Mittwoch, 21. Januar 2015

قدرت والقاب. ن.مهرین


 نصیرمهرین

                           قدرت و القاب
                                 قسمت پنجم
                        
                          خوارزمشاهیان وغوری ها


خوارزمشاهیان

خوارزمشاهیان که به قول مؤلف طبقات ناصری،" بعداز دولت سنجری اعلام سلطنت ایشان بالا گرفت؛ وپس  از انقراض ملک سلاطین غور وغزنین انارلله براهینهم، ملک ایران جمله در تصرف ایشان آمد؛ . . ." (1)  عناوین ونام هایی را دارا بودند، که در منطقۀ وسیعی از متصرفات پیشینۀ اسلامی با آمیزه های ترک و خراسانی وعربی ، مروج شده بود. اما، مشابهت بیشتر با عناوین سلجوقی ها را دارا بودند. پیشا نام مـَلـِک  وپسوند های الدین، مشخصۀ  صفات نام های آنان بود. مانند الملک قطب الدین والملک تاج الدین و الملک جلال الدین اتسز خورازمشاه. در عقب نام جلاالدین بود که خوارزمشاه یا شاه خوارزم نیز آمد، اما، به زودی بقیه شاهان لقب سلطان برگزیدند.

از سلاطین مشهور خوارزمشاهی که با اشتباه ناشی از تکبر جاهلانۀخویش  به ویژه زمینه های تکانۀ  چنگیزخان را مساعد نمود، سلطان محمد خوارزمشاه است. سلطان محمد خوارزمشاه، را، مداحان و ترسیده گان هیبت او با موافقت خودش " ظل الله فی الارض "، لقب داده بودند. (2 )

سلطان محمد به آن القاب قناعت نداشت وبسیار آرزومند بودد، که خلافت بغداد را به دست آورد. اما، کارش به آنجا کشید که خوارزم را  نیز از دست داد و جایی برای زندگی نه یافت؛ تا سرانجام بمرد و به دستور چنگیز خان، استخوانهایش را از قبر بیرون آوردند وآتش زدند .



                                                                 *

غوری ها  
نام های امرای غوربیشتر با القاب عربی مزین است.
دربارۀ پیشینۀ امرای غور، جوزجانی بر بنیاد روایتی از زبیدة الزمان وخدیجۀ دوران مطالبی را نگاشته  که آنها را شنسبیان خوانند ، اما، می افزاید که والله اعلم بالحقیقة. بر اساس روایت نگاشته شده، " بعد ازنقل فرزندان ضحاک در بلاد غور بزرگ شد  . . . و غالب ظن  آنست که :  به تخت نشستی آن عهد را که امیرالمومنین علی نوشته شده بود، بد و دادندی واو قبول کردی ،آنگاه پادشاه شدی، وایشان از جملۀ موالی علی بودند کرم الله وجهه ومحبت ائمه . . .  " 1

جوزجانی  روایت دیگری را نیز آورده است که :حاکی ازرفتن بنجی نام از ملوک غور نزد خلیفه هارون الرشید است پس از آن دیدار و روی آوردن به دین اسلام همچنان با دریافت لوا وعهد، قسیم امیرالمؤ منین  لقب گرفت.
پس از پدید آیی اسباب زوال  غرنویان، هنگامی که قدرت غوریان روبه افزایش نهاد، از لقب سلطان استفاده نمودند. چنان که جوزجانی  ملک عزالدین را پدر سلاطین غور می نامد.2
مؤرخ  ارجمند شاه محمود محمود، استاد پیشین  دانشگاه کابل ، با آوردن عصاره ی از سخنان جوزجانی می نویسد : "
بعد ازسلطان علاالدین غوری که سلطۀ غرنویان برچیده شد، غوریان کماکان القاب داده شده از طرف  خلیفه هارون الرشید خلیفۀ عباسی را  ارزشمندانه نزد خویش نگهداشتند ومطابق آن معقولیت و  حاکمیت خویش رابرمردم تحمیل می نمودند. رشد این القاب در زمان سلطان غیاث الدین بیشتر محسوس است . بخصوص  آمدن دو رسالت از طرف  خلفای عباسی امیر المؤمنین المقتضی باامر بالله  وامیرامؤمنین الناصر الدین الله ؛ به دربار سلطان غوری . جوزجانی القاب سلطان غیاق الدین را " السطان المعظم غیاث الدین ابوالفتح محمد بن سام قسیم امیر المؤمنین در طبقات ناصر ی ذکر کرده است.
ضمناً القاب سلطان شهاب الدین غوری به اضافۀ لقب " غازی" در متون تاریخی آمده است. . . . سکه های به دست آمده از دورۀ غوری نیز نشاندهندۀ القاب سلاطین غوری است. در اولین سکه یی که از نظر قدامت تاریخی به نام سام بن حسین 543- خورشیدی 544= 1148- 1149.م از طلا ضرب ز ده شده است، به وضوح لقب سلطان را در آن  می توان دید: سلطان الاعظم بهأالدنیا والدین  . . . سام بن حسین ولا الا الله ، در حالی که د ر روی دیگر سکه جملۀ " محمد رسول الله ملک شاه اعظم غیاث الدنیا والدین ابو . . . " ضرب زده شده است . 3
القاب مطنطن ، مطیع ساز و بهره بردانۀ دینی ، تنها در سکه ها چهره نمی نمود؛ بلکه در فرامین، منابر ، مساجد نیز قدرت آنها را به ئمایش می گذاشت.در کتیبه ها وسنگ نبشتۀ مسجد جامع هرات جملات ذیل را می خوانیم :
 " السلطان المعظم مالک الرقاب الامم مولی ملوک العجم سلطان ارض الله حافظ بلادالله معین خلیفة الله غیاث ادینا والدین معزالاسلام والمسلمین نظام عالم ابوالفتح محمد بن سام قسیم امیرالمؤمنین انا رالله برهانه " 4
جهانسوز
از سلسله سلاطین غوری یک تن را بیشتر با لقبی می شناسند که در تاریخ دیرپای گردید. وآن لقب "جهانسوز" است. زیراعلاالدین با قتل مردم وسوختن غزنی کاری کرد که تاریخ آن لقب را براو نهاد. براون درمورد لقب جهانسوز می نویسد :
"لقب جهانسوز که این غوری سهمگین به دست آورده بود، درخوراهمیت آن چیزی است، که درانتقام سه روزۀ وی برشهر(برخی سوختن غزنین را نه سه روز بلکه هفت شبانه روز  گفته اند. مراجعه شود به شمارۀ 9 توضیحات رویکردها) پرشکوه غزنه گذشت. ولی برای تعیین مقامی که ادبیات درآن روزگار داشته، یادآوری این نکته جالب است که همچنانکه در چهارمقاله باخبرمی شویم :
هنگامی که او غزنه راگشود وعمارات محمودی ومسعودی وابراهیمی را خراب کرد، مدایح ایشان به زر همی خرید ودرخزینه همی نهاد. هیچکس را زهرۀ آن نبود، که درآن لشکر (لشکر جهانسوز) یا درآن شهر(غزنی )ایشان را سلطان خواند . . ." 5

به فرمان جهانسوز،غزنه رابه آتش کشیدند وقبر سلاطین غزنوی را ( غیر از قبر محمود ومسعود) بیرون کردند . 6
پیشترازآن، شهرغزنه که ازبابت عایدات سرشار، مالیه ستانی ها ،دستبرد به حاصل عرق رنج وزحمت مردم  وچپاول های محمود درهند آبادانی یافته بود، لقب " عروس شهرها " را داشت.   7
وقتی از لقب جهانسوز که عروس شهر ها را به آتش کشید، یاد می کنیم، نباید ازشناخت انگیزه های آن غافل بود.انگیزه یی که توجیه پذیر هم نیست .اما، در پشت برانگیزندگی ، و لقبی را که بار آورد، به دریافتِ بد عهدی سلطان بهرامشاه غزنوی نیز می رسیم . موضوع این گونه است که :  باری قطب الدین محمد در متن تشدید اختلافات امرای غور، آهنگ پناه بردن نزد سلطان غزنه نمود. " سلطان بهرامشاه غزنوی بعلت اتهام اخلاقی وسیاسی او را بکشت وخاندان سوری را بر سر انتقام آورد. نخست سیف الدین سوری برادر قطب الدین محمد با مردم به شهرغزنی تاخت . . .( و چندی بعد1148 م. ) " علاالدین حسین جهانسوز شهر غزنه را متصرف شد. 8
غبار در این مورد سخنی از منهاج السراج جوزجانی می آورد : "  . . .  در این هفت شبانه روز از کثرت سواد دود چنان هوا مظلم گردید که که شب را مانستی ؛ وشب از شعله های آتش که در شهر غزنین میسوخت، هوا چنان روشن میبود که بروز مانستی ، و دراین هفت روز دست گشاد وغارت وکشتن ومکابره بود؛ هرکه را از مردان یافتند،بکشتند وزنان واطفال را اسیر کردند، وفرمان داد تا اجساد سلاطین محمودی را از خاک برآوردند وبسوخت، مگر سلطان محمود و مسعود وابراهیم را . . . چون هفت روز بگذشت وشب هشتم شد، شهر تمام خرابه گشت وسوخته شد . . ." از آن  ببعد علاء الدین یک هفته دیگر در قصور ویرانۀ سلاطین غزنه به شراب وعیش وعشرت نشست، وابیات ذیل را در مدح خود بگفت ومطربان را فرمان داد تا درپیش او در چنگ وچغانه بزدند:
جهان داند که سلطان جهانم                  چراغ دودۀ عباسیانم . . .
بر آن بودم که از اوباش غزنین             چو رود نیل جوی خون برانم
ولیک گنده پیرانند و طفلان                  شفاعت می کند بخت جوانم . . .9 
 مؤلف حبیب السیر در این مورد می نویسد که : "  . . .  در غزنین آتش بیداد برافروخته وهرکس از توابع غزنویه رایافتند، بکشتند وعمارات پادشاهان نافذ فرمان را بسوختند وقبورآل سبکتگین را سوای قبر محمود شکافته آتش در ایشان زدند بنابراین جهت علاءالدین بجهان سوز ملقب شد. " 10

      توضیحات ورویکردهای سلاطین خوارزمشاهی

1-      منهاج الدین عثمان بن سراج الدین معروف به قاضی منهاج سراج جوزجانی در سنۀ 658 هـ.طبقات ناصری جلد اول، به تصحیح ومقابلۀ وتحشیۀ وتعلیق عبدالحی حبیبی . انجمن تاریخ افغانستان . کابل 1342
2-      عطالملک محمد جوینی ، تاریخ جهان گشای جوینی  جلد دوم، ص81 انتشارات بامداد. 1367 . تهران . ایران

   توضیحات و رویکردهای سلاطین غوری ها

1.      ص 320- 321 طبقات ناصری
2.      ص 326 جلد اول
3.      محمود، شاه محمود. تاریخ دولت مستقل غوریان ص 257. کابل . 1368 خورشیدی
4.      گویا اعتمادی آبدات نفیسۀ هرات ، ص 18، کابل 1343 خورشیدی .
5.      ادوارد براون .تاریخ ادبیات فارسی از فردوسی تا سعدی نیمۀ دوم .ترجمۀغلام خسین صدری افشارص 11. انتشارات مروارید . تهران. ایران . برخی سوختن غزنین را نه سه روز بلکه هفت شبانه روز  گفته اند. مراجعه شود به شمارۀ 9 توضیحات و رویکرد ها
6.      غبار افغانستان در مسیر تاریخ .ص 130 به نقل از جوزجانی.  
7.      غرض معلومات بیشتر دربارۀ لقب شهرغزنه وسایر شهرها به کارستودۀ استاد محمد حسین یمین ،مراجعه شود.پروفیسردکتورمحمد حسین یمین . افغانستان تاریخی .فلسفۀ نامگذاری شهرها، شهرکها و دریاها ( جای واژه شناسی افغانستان ).1382 خورشیدی . پشاور . پاکستان .انتشارات کتاب
8.      غبار ص 130
9.      غبار ص 131

10. خواند میر،حبیب السیر. جلد دوم . ص 603 ذکر پاد شاهی علاء الدین جهانسوز.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen