Samstag, 31. Januar 2015

فرار مغز ها . . .



فرار مغزها از افغانستان/ چرا نخبگان در سرزمین مادری 

نمی‌مانند؟


فرستند: نسرین گروس    

دوستان گرامی سلام، هرچند تمام منطق و نتیجه گیری این مقاله به باور من درست نیست و نیزدلایل و تحلیل کامل ندارد، اما شروع خوبی برای آغاز یک بحث عمیق تر علمی/معلوماتی روی این مطلب شده میتواند. افغانستان اولین و آخرین کشوری نیست که به این مشکل دچار شده است. تحقیق روی این مساله در کشور های دیگر زیاد شده. و ما میتوانیم از تجربیات دیگران و نیز از تجربیات افغانهای خود مان بعد از یک و نیم نسل در خارج از افغانستان، مستفید شویم. با درود، نسرین
Friends & Colleagues, Some of you may not be able to read this article. It is about the Afghan brain drain by Fars News. Although the article has some problems and its conclusions may be debatable I am sending it in the hope that it will start a useful debate/research on this phenonmenon. As we all know Afghanistan is not the first or the last country to go through this. There now exists a large body of research and experience among other groups as well as experience among Afghans in the over-35 years of experience in the diaspora to help us understand and develop useful knowledge for Afghanistan. ng

فرار مغزها از افغانستان/ چرا نخبگان در سرزمین مادری نمی‌مانند؟
تاریخ 5 دلو 
فارس 
یکی از نگرانی‌های فعلی افغانستان، فرار نخبگان این کشور به کشورهای دیگر است که از آن به فرار مغزها نیز تعبیر شده است؛ این در حالی است که پویایی و شکوفایی افغانستان به حضور و فعالیت این نخبگان بستگی دارد.به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در کابل، یکی از مسائل نگران‌کننده در شرایط فعلی افغانستان، فرار نخبگان این کشور به کشورهای دیگر است و این در حالی است که پویایی و شکوفایی افغانستان در حوزه‌ها و عرصه‌های مختلفی از حیات سیاسی-اجتماعی نیاز مبرم و انکار ناپذیر به حضور و فعالیت این نخبگان دارد. وجود و استقرار امنیت نسبی در چند سال گذشته، امید و امکان پیشرفت در افغانستان را احیاء کرده و در چنین شرایطی، رخنه و رسوخ کردن فکر فرار و میل مهاجرت به کشورهای دیگر در وجود نخبگان این کشور، ابعاد آسیب‌پذیری جدی و جدیدی به این کشور تحمیل می‌کند.این که نخبگان افغانستان راهی کشورهای بیرونی می‌شوند، به معنای تخلیه و تُهی‌شدن این کشور از توان ایجاد پشتوانه‌های فکری و عقبه علمی برای تحقق هرچه بهتر برنامه‌های بازسازی است.

تعریف نخبگان و انواع آن

برای بیان و برجسته‌سازی چرایی و دلیل فرار نخبگان از افغانستان، نیاز است ابتدا تعریفی از نخبگان به دست دهیم؛ زیرا مجهول و مبهم ماندن ماهیت واقعی نخبگان، اثر ابهام‌انگیز خواهد داشت و القاء و انتقال این که منظور از «نخبگان در حال فرار» کدام دسته از افراد است را با دشواری‌ها و ناهمواری‌های زیادی مواجه خواهد ساخت.«پاره‌تو» یکی ازاندیشمندان سیاسی براین باور است که نخبگان افرادی‌اند که به صورت ذاتی و فطری از توانایی‌های فکری و روانی بالاتری برخوردار هستند و برخورداری از ظرفیت‌های ذهنی و قابلیت‌های فکری ویژه و برتر از دیگران، آنان را در جایگاه‌های متفاوت و رفیع‌تر از دیگران می‌نشاند.​
ذهنیتی که به نحوی مؤید این نظریه است و منطبق با آن، از گذشته‌های دور به این سو در افغانستان وجود داشته است و آن این که شایستگی حاکمیت، متعلق و منحصر به قوم خاص، دانسته می‌شد/ می‌شود و افراد متعلق به گروه‌های قومی دیگر بی‌نصیب و بی‌بهره از ظرفیت ذاتی و توان طبیعی برای احراز موقعیت‌های مهم و کرسی‌های کلیدی دانسته می‌شود؛ به طوری که بسیاری از سیاست‌های سرکوب‌گرانه و نگرش‌های تبعیض‌آمیز در قبال مطالبات سیاسی افراد متعلق به سایر تبارها و گروه‌های قومی به پشتوانه این ذهنیت، تجویز و توجیه می‌شد.وجود نخبگان قومی؛ آنهم از قوم خاص که هنوز بر طبل طرح‌های سیاسی انحصارگرایانه می‌کوبند را به مدد ومیانجی این نظریه می‌توان تحلیل کرد.«میشلز» یکی دیگر از اندیشمندان سیاسی به این باور است که نخبگان افرادی‌ نیستند که متفاوت از دیگران آفریده شده‌باشند؛ بلکه نخبگان افرادی‌اند که از بستر نیازمندی به تشکیل سازمان و ایجاد برخی ساختار‌ها، سربر آورده‌اند.با این توضیح که نخبگان در ابتدا افراد عادی و هم‌سطح با سایر افراد جامعه هستنداما زمانی که برای سازماندهی زندگی جمعی نیاز به تشکیل برخی سازمان‌ها احساس می‌شود، بخت نخبه شدن به سراغ افرادی می‌آید که به هر دلیلی در راس این سازمان‌ها قرار می‌گیرند.
​ ​
در افغانستانی که وجه غالب تاریخ سیاسی آن را جنگ و مبارزات مسلحانه تشکیل می‌دهد، بر پهنه پیشبرد جنگ‌ها؛ به ویژه جهاد در برابر تجاوز کشورهای بیگانه و اهداف اشغال‌گرانه آنان، سازمان‌ها و ساختارهای نظامی به وجود آمد و شماری از افراد که فرصت فرماندهی جنگ به سراغ‌شان آمد، با گذشت زمان- هم به لحاظ شهرت و محبوبیت مردمی و هم به لحاظ فراگیری فنون و مهارت‌ها- مجال
و موقعیت ویژه‌ای یافتند.
​ ​
وجود «نخبگان سازمانی» ساختارهای نظامی که متعلق به گروه‌های جهادی افغانستان است را براساس این نظریه می‌توان تبیین کرد.«موسکا» یکی دیگر از اندیشمندان سیاسی تعریف دیگری از نخبگان دارد که به باور وی، نخبگان مجموعه افراد منسجم و متحد، دارای نیات و اهداف همگون اند.بهترین مصداق چنین نخبگان در افغانستان،  افراد وفادار و مربوط به احزاب چپی‌ اند؛ زیرا هیچ جریان سیاسی در افغانستان نتوانسته اساس انسجام و اتحادی را شکل دهد که به لحاظ دوام و عمر با انسجامی که کمونیست‌ها به وجود آوردند، قابل قیاس باشد.دسته چهارم از نخبگان افغانستان را «نخبگان فکری» و افراد دارای مدارج عالیه علمی که در رشته‌های مختلف تحصیل کرده‌اند تشکیل می‌دهد.

تقابل بین نخبگان افغانستان

با درنظرداشت دسته‌بندی بالا می‌توان نوشت که 13 سال گذشته نوعی از تقابل بین انواع مختلفی از نخبگان وجود داشته است.
نخبگان قومی که متعلق به قوم خاص این سرزمین است با استدلال و اتکاء به گذشته‌های تاریخی این سرزمین نوعی نوستالژی قوم‌محورانه را از خود نشان می‌دهند و از شریک‌ شدن سایر گروه‌های قومی در قدرت، ناخرسند و به نحوی اصرار دارند تا حالت حصر قدرت به شکلی که در گذشته بوده احیاء شود؛ زیرا به باور آنان، این گروه قومی ظرفیت ذاتی و توان طبیعی به مراتب بیشتر از دیگران داشته و این چیزی است که به استدلال آنان تاریخ این مملکت گواه آن است.نخبگان سازمانی که جهادی‌های این سرزمین‌اند، مدعی‌اند که آنان در دل اتفاقات گرم و سرد این سرزمین پخته وپروریده شده‌اند،شناخت دقیق و عمیق از واقعیت‌های جدی و جاری جامعه افغانی دارند، از تجربه بی‌نظیر و غیرقابل قیاس با دیگران برخوردارند، استقلال این سرزمین مرهون مجاهدت‌ها و فعالیت‌های فداکارانه آنان است و از این حیث باید سهم بسزا و در خوری در ساختار قدرت برایشان در نظر گرفته شود.«نخبگان انسجامی» یا همان کمونیست‌هایی که مدتی با پشتوانه روسیه سابق حاکم بلامنازع افغانستان بودند، اکنون چندان توانی برای طرح و عرض اندام ندارند؛ اما باآنهم بسیار به شکل ماهرانه و برنامه‌ریزی‌شده، هر چند آرام و در یک مقیاس محدود و کوچک برای احیای ابهت و اقتدارگذشته خود تلاش دارند.«نخبگان فکری» افغانستان یا همان افراد تحصیلکرده و تکنوکرات که طی سال‌های گذشته ازکشورهای مختلف به افغانستان آمدند، با استدلال به برخورداری خویش از توانایی‌های تئوریک و تحلیلی می‌کوشند تا زمینه احترام و اتکاء به داشته‌ها و اندوخته‌های فکری آنان فراهم آید.این دسته از نخبگان با تاکید بر مطالعاتی که به آنان توان تحلیل و شانس شناخت از تجربیات تاریخی و انواع نظام‌ها و روش‌های سیاسی تجربه‌شده در کشورهای مختلف بخشیده، خود را مستحق آن می‌دانند که بیشترین اختیارات اداری و صلاحیت‌های سیاسی به آنان واگذار شود. 
فرار نخبگان فکری 
حال که دسته‌های مختلف و متنوعی از نخبگان موجود در جامعه افغانی را برشمردیم، باید گفت که منظور از فرار نخبگان افغانستان به کشورهای مختلف، فرار همان نخبگان فکری است، نه نخبگان دیگر. 
دلایل فرار
الف. تعیین‌کنندگی نوع رابطه با رهبران قومی، به جای توجه به توانایی و تخصص منازعات قومی در افغانستان حوادث تلخ و تراژدیک را به بار آورد و هزینه‌های سنگین و سهمگینی بر افغانستان تحمیل کرد و از همین جهت پس از شکست طالبان، در کنفرانس بن آلمان که به فاصله 5 ساله از دوره جنگ‌های ویرانگر قومی در افغانستان فاصله داشت، قدرت به صورت قومی تقسیم شد زیرا انکار هویت‌های مختلف قومی استعداد و امکان تکرار تجربه‌ جنگ‌‌ و جدال‌های بی‌حاصل قومی را در خود می‌پرورید.
​ ​
اینجااست که رهبران قومی، توان تعیین‌کنندگی یافتند؛ ولی این رهبران قومی برای احراز کرسی‌ها و موقعیت‌های مهم و حساس افرادی را معرفی کردند که بیشترین حس وفاداری، حرف‌شنوی و انگیزه اطاعت از این رهبران را از خود نشان می‌داد و به این ترتیب افرادی به پست‌های کلیدی دست یافتند که در جلب اعتماد اربابان قدرت(رهبران قومی) موفق و مؤثر عمل کرده بودند، نه افراد با دانش و توانمند.این مسئله موجب شد که افراد تحصیلکرده یا همان نخبگان فکری که زحمات و زجرهای فراوانی در راه تحصیل و کسب دانش متحمل و متقبل شده بودند، توفیق تحقق آرزوی خدمت و بهره‌بردن از اندوخته‌های فکری خویش به نفع وطن و وطن داران خود را نیافتند و پس از تحمل تحقیرها، سرگردانی‌ها و ماندن پشت دروازه‌هایی که هرگز به روی شان باز نشد، با حس سرخوردگی و ناامیدی ارتباط پایدار و معناداری را برقرار کردند.این نخبگان فکری پس از مدتی به این واقعیت انکارناپذیر پی برد که برای راه یافتن در ساختار اداری-سیاسی و ورود در چرخه قدرت افغانستان،«ویژگی‌های اکتسابی»مانند نوع رابط و رفاقت با رهبران قومی به عنوان اربابان قدرت در این کشور کارساز است و به «ویژگی‌های اکتسابی» مانند داشتن دانش و برخورداری از فضیلت فکری هیچ توجهی نمی‌شود.
ب. اتهام نفوذی کشورهای بیگانه بودن
 اهمیت ندادن به نیروهای نوین تحصیلکرده ابعاد بیشتری به خود گرفت و آن این که به برخی از تحصیلکرده‌ها و نخبگان فکری به چشم «نفوذی‌های کشورهای بیرونی» نگریسته شد؛ امری که مجال ورد افراد تحصیلکرده و توانمند به درون ساختارهای سیاسی-اداری را بلعید و عدم امکان فعلیت‌یابی فرصت‌های زیادی را تمهید کرد؛ فرصت‌های طلایی که انتظار استفاده مناسب، به موقع و روشمندانه از استعدادها و افکار این نسل نوینی از نخبگان فکری را می‌کشید.
چکیده سخن این که کاربرد تعبیر «فرار مغزها» در مورد فرار نخبگان از افغانستان تعبیر درخور و دقیقی است؛ زیرا فکر فرار از افغانستان تنها به سراغ نخبگان فکری این سرزمین آمده و سایر نخبگان کم و بیش با وضعیت فعلی کنار آمده‌اند به طوری که برخی جذب ساختار شده‌اند و آنانی که بخت بودن در جایگاه مناسب اداری را نیافته‌اند بازهم به صورت نسبتی از
​ ​

وضعیت راضی بوده‌ و به هرشکلی ماندن در افغانستان را بر رفتن به کشورهای دیگر ترجیح داده‌اند.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen