسی

دوسه سال از خضرهم بیشتر، ای عاقبت محمود
نفهمیدم دموکراسی، گهی هم بوده میراثی

الا ای شوخ، فتبال جهانبانی ست، جادو کن
یکی شوتی، دوتا گولی، دراین میدان بی پاسی

خمیر ِ انتخابم مو ندارد، پس چه می پالی؟
من از آغاز می مویم، بفرما این هم این تاسی

اشارت می کنی سوی بزرگان، کاکه تیغونا
توبا کفش پلاستیکی و با تنبان کرباسی







........................................................................................................................................................
دوپارچه شعر از: Zalmay Kave

    زلمی کاوه
1
شوخی ها با حافظ و با ياد از دوستان عزيزم که دوسال پيش در اسلو شب يلدا را با هم جشن گرفته بوديم!

دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را
تقصير هيچ کس نيست جز آلوی بخارا
فيسبوک نشستگانيم درکشتی مجازی
لايک است کارهرشب از سيد نی تا بخارا
ديشب بی بی سی فرمود درسرخط خبر ها
من مست و غرق بودم بی شرم آشکارا
آن تلخ وش که صوفی ام الخبايثش خواند
درزير ميز ملا يا در گلوی يارا
هنگام تنگ دستی درکوچه های کابل
از پشت چادری ها چشمک زنند شما را
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
چند لحظه مهر ودکا خندان کند شما را
آسايش دوگيتی تفسير اين دو حرف است
با طالبان شقاوت با طالبات مدارا
گرمطربان امشب اين پارسی بخوانند
يلدا به ما بخندد تا صبح آشکارا
ترکان پارسی گوبخشندگان عمرند
درهر کليپ ببنيد قز های با حيا را
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
مامانده ايم آنجا پاسپورت نيست ما را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه ی می آلود
چون خورده بود آنشب ملا شراب ها را
آن ژرژبوش کوچک تجويز کرد نسخه
بر طالبان نويسيد تابليت ویا گارا
آينه سکندر جام جم است بنگر
حالا چگونه خواننداين واژه های ما را
چک چک کنيد ياران اين لحظه های زيبا
مستی و پای کوبی زيبد تن شما را
چشمک زنيد با هم تا شام تلخ پايز
ميترا بخنده خواند کبرا ستاره هارا
اين زندگی نسيم است بر بال آرزوها
آلوده اش نماييد با عشق بی شمارا
با بوسه های زيبا در هرکجا که هستيد
می درکف و لبی يار يا ایها السکارا
از ما سلام بادا در شهر سرد اسلو
بر جمع مهرپرور شاداب بار بارا
اين دوستان اسلو پيغمبران ماهند
برروی شان بباريد باران بوسه ها را

2    
"  وقتی فرهنگ رسمی را که پر از دروغ و تقلب و گند است رعایت نکنی، یقینن که اوباش هستی. بله ما اوباشان هستیم. من اوباش هنر هستم، من شاعر اوباشی هستم که گند فرهنگ رسمی را فاش می سازم. من موزیسین اوباشی هستم که به ریش این فرهنگ طبقاتی پر از رذالت می خندم.
به رسم اعتراض به حمله ی پولیس ره کافه هنر، زین پس کافه هنر را با افتخار " کافه اوباش" می نامیم. " 
Masoud Hasanzada
                                              Foto: ‎«اوباش»  گفت  تادهنم را بدل کنم
نور چراغ شب شکنم را بدل کنم

گفتا مگو که خانه ای مردم تباه شد!
گفتا که سبک غر زدنم را بدل کنم

گفتا برای گفتن طنز و ترانه ای
از عقل و نقل تا سخنم را بدل کنم

اينجا مجاز نيست صدای مخالفت
حتا به خواب خر زدنم را بدل کنم

دردشت سبزه زار بهاران روزگار
هم عيش و نوش عرزدنم را بدل کنم

پوليسهای حامی شياد و مرتجع
عر می زنند که چرت زدنم را بدل کنم

اين نوکران زبان مرا قطع ميکنند
گويند که راه و انجمنم را بدل کنم

 زنبور ها هميشه مرا نيش ميزنند
باشد که کندوی عسلم را بدل کنم

بشکسته اند دهان و زبان قلم زنان
بايد که سبک گپ زدنم را بدل کنم

من مادرم دورگه  و بابا ز کوه قاف
خوب است اگر شود وطنم را بدل کنم

تعويض ممکن است همه اجزای جان ما
با لينزو سيليکون  بدنم را بدل کنم

خياط حی و حاضر و مود است بيشمار
هم کرته و ازار ننم را بدل کنم

اين لنگی، کله را دوصد من نموده است
سنگينی سرو و چپنم را بدل کنم

وقت است پکول را بگذاريم به  موزه ها
آرمان سبز ی گلبدنم را بدل کنم

احساس مرگ می شود در ملک «آريا»
جا بهر من کم است، وطنم را بدل کنم

دستم بريده اند و پايم به پشت يار
گوييد چگونه پيرهنم را بدل کنم؟

 ارگ است چون توالت و شهراست بويناک
پس من چگونه گوز زدنم را بدل کنم؟

کرزی به بوش گف عقيمم عزيز دل
بی چوچه ام، بگو که  زنم را بدل کنم
 
عصر رومانس شاعری ها هم بسر رسيد
بايد که سبک طن طننم را بدل کنم‎


«اوباش» گفت تادهنم را بدل کنم
نور چراغ شب شکنم را بدل کنم

گفتا مگو که خانه ای مردم تباه شد!
گفتا که سبک غر زدنم را بدل کنم

گفتا برای گفتن طنز و ترانه ای
از عقل و نقل تا سخنم را بدل کنم

اينجا مجاز نيست صدای مخالفت
حتا به خواب خر زدنم را بدل کنم

دردشت سبزه زار بهاران روزگار
هم عيش و نوش عرزدنم را بدل کنم

پوليسهای حامی شياد و مرتجع
عر می زنند که چرت زدنم را بدل کنم

اين نوکران زبان مرا قطع ميکنند
گويند که راه و انجمنم را بدل کنم

زنبور ها هميشه مرا نيش ميزنند
باشد که کندوی عسلم را بدل کنم

بشکسته اند دهان و زبان قلم زنان
بايد که سبک گپ زدنم را بدل کنم

من مادرم دورگه و بابا ز کوه قاف
خوب است اگر شود وطنم را بدل کنم

تعويض ممکن است همه اجزای جان ما
با لينزو سيليکون بدنم را بدل کنم

خياط حی و حاضر و مود است بيشمار
هم کرته و ازار ننم را بدل کنم

اين لنگی، کله را دوصد من نموده است
سنگينی سرو و چپنم را بدل کنم

وقت است پکول را بگذاريم به موزه ها
آرمان سبز ی گلبدنم را بدل کنم

احساس مرگ می شود در ملک «آريا»
جا بهر من کم است، وطنم را بدل کنم

دستم بريده اند و پايم به پشت يار
گوييد چگونه پيرهنم را بدل کنم؟

ارگ است چون توالت و شهراست بويناک
پس من چگونه گوز زدنم را بدل کنم؟

کرزی به بوش گف عقيمم عزيز دل
بی چوچه ام، بگو که زنم را بدل کنم

عصر رومانس شاعری ها هم بسر رسيد
بايد که سبک طن طننم را بدل کنم

.......................................................................................................................................................

ذکی دریابی Zaki Daryabi

پیش از این افغانستان و جامعه‌ی این کشور فسادی به گستردگی و عُمقِ آن‌چه که پس از تهاجم سال 2001 در این کشور ظهور کرده است، را تجربه نکرده بود. سیستم حکومت‌داری به اندازه‌ی فاسد شده است که به یک بازنگریِ کلی و بازسازی با قوانین قوی و دستان پاک برای عملی کردن آن‌ها ضرورت دارد تا اختلاس و کنترول بخش‌های کلان اقتصادی توسط جنگ‌سالاران و اشخاص فاسد در درون رژیم و هم‌چنین تقاضای رشوه از سوی مامورین حکومتی از مردم بخاطر انجام وظایف معمولیِ شان، از بین برود. مدیر یکی از مکتب‌های خصوصی در کابل به من گفت که حین پرداخت صورت حساب آب و برق مکتبش مامور جمع‌آوریِ عواید شهر از او رشوه خواسته و گفته است: «این برای شهر ا ست، سهم من کجا است»؟ او بدون پرداخت رشوه پول آب و برق را نمی‌گرفت. نظر به گفته‌های تعداد زیادی از افرادی که در حکومت کار می‌کنند، برای انجام هرگونه معامله با سکتور عامه، تصمیم‌های قضایی، بدست‌آوردن قراردادها، ثبت اسناد، یافتنِ کار همه و همه از روی اجبار باید رشوه پرداخت. دوسال پیش بانک ملی در میان دیگر منابع گزارش داد که مردم افغانستان در مدت یک سال 3.9 میلیارد دالر به مقام‌ها رشوه پرداخته بودند. این تقریبن به اندازه‌ی همان سالانه 4 میلیارد دالری است که کشور‌های کمک‌کننده در کنفرانس ماه جولای سال 2012 گفته بودند تا سال 2016 به افغانستان کمک خواهند کرد. به نظر می‌رسد که افغانستان بتواند فساد را ریشه‌کن سازد، این کشور به کمکِ معادلِ آن که برای بهبود شرایط اقتصادی دریافت می‌کند، وابسته نخواهد بود. اقتصاد افغانستان ممکن است در نهایت با از بین بردن اثرات جانبیِ منفی از قبیل افزایش هزینه‌های شخصی و اجتماعی، که ریشه در فساد دارند، به دستاوردهای مثبتی نایل آید. با این حال، این افکار با ادامه‌ی حاکمیت کنونی واهی و پوچ اند. گوش‌ها در برابر تقاضاهای کشورهای کمک‌کننده مبنی بر از بین بردن فساد کَر بوده‌اند، فساد در ساختار حکومتی شکل گرفته است که مردم افغانستان از ادامه‌ی آن هراس دارند. نامزدان انتخابات ریاست جمهوری افغانستان گفته‌اند که با فساد مبارزه خواهند کرد، اما آقای کرزی نیز چندین بار این حرف را گفته بود و یک بار او با فصاحت گفت که «اگر (رشوه) می‌گیرد، حد اقل آن را به دُبی انتقال ندهید»، این حرف دلالت می‌کند که گرفتنِ رشوه و حفظ درآمدِ حاصل از آن در کشور بر فرار سرمایه با وجوهی که به شکل غیر قانونی بدست‌ آمده‌اند، ترجیح داده می‌شود.( روزنامه اطلاعات روز . کابل ) 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen