یلدا صبور
تروریست چه گونه آفریده می شود ؟
خود سرانه نخواهد بود، اگر بگوییم که امروز یکی از پریشانی های که آنرا باید خیلی جدی گرفت و برعلیه آن آگاهانه رزمید و مبارزه کرد تروریسم می باشد.
هرچند در این پیوند نویسنده گان و پژهشگران گرامی نبشته های ارزشمندی را انتشار داده اند و سخنان زیادی در میان گذاشته شده است، اما سخنان ناگفته هم کم نیستند .
با اطمینان می توان گفت، مبارزه ی سازگار و مورد نیازعلیه تروریسم، چنان که نیاز روزگار مان می باشد ، هنوزجایگاه شایسته ی خویش را در ادبیات ما نیافته است .
از جانب دیگر می دانیم که پرسش های بسیاری در پیوند با این موضوع موجود است.
حالا این پرسش را که امریکا ،اروپا ، عربستان و دیگر کشور های دنیا چه نقش زشتی را پشت این همه کشتار مردم بی گناه در عراق ، سوریه ، افغانستان و… بازی می کنند، به حال خودش می گذاریم .
از این پرسش هم می گذریم، که چرا از زمانی که " داعشی "ها( که پسانتر نام " دولت اسلامی" رابرخویش نهادند) در عراق و سوریه پیدا شده اند، قیمت بنزین در بسیاری کشورهای مقتدر از جمله المان نازل شده است .
و هم این پرسش را که داعشی ها اصلن کی ها هستند از کجا می آیند و چی گونه دست شان به اسلحه ٔ گران قیمت کشور های غربی می رسد، هم حالا سربسته می گذاریم .
در کنار این همه پرسش ها که بی گمان هر کدام بار ها از خود پرسیده ایم و با دانسته های خویش به پاسخ ها و نتایجی مختلفی رسیده ایم ،خطر جدی وپرسش اساسی را شاید
فراموش می کنیم . این پرسش را که تروریست ، انتحاری و داعشی چه گونه آفریده می شود ؟
چی گونه این گروه های تروریستی به سرعت وحشتناکی افزایش می یابند ؟
با چه توانمندی سازمان های تروریستی مفکوره ی بیمار خود را به مغز سر انسانها به خصوص نسل جوان می کارند؟
وقتی می خوانیم تنها از آلمان۵۵۰ تن به سوی داعشی ها رو آوردند . و یا هم از طریق تارنما های مختلف گزارش های را از این قبیل می خوانیم که صد ها انتحاری اماده و بی صبرانه در انتظار قربانی شدن خویش هستند ، باور مان در پیوند به توانمندی فعالیت های تاثیرگذار و در نتیجه مغز شویی انسانها به وسیله ی سازمان های تروریستی بیشتر می شود .
حادثه ی تکان دهنده یی یازده ی سپتامبر سال ۲۰۰۱ و صد ها عمل تروریستی دیگر ،خود آموزه یی است برای مان تا بیاموزیم که تمام اشخاصی که عمل ترور و یا انتحار را انجام می دهند ، اشخاص ناآگاه و بی خرد وبی دانش نیستند .
سزاوار تأمل است که بیندیشم، چرا اکثر اشخاصی که به سازمان های ترورستی می پیوندند، طبقهٔ جوانان و نو جوانان می باشند .
یکی از گام های نخست برای رهایی از چنگ تروریسم و مبارزه با آن شاید درک همین موضوعات باشد .
برای درک بیشتر این موضوع ، می خواهم سرگذشت خودم را حکایت کنم، که تصویر کننده ی همین حقیقت وسیمای تأثیر پذیری در یک مقطع از زنده گی است:
گمان کنم ۱۲ سالم بود صنف ششم مکتب می رفتم که اشتیاق کتاب خواندن در من چنان شگفته بود که اکثر وقت های فراغتم را با خواندن کتابهای گونان گون سپری می کردم .آن زمان تجربهٔ زیادی بر انتخاب کتاب ها نداشتم از این سبب هر کتابی را که به دستم می رسید و نامش برایم جالب جلوه میکرد می خواندم.
در همین روزگار در میان هم کلاس های من که کتابخوان بودند، از کتابی یاد می شد که گویا خیلی جالب است . نام کتاب دقیق یادم نیست ،اما سطری که زیر عنوان این کتاب با خط درشت نوشته بود( بعد از مرگ چه اتفاق می افتد) تا امروز هم برایم تکان دهنده است .
به هر روی، با تمام هراسی که از این کتاب داشتم، حس کنجکاوی کودکانه ام بر من غلبه نمود و من شروع به خواندن آن کتاب نمودم .
کتاب از صفحه ی نخست با هشدار لرزاننده یی آغاز می شد و تمام موضوعات کتاب روی این مطلب می چرخید که زندگی دنیا یی ما به چه حد بی مفهوم و بی ارزش است واین دنیا تنها برای آزمودن بندگان آفریده شده است .و از سوی دیگر افسانه های از عظمت و بزرگی و زیبایی دنیای آخرت نوشته شده بود .
از این که نویسنده خواننده را مستقیم مخاطب خویش قرار میداد سخنانش به گونهٔ خاصی تاثیر برانگیز بود ،و این همه باآن زبان نوشتاری که داشت ،از جانب هر انسان خام مانند من پذیرفته می شد. زیرا در آن روزگار وسن وسال، توان قضاوت وبرداشت سخنان مختلف میسر نمی باشد. در نتیجه به صورت یک جانبه، به سادگی و بدون داشتن توان نقد، نوجوان را مجاب می کند.
مثلن در قسمتی از این کتاب چیز چیز های تقریبا بدین گونه نوشته بود:
زندگی به مانند سفر یک بس شهری است که در هر ایستگاهی می ایستد . هر کسی باید در ایستگاهی خودش از بس پیاده شود . امروز سفر یک تعداد تمام شد و به ایستگاهی از بس پیاده شدند ، فردا شاید که نوبت توباشد که از این بس پیاده بشوی …
با خواندن چنین جملات بی انکه بیندیشم که خط مرزی را که نویسنده میان گناه و صواب می گذارد، داوری اوست نه حقیقت ویا رهنمود خوب، در مدت زمان خیلی کم در حالی که تازه شاید چند فصل کتاب را خوانده بودم ، غرق پذیرش سیاه اندیشی های نویسنده گردیدم .
به زودی از آن دختر دوازده ساله یی که با خانواده و دوستانش می گفت و می خندید و دنیایی کودکانه اش مملو از رویا های افسانوی بودند و نیز برای بدست آوردن نمبر بهتر در مکتب شب ها بیدار خوابی می کشید ، به انسان خسته از زندگی خاموش و در خود فرورفته مبدل شدم . چنان که میل هم صحبت شدن را با هیچ کسی نداشتم .هر گونه علاقه را نسبت به زندگی از دست داده بودم . همه تلاش های انسانها برای بهتر زیستن برایم بیهوده به نظر می رسید.
خوشبختانه این حالت من عمر زیادی نداشت . والدین من که متوجه دگرگونی حالت روانی پرسش بر انگیز من شده بودند ، خیلی زود سبب این دگرگونی را دریافتند .
پس از آن که پدرم آن کتاب مرموز را از من گرفت هیچ گاه دیگر آنرا ندیدم .
در ضمن بحث های سازنده ی والدینم سبب شد که دنیا را دوباره روشن ببینم و درک کنم که زندگی زیباست و انسان خوب و بنده ی نیک بودن در بی ارزش پنداشتن دنیایی ما نیست ، بلکه یافتن ارزش های انسانی در این دنیا و به کار بردن شایستهٔ آن است. یاد گرفتم که در پیوند با هر مسأله وموضوعی؛ دید ها و نظریات گوناگون و دانستنی های بیشماری وجود دارد، که نباید بدون درک و ارزیابی تمام انها یک جانبه قضاوت کنم…
حالا برای لحظه ی باید اندیشید که اگر این دقت و واکنش والدینم با من نبود ،در جامعه ی امروزی جای من در کجا می بود ؟
قابل یادآوری میدانم از آن روزگاری که حکایت کردم، امکانات انترنتی امروز را هم نداشتیم. حالا با امکانات دست داشته ی شبکه های انترنتی ،پخش یک چنین اندیشهٔ های تاریک و در نتیجه مغز شویی جوانان و نوجوانان خیلی سریع تر از هر زمان دیگر امکان پذیر است .
افزون بر آن، تصاویری که نشان دهنده آموزش های تروریستی کودکان کم سن می باشد ، زنگ خطری است که آنرا نباید ناشنیده گرفت !
با تمام دانسته های خویش نباید بیشتر از این خاموشانه تماشا کرد و انتظار کشید که چه زمانی تروریسم نابود می شود.
درچارچوب طرح چه باید کرد ها، می توان ضمن بسیاری پشنهادات دیگر، چند نکتهٔ ذیل را طور مثال یادآور شد .
ـ چنان که هر جامعه از یک خانواده آغاز می شود باید رسالت خویش را در خانواده های خویش برای روشن سازی اندیشه های جوانان و نوجوان به جا بیاوریم .
- در مکاتب و حتا در دانشگاه ها ساعت های آموزشی برای مبارزه علیه تروریسم باید اختصاص داده شود.
- دانشمندان و پژهشگران اسلام ، نهاد هایی که مدعی اند به دین اسلام عقیده دارند،مولوی ها وملاهایی که دین اسلام را با اسلام سیاسی تروریست ها در نقطه ی مقابل می بینند، وظیفه دارند که از طریق رسانه های گروهی و نیز در مساجد،به افشأ تروریسم و نجات نوجوانان وجوانان از چنگال افکار وتبلیغات تروریست های طالبی وداعشی بپردازند. . .
همچنان میخواهم دو نکته ی ارزنده از پیشنهادات بانوی فرهیخته و نویسنده ی گرامی نسرین ابوبکر گروس را که همنوایی ام را با برداشت های ایشان نشان می دهد ،در این جا بیاورم :
در داخل کشور، ما باید راه های را بیآبیم که هر افغان یک مدافع واقعی اسلام ما و یک تحریم کننده اسلام تروریستان شود. برای اینکار ما باید اول یک نسخه ترجمه قرآن شریف را به دری یا پشتو برای آنانی که خواندن را بلد اند توزیع نماییم، تا تضمین کنیم که هرافغان با سواد میتواند با اطمینان نشان دهد که سخنان تروریستان غلط است.
ـ دولت و رهبران ما باید و حتماً یک کمپاین جدی تحت نام „تروریسم را همین حالا توقف دهیم“ به راه بیاندازند.
یـلـدا صبور
12.28. 2014
با اطمینان می توان گفت، مبارزه ی سازگار و مورد نیازعلیه تروریسم، چنان که نیاز روزگار مان می باشد ، هنوزجایگاه شایسته ی خویش را در ادبیات ما نیافته است .
از جانب دیگر می دانیم که پرسش های بسیاری در پیوند با این موضوع موجود است.
حالا این پرسش را که امریکا ،اروپا ، عربستان و دیگر کشور های دنیا چه نقش زشتی را پشت این همه کشتار مردم بی گناه در عراق ، سوریه ، افغانستان و… بازی می کنند، به حال خودش می گذاریم .
از این پرسش هم می گذریم، که چرا از زمانی که " داعشی "ها( که پسانتر نام " دولت اسلامی" رابرخویش نهادند) در عراق و سوریه پیدا شده اند، قیمت بنزین در بسیاری کشورهای مقتدر از جمله المان نازل شده است .
و هم این پرسش را که داعشی ها اصلن کی ها هستند از کجا می آیند و چی گونه دست شان به اسلحه ٔ گران قیمت کشور های غربی می رسد، هم حالا سربسته می گذاریم .
در کنار این همه پرسش ها که بی گمان هر کدام بار ها از خود پرسیده ایم و با دانسته های خویش به پاسخ ها و نتایجی مختلفی رسیده ایم ،خطر جدی وپرسش اساسی را شاید
فراموش می کنیم . این پرسش را که تروریست ، انتحاری و داعشی چه گونه آفریده می شود ؟
چی گونه این گروه های تروریستی به سرعت وحشتناکی افزایش می یابند ؟
با چه توانمندی سازمان های تروریستی مفکوره ی بیمار خود را به مغز سر انسانها به خصوص نسل جوان می کارند؟
وقتی می خوانیم تنها از آلمان۵۵۰ تن به سوی داعشی ها رو آوردند . و یا هم از طریق تارنما های مختلف گزارش های را از این قبیل می خوانیم که صد ها انتحاری اماده و بی صبرانه در انتظار قربانی شدن خویش هستند ، باور مان در پیوند به توانمندی فعالیت های تاثیرگذار و در نتیجه مغز شویی انسانها به وسیله ی سازمان های تروریستی بیشتر می شود .
حادثه ی تکان دهنده یی یازده ی سپتامبر سال ۲۰۰۱ و صد ها عمل تروریستی دیگر ،خود آموزه یی است برای مان تا بیاموزیم که تمام اشخاصی که عمل ترور و یا انتحار را انجام می دهند ، اشخاص ناآگاه و بی خرد وبی دانش نیستند .
سزاوار تأمل است که بیندیشم، چرا اکثر اشخاصی که به سازمان های ترورستی می پیوندند، طبقهٔ جوانان و نو جوانان می باشند .
یکی از گام های نخست برای رهایی از چنگ تروریسم و مبارزه با آن شاید درک همین موضوعات باشد .
برای درک بیشتر این موضوع ، می خواهم سرگذشت خودم را حکایت کنم، که تصویر کننده ی همین حقیقت وسیمای تأثیر پذیری در یک مقطع از زنده گی است:
گمان کنم ۱۲ سالم بود صنف ششم مکتب می رفتم که اشتیاق کتاب خواندن در من چنان شگفته بود که اکثر وقت های فراغتم را با خواندن کتابهای گونان گون سپری می کردم .آن زمان تجربهٔ زیادی بر انتخاب کتاب ها نداشتم از این سبب هر کتابی را که به دستم می رسید و نامش برایم جالب جلوه میکرد می خواندم.
در همین روزگار در میان هم کلاس های من که کتابخوان بودند، از کتابی یاد می شد که گویا خیلی جالب است . نام کتاب دقیق یادم نیست ،اما سطری که زیر عنوان این کتاب با خط درشت نوشته بود( بعد از مرگ چه اتفاق می افتد) تا امروز هم برایم تکان دهنده است .
به هر روی، با تمام هراسی که از این کتاب داشتم، حس کنجکاوی کودکانه ام بر من غلبه نمود و من شروع به خواندن آن کتاب نمودم .
کتاب از صفحه ی نخست با هشدار لرزاننده یی آغاز می شد و تمام موضوعات کتاب روی این مطلب می چرخید که زندگی دنیا یی ما به چه حد بی مفهوم و بی ارزش است واین دنیا تنها برای آزمودن بندگان آفریده شده است .و از سوی دیگر افسانه های از عظمت و بزرگی و زیبایی دنیای آخرت نوشته شده بود .
از این که نویسنده خواننده را مستقیم مخاطب خویش قرار میداد سخنانش به گونهٔ خاصی تاثیر برانگیز بود ،و این همه باآن زبان نوشتاری که داشت ،از جانب هر انسان خام مانند من پذیرفته می شد. زیرا در آن روزگار وسن وسال، توان قضاوت وبرداشت سخنان مختلف میسر نمی باشد. در نتیجه به صورت یک جانبه، به سادگی و بدون داشتن توان نقد، نوجوان را مجاب می کند.
مثلن در قسمتی از این کتاب چیز چیز های تقریبا بدین گونه نوشته بود:
زندگی به مانند سفر یک بس شهری است که در هر ایستگاهی می ایستد . هر کسی باید در ایستگاهی خودش از بس پیاده شود . امروز سفر یک تعداد تمام شد و به ایستگاهی از بس پیاده شدند ، فردا شاید که نوبت توباشد که از این بس پیاده بشوی …
با خواندن چنین جملات بی انکه بیندیشم که خط مرزی را که نویسنده میان گناه و صواب می گذارد، داوری اوست نه حقیقت ویا رهنمود خوب، در مدت زمان خیلی کم در حالی که تازه شاید چند فصل کتاب را خوانده بودم ، غرق پذیرش سیاه اندیشی های نویسنده گردیدم .
به زودی از آن دختر دوازده ساله یی که با خانواده و دوستانش می گفت و می خندید و دنیایی کودکانه اش مملو از رویا های افسانوی بودند و نیز برای بدست آوردن نمبر بهتر در مکتب شب ها بیدار خوابی می کشید ، به انسان خسته از زندگی خاموش و در خود فرورفته مبدل شدم . چنان که میل هم صحبت شدن را با هیچ کسی نداشتم .هر گونه علاقه را نسبت به زندگی از دست داده بودم . همه تلاش های انسانها برای بهتر زیستن برایم بیهوده به نظر می رسید.
خوشبختانه این حالت من عمر زیادی نداشت . والدین من که متوجه دگرگونی حالت روانی پرسش بر انگیز من شده بودند ، خیلی زود سبب این دگرگونی را دریافتند .
پس از آن که پدرم آن کتاب مرموز را از من گرفت هیچ گاه دیگر آنرا ندیدم .
در ضمن بحث های سازنده ی والدینم سبب شد که دنیا را دوباره روشن ببینم و درک کنم که زندگی زیباست و انسان خوب و بنده ی نیک بودن در بی ارزش پنداشتن دنیایی ما نیست ، بلکه یافتن ارزش های انسانی در این دنیا و به کار بردن شایستهٔ آن است. یاد گرفتم که در پیوند با هر مسأله وموضوعی؛ دید ها و نظریات گوناگون و دانستنی های بیشماری وجود دارد، که نباید بدون درک و ارزیابی تمام انها یک جانبه قضاوت کنم…
حالا برای لحظه ی باید اندیشید که اگر این دقت و واکنش والدینم با من نبود ،در جامعه ی امروزی جای من در کجا می بود ؟
قابل یادآوری میدانم از آن روزگاری که حکایت کردم، امکانات انترنتی امروز را هم نداشتیم. حالا با امکانات دست داشته ی شبکه های انترنتی ،پخش یک چنین اندیشهٔ های تاریک و در نتیجه مغز شویی جوانان و نوجوانان خیلی سریع تر از هر زمان دیگر امکان پذیر است .
افزون بر آن، تصاویری که نشان دهنده آموزش های تروریستی کودکان کم سن می باشد ، زنگ خطری است که آنرا نباید ناشنیده گرفت !
با تمام دانسته های خویش نباید بیشتر از این خاموشانه تماشا کرد و انتظار کشید که چه زمانی تروریسم نابود می شود.
درچارچوب طرح چه باید کرد ها، می توان ضمن بسیاری پشنهادات دیگر، چند نکتهٔ ذیل را طور مثال یادآور شد .
ـ چنان که هر جامعه از یک خانواده آغاز می شود باید رسالت خویش را در خانواده های خویش برای روشن سازی اندیشه های جوانان و نوجوان به جا بیاوریم .
- در مکاتب و حتا در دانشگاه ها ساعت های آموزشی برای مبارزه علیه تروریسم باید اختصاص داده شود.
- دانشمندان و پژهشگران اسلام ، نهاد هایی که مدعی اند به دین اسلام عقیده دارند،مولوی ها وملاهایی که دین اسلام را با اسلام سیاسی تروریست ها در نقطه ی مقابل می بینند، وظیفه دارند که از طریق رسانه های گروهی و نیز در مساجد،به افشأ تروریسم و نجات نوجوانان وجوانان از چنگال افکار وتبلیغات تروریست های طالبی وداعشی بپردازند. . .
همچنان میخواهم دو نکته ی ارزنده از پیشنهادات بانوی فرهیخته و نویسنده ی گرامی نسرین ابوبکر گروس را که همنوایی ام را با برداشت های ایشان نشان می دهد ،در این جا بیاورم :
در داخل کشور، ما باید راه های را بیآبیم که هر افغان یک مدافع واقعی اسلام ما و یک تحریم کننده اسلام تروریستان شود. برای اینکار ما باید اول یک نسخه ترجمه قرآن شریف را به دری یا پشتو برای آنانی که خواندن را بلد اند توزیع نماییم، تا تضمین کنیم که هرافغان با سواد میتواند با اطمینان نشان دهد که سخنان تروریستان غلط است.
ـ دولت و رهبران ما باید و حتماً یک کمپاین جدی تحت نام „تروریسم را همین حالا توقف دهیم“ به راه بیاندازند.
یـلـدا صبور
12.28. 2014
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen