Montag, 29. Dezember 2014

پسوند پرست.


           چند نوشته وپارچه شعری از استاد پرتو نادری 


              ببرک کارمل و  برژنف

هنوز شماری با بینش های سنگ شدۀ خود، تجاوز شوروی بر افغانستان را روز رستگاری می دانند، روزی پیروزی پرولتاریای افغانستان! دستیاران تجاوز را قهرمانان این کشور می خوانند؛ به پندار من سخنی از این یاوه تر در تمام جهان نمی توان یافت! این در حالی است که ششم جدی 1358 یکی از سیاه ترین روزهای تاریخ افغاستان است، نفرین بر متجاوزان و نفرین بر دستیاران تجاوز! ایا تاریخ جنایت های دوران تجاوز شوروی و حکومت دست نشاندۀ او در افغانستان را به حساب جنایت های دوران مجاهدان ، طالبان و حکومت کرزی خواهد بخشید! اگر کسی چنین بیندیشد، این خود نیز یاوه اندیشی بیش نیست، تاریخ هر شخصیت سیاسی و هر گروه یا سازمان سیاسی را بر بنیاد عملکرد آنان به دادگاه فرا می خواند و چیزی را فراموش نمی کند! همه ناقضان حقوق بشری، همه جنایتکاران، از سرخ، سبز و سپید یک سان در دادگاه تاریخ شکنجه می شوند، مردم افغانستان باید حافظۀ تاریخی خود را نگهدارند ، چه امروز و چه فردا، همه گروه های جنایت کار از هر گونه و قماشی که باشند، به شکنجه گاه تاریخ فرا خوانده خواهند شد!!!

2


شش جدی است، باید چنین شعر هایی را که مخاطب خاص دارند بیشتر نشر کرد!
کدامین ضربۀ آهن زند بر سینۀ تابوت
که در گوش خدیو پیر
زبرج مرمرین صبحدم افسانۀ بدرود می آید
که ای در خود فرو فرسودۀ دیرین
«
صلیب سرنوشت» واژگون بر دوش
صدایی بی طنین ره زده تا هیچ
دریغت باد از هستی
که با زنجیر شب پیوند بدنامی
دودستت را به دست باد های هرزه گرد دشت ها بستند
و نامت را
به سان پاره سنگی اندرون چاهسار تیرۀ تاریخ افکندند
و در هر کوچه و پس کوچه در هر کوی
به نام تو
به نام واژۀ بی ریشه در قاموس
شب آگین آیه های ننگ را تا اوج های دور بر کردند
و می دانم من از هر نالۀ ناقوس
که در گوش خدیو پیر می گوید
چه روزی روزگاری بود
که از هر بام تا هر شام
تو نقشی کوچک نا استوار خویش
درون برکۀ آیینه های رنگ می دیدی
تو در آیینه یی بودی
که اندام ترا در انکسار روشنی در خویش
نشاطی از بزرگی تهی می داد
نشاطی کز دیار سادۀ آماس می آمد
به دستان سکه های باور یک فتح بی اقلیم
تنت آیینه را بشکست
و خود آیینۀ گشتی
که جز تصویر تو نقشی درون آن نمی تابید
و آن گاهان چه بی هوده
ترا بر خاکیان اندیشه افزون گشت
هبوطت را عروج تازه یی دیددی
روانت را به درد خسته گان دشنه ها نا سور
و دستت را علم افراز نامیرای رستاخیز
مگر پیوسته می گویی
کسی در نالۀ ناقوس می پرسد
ایا در آزمون افگنده سر را بر ادیم خاک
گیاه برکۀ ناپاک
جبینت را کدامین پنجۀ عصمت به داغ ننگ آکنده
که آن جا ها به شهر قدسیان سرخ آیینه
خدا چشم انتظارت نیست تا هرگز
پرتو نادری 
زندان پلچرخی
1365

3
پرتو نادری
                در بارۀ پسوند پرست
شما واژگان خداپرست، میهن پرست، بت پرست، یزدا ن پرست، حق پرست، همینگونه پرست پرست های دیگر را در کنار هم بگذارید و بعد ببنیدکه این واژۀ « سرپرست » از کجا آمده و چه معنا می دهد به نظرم این یک واژۀ جعلی است! شاید یکی از دلایلی که سبب شده است که آن دو سرپرست کلان کابینه را اعلان نمی کنند، ریشه در سحر انگیزی همین واژه داشته باشد! می ترسم که نام کشور ما نشود: جمهور سرپرستان افغانستان، این در حالی است که گاهی ما در مقام تفاخر خود را بی کله هم می گوییم! به خداوند سوگند است که جهان در سیاست و کیاست این دو داکتر ، نه انگشت حیرت؛ بلکه پای حیرت به داندان گرفته اند!      

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen