Donnerstag, 30. Mai 2013

اپارتاید جنسی ن.مهرین


نصیرمهرین


     
       در کشورما، "اپارتاید جنسی،

                               همچنان رنج آفرین است

آن روز ها که شاه امان الله ، تأثیر پذیری از هوای وفضای خانوادۀ خسر( محمود طرزی)، از محیط تمدن خواه واصلاح طلب ؛ و تأثیرپذیری از درک نیازهای جامعه را به نمایش می نهاد؛ توجه به روز و روز گار زن درافغانستان، یکی از آن تأثیر پذیرفته هایش بود. دراینجا با گذشت از یادآوریی اشتباهات آسیب زای او بر اصلاحات درست، یادآور می شویم که اقدام او درطرح پاره ی از مسائل پیوند با زنده گی زن؛ لازم و ضروری بود. برخی از ناقدان برنامه های اصلاحی او را نظر براین بوده است، که گام های پیش از وقت برداشت. بدون این که ایشان توضیح بدهند، گام های به موقع و به وقت وزمان کدام ها اند. بدون این که توضیح بدهند، آن زمینه های تدارکاتی و مهیا ساز برای تحقق برنامه های به موقع چگونه ایجاد می شوند. بدون این که میان ضرورت طرح برنامه های اصلاحی و برخی از اشتباهات اجرایی آن شاه مرزی را روشن نمایند. 
 با آن که برنامه های او در مورد حقوق زنان و ایجاد اصلاحات از طرف نیروهای مختلف مورد ستایش ویا نکوهش ویا نقد واقع بینانه قرارگرفته است، اما، یک عامل مهم وبازادارنده ی اصلاحات که در گذشته ها به گونه ی شایسته وبایسته در معرض شناسایی نبوده است،اینک خود را با تمام سخت جانی هایش معرفی می کند؛ و کوشش ها نیز برای معرفی اش اندک، اندک به سامان می نشینند.
این عامل همانا مخالفت با حقوق زنان، از جانب تیکه داران وانحصارگران " شریعت" است.
مخالفت این تیکه داران درمجلس نماینده گان ، به وضاحت تمام یک بار دیگرنشان داد، که میراث در دست داشته از اسلاف خویش را اندکی  هم به پای خرد وعقل و نیاز های زمانه ی کنونی نمی گذارند. همچنان تازیانه در دست ، در جهت سلب حقوق زنان می رانند وبر پیکر مطالبات شناخته شده ی انسانها وبه ویژه زنان می کوبند. و این درحالی است که زن درجامعه ی ما، توان بهتردفاع از حقوق خویش را یافته است، افزون بر آن، در گستره ی فعالیت های گوناگون در جامعه ، سهم سازنده اش را تبارز داده است. اگرقرار باشد از روی جنسیت به کوشش های سالیان پسین هم  به جامعه نگریسته شود؛ زن در پی افگندن زنجیر درپای انسانها نبوده است. در بازسازی و سازنده گی ، صاف گویی و برحذر بودن از پلیدی ها وپلشتی ها نقش احترام بر انگیز را پیهم نشان نشان میدهد.
اما، این شرم های تاریخ استند، که دست از سر لج زن ستیزی بر نمی دارند. ورنه ، چه جای یاوه گویی بی خردانه است که آن حدود وسطحی از دستاوردها را، که جامعۀ مدنی حصول نموده است، به رسمیت نشناسند و همچنان بنای در زنجیر نگهداشتن زن در افغانستان را نگهدارند. دستاوردی که حتا چنان رئیس جمهور نیز ناگزیر به شناختن تذبذب آمیز آن می شود. 
به دورازهرگونه گمانه زنی و محافظه کاری باید گفت ، که این مخالفت، نکته ی مشترک همه ی محافل وگروه هایی است که ذهنیت شان بربنیاد بی احترامی به حقوق انسانها، به حقوق خواهر ومادر وبه حقوق  دختر شکل گرفته و  ارزش های بشری را برنمی تابند.
آنها می خواهند که زن را همچنان چون ابزاری و برای انجام هر هدفی، در دست داشته باشند تا بتوانند او را در کودکی ویا جوانی اش بفروشند، اگر توانسته اند، زبان او را درکام نگهدارند ونگذارند که بر پلشتی ها اعتراضی کند، در بریدن زبان او، با داشتن " حق مردی " و حق اعمال خشونت نیز دست باز داشته باشند. می خواهند که زن ها مطابق میل ایشان لباس بپوشند، مطابق میل ایشان از کارمحروم بمانند و فقط غذای آقا را تهیه کنند وبوت هایش را پیش پایش بگذارند. . . 
آرزومندی های شرم آمیزی که اگر دربسا از نقاط جهان تبسم ویا تأسف بر جهالت را برانگیزد، در افغانستان وخارج از افغانستان، برای مدافعین دفاع ازحقوق زنان، مستلزم کار و تلاش جدی تر و تعیین مرزهای روشن با این ذهنیت و تیکه داران دین وشرعیت است. زیرا دوران اپارتاید واشکال تبعیضات را گاو خورده است. شرم است که مدافعین یک جامعه ی مدنی و حقوق انسانها،برای همچوتبعیضات سر تسلیم فرو ببرند.
                                                       19 می
                                        از گاهنوشت های شتابزده

             نقل از دوهفتۀ نامۀ افق چاپ سدنی - آسترالیا

شلاق شب .




شلاقِ شب به گُردۀ خورشید می‌زنند

 (سخنی در حمایت از تصویب قانون منع خشونت علیه زنان و برائت از مخالفان آن)

مژگان دادور
این روزها می‌بینیم که خشونت در جامعۀ سنتیِ ما، مدافعانِ دوآتشه و پروپاقرصِ بسیاری پیدا کرده و کالای حقیقتْ کمتر خریداری می‌یابد، و کسی هم که هواخواهِ حقیقت است، آماجِ تهمت‌ها و نارواهای بسیاری قرار می‌گیرد که متأسفانه نجات از آن میسر نیست مگر با پشت کردن به حقیقت، که این نیز برای هیچ حقیقت‌خواهِ آزاده‌اندیشی پذیرفتنی نیست.
خشونت، مفهومی شده است پُرطرف‌دار در افغانستان که روزمره‌اندیشی‌ها و رقابت‌های ناسالم، آن را تقویت کرده و می‌کند. در یک طرف، خشونت را هویتِ تازه می‌بخشند و در سوی دیگر، حقوق انسانی و طبیعیِ بخش بزرگی از جامعۀ انسانی به‌نام زنان را به تاقِ اغماض و نسیان می‌سپارند و منطقِ تضادها را فراموش می‌کنند.
این روزها تصویب قانون منع خشونت علیه زنان به جای این‌که در یک روند طبیعی به بن‌بست برسد، زیر فشار عوامل سیاسی و اختلافاتِ سلیقه‌یی، به نقطۀ کشمکش در چهاردیواریِ مجلس نماینده‌گان و افراد برجستۀ حکومتی و غیرِ آن تبدیل شده است. این کشمکش و داوری‌ِ توأم با اغراض سیاسی و شخصی، از موضع و موقعیت هر کس بنا بر پیش‌فرضی که دارد، نه تنها به رسیدن به یک نتیجۀ مطلوب میان اعضای مجلس کمکی نمی‌کند، بلکه باعث دامنه‌دار شدنِ اختلافات نیز می‌‌گردد. به هر میزانی که به این قانون نگاه ابزاری و سیاسی و سلیقه‌یی صورت گیرد، دسته‌یی می‌شود بر تبرِ اربابانِ تعصب و کینه‌ که حتا «زن» را به عنوان «انسان» قبول نداشته و ندارند. این نزاع‌های گرم به این می‌ماند که عدد ۶ و عدد ۹ به حالت نوشتاری انگلیسی‌شان، میان دو نفر مورد منازعه باشد. فردی که روی عدد را به سوی خود می‌بیند، نُه می‌خواند و فردی که در نقطۀ روبه‌رو قرار دارد، متناسب با وضعیت خود، آن را ۶ شش می‌خواند. اکنون کسانی که عَلَم مخالفت علیه این قانون بلند کرده‌اند، همان کسانی هستند که از موقعیتِ نادرستی که در آن قرار دارند، عددِ شش را نُه می‌خوانند. بدون شک که مرغِ این افراد، همیشه یک پا دارد و تمام داوری‌های‌شان نیز یک‌طرفه است.
به تصویب نرسیدن و معطل ماندنِ قانون منع خشونت علیه زنان، متأثر از هر عاملی که باشد، نه تنها بازتاب شرایط عینیِ جامعۀ گیرماندۀ ما در لاکِ تعصب و تبعیض است؛ بل نشانۀ آشکارِ روی خوش نشان دادنِ اربابان تصمیم و اهل خبر و نظر، به پدیدۀ شوم خشونت می‌باشد. این وضع نشان می‌دهد که دست‌اندرکاران امور به‌ویژه قوۀ مقننۀ کشور به عنوان یک کلیتِ صاحب‌صلاحیت و تصمیم‌گیرنده، سکوتی معنادار اختیار کرده و راه را برای مشروعیت‌بخشیدن به اندیشۀ پوسیدۀ طالبانی باز می‌کنند تا بار دیگر شلاقِ شب را به گردۀ خورشید بزنند و بازار برده را در این قرن، رونقِ دیگر بخشند.
شگفت‌آور این است که حتا برخی از زنان نیز که به‌نام نماینده‌گی از بی‌دفاع‌ترین قشر جامعه، به مجلس و خانۀ ملت راه یافته‌اند تا در این نهاد قانون‌گذار از حقوق زنان دفاع کنند؛ نه تنها در این راه کوششی به خرج نمی‌دهند، بل آستین بالا زده‌ و در کنار اندیشۀ متحجرِ طالبانی ایستاده‌اند تا این‌که این قانون به تصویب نرسد. این تعداد از زنان، خواسته یا ناخواسته، در راه درستی گام برنداشته و با کسانی همراه و دمساز شده‌اند که هرگز آنان را به عنوان یک انسانِ کامل و عاقل به رسمیت نشناخته و نمی‌شناسند.
وقتی چند فرد جاهل یا متعصب در موضعِ نادرستِ خویش می‌ایستند و جوازنامه و دفاعیۀ خشونت را صادر می‌کنند، تعدادی از نماینده‌گانِ زن مجلس نیز تحت تأثیرِ مخالفت‌هایی که هیچ مبنا و ارزشی ندارند، در کنار آن‌ها قرار گرفته و زنِ حقیقت‌خواهِ دیگر را در معرضِ انواع توطیه‌ها و اتهاماتِ ناروا قرار می‌دهند و نام‌ونشانِ آن‌ها را در جامعه خدشه‌دار می‌سازند. آن‌ها با اقتدا به اندیشۀ طالبانی، زن را که مادر و همسر و خواهر و دختر است، در غیرانسانی‌ترین حالت در کورۀ خشونتِ سنتی و قبیله‌یی رها می‌کنند و نام این عملِ خود را احترام به ارزش‌های اسلامی می‌گذارند.
وقتی قانونی ساخته می‌شود تا هر نوع خشونتی را تخلف و جرم بشمارد و عاملِ آن را مستحق جزا بشناسد، همۀ صداها بلند می‌شود و رگ‌های گردن باد می‌‌کند و چشم‌ها در حدقه به رقص می‌آید که این قانون، قانونی غیراسلامی است؛ اما هیچ‌گاه گفته نمی‌شود که خشونت هم عملی غیراسلامی و غیرانسانی است و هیچ نسبتی با دین مقدس اسلام و ارزش‌های نابِ آن ندارد. وقتی کسی بلند می‌شود یک دروغ می‌گوید و این دروغِ بزرگِ خود را به دین اسلام نسبت می‌دهد، همه دست زیر الاشه گذاشته تماشایش می‌کنند و صرف به‌خاطر شنیدنِ نام اسلام، تشویقش می‌کنند و به او جرأتِ دروغ‌پردازیِ بیشتر می‌دهند.
نباید مجلس نماینده‌گان کار امروز را به فردای نامعلوم واگذارد و بیش‌تر از این، زمینه را برای استفاده‌جویی‌ها و برخوردهای ابزاری برای نفوذی‌های متعصب و تبعیض‌گرا باز کند تا این یگانه دستاورد ده‌سالۀ زنان افغانستان به پرتگاه نابودی سوق یابد. هر نوع بی‌تفاوتی در این خصوص، پیامدهای ناگواری به‌بار می‌آورد. کاری که ضرورتِ عینی و اصلیِ جامعه است و می‌بایست در موقعِ مناسب به عنوان یک سند ملی از سوی مجلس نماینده‌گان پاس شود، نباید بنا بر دلایل کاملاً ناموجه به تعویق گذاشته ‌شود و هر کسی که در این راستا کوچک‌ترین صلاحیت علمی و قانونی چه، که حتا سواد خواندن و نوشتن ندارد، نباید بر مبنای داوری کسانی که کاملاً از روی غرض و کینه در این مورد قضاوت می‌کنند، ابراز نظر ‌کند و راه درست را به انحراف بکشاند.
بسیاری از اشخاص به ‌نام نماینده‌گی از مردم و به بهانۀ هزاران علتِ کمترموجهی که برای خود دارند، وقتی می‌بینند که دیگران چنین‌وچنان می‌گویند، آن‌ها نیز ‌صدای خود را زیر نام ارزش‌های اسلامی بلند می‌کنند. آن‌ها وقتی می‌بینند که چند انسانِ استفاده‌جو به‌خاطر رسیدن به اهداف شخصی و تیمی خود، خشونت را سیمای دینی می‌بخشند و با استفاده از آن، به رقبای خود ضربه وارد می‌کنند، بدون تأمل و تدبر، به دهانِ آن‌ها دیده به طبل آن‌ها می‌رقصند و ناخواسته کسانی را یاری می‌رسانند که پروای هیچ‌کس و هیچ‌چیزی غیر از خود را ندارند.
هرچند قانون منع خشونت علیه زنان با توجه به ضمانت‌های اجرایی و ضرورت اجتماعی‌اش، از چندین‌سال به این‌سو نافذ و در حال اجرا بوده است، اما باید از مرجع قانون‌گذاری کشور (پارلمان) عبور کند و به عنوان یک سند ملی برای دفاع از قشر محروم و آسیب‌دیدۀ کشور ثبت گردد. در صورتی که این قانون به تصویب نرسد، تمام دستاوردهای یک‌دهه‌یی نهادهای فعال حقوق بشر و حقوق زن، ضرب صفر می‌گردد.

نهم جوزا 1392

دموکراسی کم بند ! م. سلجوقی



مصلح  سلجوقی
هامبورگ/ آلمان
 


دیموکراسیی کم بند (!)
می خواهم بنویسم ، اما چرا باید بنویسم ؟ دلم نهیب می زند که کلامی را باید آغاز کنم و دربستر واژه گان ادب پارسی ، پروازی بر آرم و دروازه های زندان  های از پیش ساخته شده را به تیر واژه گان ادب پارسی بربندم و گوینده گان ناباور هردم گوی را به کمال این واژه گان ، نظاره گر سازم .
نمیدانم از چه بنویسم و با کی و از کجا سر کلامم را باز کنم که دیگران بدان نخراشند و نخروشند . اگر با کلام روز به گفته آیم ، پس همان است که دامن دیموکراسی را باید بالا زد و بر آن اندیشه کرد که از کدام ره وچگونه به آن پرداخته شود . اگر کلامی ازبی بند بودن دیموکراسی بر زبان رانده شود  ، از آنهایکه به نیم بند بودن آن اعتقاد دارند بی خبر مانده ام و کلامم  بر مبنای علم البیان که گفته اند:  " کلام را باید به مقتضای حال گفت " نبوده است و گیرم که بر این دوبند گیر مانده باشم ، گویا از کم بند بودن دیموکراسی ، کلامی به میان نیامده است . پس سخن را باید به مقتضای حال گفت که دیگران بر تو ببخشایند و زبان را به اطناب نگشایند .
 کلام را از  دیموکراسی آغاز می کنم  ـ این موجودی که در قرن بیستم پا به عرصه ی دهان نهاد ـ جمعی را به این باور کشانده است  که گویی میتوان  ستر بودن خویش را در هر کجا و هر مکان نادیده بگیرند و چنان نمایند که گویی پیام دیموکراسی برای نسل قرن بیستم ، چنین بوده است .ارمغان این کلام بی بند ، برای بسیاری ، به نوعی که خودشان می خواهند باز تاب میابد و چنان است که دیوانه وار خود را بر تابوت این مرده ی دفن شده می چسپانند تا مدعای کلام خویش را به آن پیوند زنند و ذهنیت دیگران را از محدوده ی عمل کرد خویش ، دور نگهدارند . از غاصبین قدرت تا کاتبین دفتر کلام خویش را از روزنه ی دیموکراسی بیرون می دهند و کار خویش را چنان که می خواهند بر مردم به زور می قبولانند . گپ های  مغرضانه  را در بُعد های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنکی رنگ می زنند  و هر آنچه که به خواست گاه شئونیستی شان دخل به هم رسانده است از این مجرا به  خورد دیگران می دهند.  درعرصه ی زبان و ادب پارسی چنان اند که ناخوانده دعوی پیش خوانی دارند و زبان را از مبدأ خود به کرسی گرامر خود ساخته بالا می برند و هر زحمتی  را که دیگران بر گرامر زبان به خرج داده اند و آنرا در قالب های گرامری به اساس و ستون رسانده اند ، از خواستگاه خویش آنرا بی اساس میدانند و  چنان استدلال می دارند که گویا  واژه ی دانش در ادب پارسی خود بی اساس بوده و مشتقات آن نیز قصد تسخیر سر زمین به تسخیر داده شده را ، دارد . از طرفی نیز به سایه ی دیموکراسی چند بندخویش چنان می نمایانند که گویا همین چند واژه است که سر زمین مان را به بد بختی کشانده است .
در گرامر ادب پارسی به یک اصل بر می خوریم که آنرا برخورد اضاقت نسبتی دانند وچنانکه گویند نسبتی را می گشاید تا باشد که شناخت بهتر از منسوب صورت کیرد و این خود در تمام موارد ی که نسبتی وجود داشته باشد ، صدق می پذیرد و گویندگان  با اضافه کردن یک واژه درآخر اسم ، تفهیم کلام خویش را بر شخص مقابل به کرسی می نشانند واین  خود در ایجاز کلام نیز سهولت ایجاد می نماید . در میدان های بی اساس گفتگو های بی مورد و شماتت های بی مقدار، از شهم تا حشم این اصل برای شان  ــ در فضای دیموکراسی چند بند ــ ناخوشایند افتاده است و زبان گشوده اند تا دهانی که از ما است ، بردوزند و در محدوده ی به تسخیرداده  شده ی دیموکراسی چند بند شان ، حتی نباید کسی نامی از معادله یی نسبی البرت آین اشتین نیز بر زبان آرد که شاید ایشانرا بیازارد.
دیموکراسی نیم بند هم از زبان همین حاکمان پرزر و زور گه گاهی شنیده می شود که گویا قصد بر آن است تا در این ویرانه ، از نو یکصد و هشت کشور دیگر به کمک اینان بشتابد و این موجود نیم بند را در نواحی گرم سیر بالا قلعه ــ در چهل درجه حرارت ــ به پختگی رسانند و برادران ناراضی خویش را بر سر ترتیب معادلات نَسَبی ، دور این موجود حرارت دیده جمع نمایند. از سوی دیگر  براین  اصل استوار است که قدرتمند بودن اشکال ضد دیموکراتیک را از نرم بودن این نیم بند میدانند و هر از گاهی در لقمه های چرب شئونیستی ، مصدر انرژی یی می شود که بدان از پس معرکه بر آیند و با زور این   انرژی ،  امثال گرامر زبانی را که خود بدان زبان معتقد نیستند ، کمر شکن بسازند و بر گوینده گان آن نام های از زبان های دیگر به زور پیشکش نمایند و در محکمه های قومی و خانگی خویش جمعی را حکم بر اعدام دهند ، یا زبان از دهان  بدر آرند و یا دهان بر زبان بر دوزند .
در دیموکراسی که بر این سرمین تزریق شده است ، مشتق گونه یی را در آن مشاهده می کنیم که آن رامی توان دیموکراسی کم بند نام گذاری نمود . کم بند بودن این دیموکراسی را از آن میدانیم که برای دیکران بندی را مشخص نساخته است که از حقوق شهروندی شان دفاع خواهد شد و ایشانرا نیز یک کتله یی در پیکر بزرگ این خطه ، خواهند شناخت . از آن جای که مواد تزریقی این دیموکراسی به حد کافی نبوده است ، فقط توانسته است چند بندی برای برادران راضی و چند بندی برای برادران ناراضی را درخود بگنجاند و محصول کار خویش را پیرامون قضایایی فی مابین بالا محل و پایین محل معطوف بدارد  و برای دیگران فقط نام های از قبیل ، بیرق ملی ، سرود ملی و همچنان تلویزیون ملی را که تا حال به هیچ یک از آنها تعریف شناخته شده یی را در دست نداریم ، به ارمغان آورده است .
این نوع دیموکراسی مدعیان زیادی دارد که گویی بر این داستان سنگ تمام نهاده اند و در  هر کوچه و بازار ، امر به کاربرد پوهنتون و نهی ازاستعمال  دانشگاه  می کنند و آستین برزده اند و چنان که می خواهند  ، باید چنان شود که سالیان درازی همان آب به همان آسیاب رفته بوده است . مگر غافل از آن که دنیای مدرن امروزی با دست آوردهای انترنیت ، دست دیکتاتوری را باز می بندد و رنگ دیموکراسی را باجَرّقه یی از دانش امروزی ، از رخسار رنگ زده اش می رباید و چنان می شود که تحمل بازار مکاره ی خویش را نیز نداشته باشد . با سردر گمی های بی اساس و منطق ضعیفی که برای خواسته ی خویش خواستهای باز گو میدارند ، مگر بعید از آن نیست که کلام را تا حد مضحکه گویی به پیش اندازند و دست در  گریبان این و آن و پای شکسته زیر بار واژه گان پربار زبان پارسی  به سفسطه گویی دست برند و کار را به جای رسانند ، به گفته شاعر که:

در بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد  دانا  یا  خموش

27.05.2013   هامبورگ ، جرمنی 
مصلح سلجوقی  

Montag, 27. Mai 2013





    اطلاعیۀ انجمن فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ
             در دفاع از دانشجویان معترض

                         بیانیه ی شاعران، نویسندگان، هنرمندان وفرهنگیان افغانستان در دفاع از حق اعتراض مدنی برای دانشجویان دانشگاه کابل
                                                

وضعیت بد تحصیلی، سؤ مدیریت، کیفیت بسیار بد آموزش و رفتارهای تبعیض آلود و خشن، نکات مطروحه در اعتراض دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه کابل است، که با اعتصاب غذایی وتحصن خویش خواهان تغییر آنها استند. این صدای اعتراض آنها در ادامۀ کوشش های بسیار خردمندانه، دموکرایتک وآرام پیشتر صورت گرفت، اما اولیای امور که با رفتارهای بروکراتیک مآبانه عادت کرده اند، به مطالبات ایشان اعتنایی نکردند. آنها نیز ناگزیر شدند که به اعتصاب و تحصن روی بیاورند.
انجمن فرهنگی افغانهای شهرهامبورگ از مطالبات آنها جانبداری نموده ، همبستگی خویش را با آن عزیزانی که در میان دشواری ها به سر می برند، اعلام می دارد. انجمن فرهنگی به این باور است که حرکت ایشان حتی در خلال چند روز  پسین توانسته است، امتیازات سنتی ، دیرینه و انحصاری گروه های خاص را افشأ نماید. گام حق طلبانه یی را که آنها برداشته اند، تأثیر به سزایی برای توسل به فرهنگ حق طلبی و تحولات مثبت در حیات دانشگاه دارد.
 سرانجام این دانشجویان عزیز پیروز می شوند و آنانی که با بی اعتنایی به مطالبات آنها می نگرند، محکوم اند.
انجمن فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ

25 می 2013
..........................................................................................................



ظاهر تایمن
 
 
اعتصاب پُر سر و صدای دانشجویان دانشگاه کابل

 
 
  


 
اعتصاب پُر سر و صدای دانشجویان دانشگاه کابل را دولت کرزی با فریب سیاسی شکستاند.
نه پای قانون به میان آمد و نه هم چیزی تغییر کرد. "همان خَرک و همان دَرک..."
کسی نگفت که این حرکتِ صنفی در گستره ی خواست و اعتراضش، باید بازخواستی داشته باشد قانونی، تا هر چیزی دیگر.

گفتند که : "این اعتراض به جرقه ای شبیه است که می‌تواند آتشی عظیم را سبب شود ". "... آنچه آنها (دانشجویان) را به اعتراض وادار کرده است دردی است مشترک."
این جرقه نه آتش عظیم را سبب شد و نه هم دوای "درد مشترک" شد.

دانشجویان دوباره رفتند سر درس. رئیس دانشکده علوم اجتماعی و استادی که مرکز این جناجالها بود در مکانِ دیگر جا خوش کردند.
این تجربه ی ناقص، می تواند درسی باشد آموزنده، فرا راه نسل امروز افغانستان برای اعتراض های صنفی- مدنی آینده.

برگرفته از تارنمای کابل ناتهـ     www.kabulnath.de

Mittwoch, 22. Mai 2013

پاکستان؛ کشور آسیب پذیر

دانشگاه کابل در لبه ی تحول؛  بیشترین اعتصاب کنندگان غذا در تاریخ افغانستان برای اوردن اصلاحات در دانشگاه کابل!


بیش از ده ها تن از دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل  روز دوشنبه 30 جوزا سال روان برای اوردن اصلاحات در این دانشکده به تحصن و اعتصاب غذایی دست زده و خواستار اقدامات جدی  وزارت تحصیلات عالی و شورای ملی کشور در این زمینه گردیدند.
بدنبال اعتراضات صدها تن از دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل از حدود دو ماه قبل برای آوردن اصلاحات در این دانشکده و برآورده نشدن این خواست ها از سوی وزارت تحصیلات عالی و ریاست دانشگاه کابل، امروز دوشنبه بازهم ده ها تن از این دانشجویان در مقابل شورای ملی کشور به اعتراض مدنی پرداخته اند.

شمار این دانشجویان که به بیش از دوصد تن می رسد بیش از شصت تن آنان به اعتصاب غذا و متباقی به تحصن درسی الی برآورده شدن تمام خواسته های شان  دست زده اند.
 دانشجویان می گویند که مدت یک ماه می شود که آنها به تحصن درسی شان پایان و بر اساس تعهدات مقام وزارت به صنوف درسی حاضر شده اند اما با گذشتن موعد معین از وعده این وزارت برای رسیدگی به خواست قانونی انها هیچگونه اقدامی قابل ملاحظه ی صورت نگرفته است.
آنها می گویند که از حدود دوماه بدینسو از وضعیت نامناسب که در داشکده مذکور موجود است طی یک عریضه - که در ان خواسته های مشروع وقانونی شان گنجانیده شده بود- به ریاست دانشگاه کابل، وزارت تحصیلات عالی و شورای ملی کشور خواهان رسیدگی جدی در این زمینه گردیده بودند. اما با گذشت چند روز از عریضه ای انها هیچ یک از این مقامات خواسته های انها را به طور جدی بررسی ننموده و در این زمینه هیچگونه اقداماتی را روی دست نگرفتند، که بلاخره انها حدود یکماه قبل در مقابل شورای ملی به تحصن پرداختند و اینبار وزارت تحصیلات عالی و در راس وزیر تحصیلات عالی تعهد موثق به انها سپرد که الی مدت معین به خواسته های شان به شکل جدی رسیدگی صورت خواهد گرفت، و انها باید به تحصن درسی شان پایان داده و به صنوف درسی حاضر گردند.

دانشجویان می گویند که مدت یک ماه می شود که آنها به تحصن درسی شان پایان و بر اساس تعهدات مقام وزارت به صنوف درسی حاضر شده اند اما با گذشتن موعد معین از وعده این وزارت برای رسیدگی به خواست قانونی انها هیچگونه اقدامی قابل ملاحظه ی صورت نگرفته است. بدین خاطر طوری که انها ذکر کرده بودند که اگر به خواسته های انها  پاسخ مثبت داده نشود به شکل دسته جمعی به اعتصاب غذایی نامحدود خواهند دست زدند، که این کار شان از امروز آغاز شده است.
از حدود ساعت نه صبح که آنها به اعتراض و اعتصاب غذایی پرداخته اند شماری از نمایندگان شورای ملی و تعدادی زیادی از فعالان و نمایندگان نهاد های جامعه مدنی و دانشجویان دانشگاه های دیگراعم از خصوصی و دولتی و نمایندگان احزاب مختلف از انها دیدن نمودند.

محمدرضا خوشک وطندوست نماینده هرات، میرویس یاسینی نماینده ننگرهار، فوزیه کوفی نماینده بدخشان، داکتر شاه جهان نماینده غزنی، اسد الله سعادتی نماینده دایکندی، داکتر جعفر مهدوی نماینده کابل، محمد نور اکبری نماینده دایکندی، محمد علی اخلاقی نماینده غزنی از نمایندگانی بودند که از این دانشجویان دیدار نموده و وعده نمودند که انها از هیچگونه همکاری قانونی با دانشجویان دریغ نخواهند ورزیدند.

هم چنان نمایندگان نهاد های جامعه مدنی همچون مجتمع جامعه مدنی، نهاد کلید، وچندین  نهاد های دانشجویی در روز اول از این دانشجویان دیدار واز انها  اعلام حمایت نمودند.
در دیدار که نمایندگان این دانشجویان با هیئت شورای ملی تحت ریاست رئیس مجلس نمایندگان داشتند، خواست های شان را بطور مستقیم به سمع انها رسانیدند. اما طی تماس که به سرپرست وزارت تحصیلات عالی از طریق مجلس نمایندگان گرفته شده است جوابیه این وزارت طوری بوده است که بررسی هیات این وزارت نشان می دهد که هیچگونه مشکلی در این دانشکده وجود ندارد، اما داشنجویان می گویند که بررسی هیات این وزارت  یک جانبه و گزارش شان بدور از واقعیات موجوده در داخل این دانشکده می باشد و انها الی براورده شدن خواسته های شان از اعتصاب غذایی دست بردار نخواهند شدند.

گفته می شود این اعتصاب غذایی که در تاریخ افغانستان بی سابقه می باشد به شکل گسترده توسط رسانه های اجتماعی، صوتی و تصویری انعکاس داده شده و نهاد های جامعه مدنی ملی و بین المللی به شکل گسترده ای از این حرکت دانشجویی حمایت کرده اند. بعضی اگاهان می گویند که حرکت این دانشجویان و دریافت پاسخ مثبت به طور قطعی جرقه ای خواهد بود برای اصلاحات در سطح دانشگاه کابل و تمام دانشگاه های افغانستان؛ که در اینده متباقی دانشجویان با انگیزه گرفتن از چنین حرکات بتوانند بنیان گذاران باشند برای اصلاحات بزرگی در سطح مراکز اکادمیک افغاسنتان که به شکل پیچیده ای دارای سیستم های کهنه درسی و اساتید که با دانش بروز آراسته نیستند.

گفته می شود برکناری غلام فاروق عبدالله رییس این دانشکده به دلایل ضعف مدیریت، ضعف علمی، بوجود اوردن سیستم جاسوسی در میان صنوف درسی و دیپارتمنت های مختلف، فیصل امین استاد رشته فلسفه در این دانشکده به دلیل ضعف علمی و دامن زدن به تعصبات و تبعیضات قومی، اصلاح کادر علمی و تطبیق قانون در این دانشکده از خواسته های اصلی این دانشجویان می باشد.
جاوید ناطق - دانشگاه کابل
برگرفته از تارنمای جمهوری سکوت
.............................................................................................................
عتیق الله نایب خیل



                    پاکستان؛ کشورآسیب پذیر




این نبشته قبل ازانتخابات پارلمانی درپاکستان، درهفته نامهً افق
درسیدنی به نشر رسیده است؛ و بااضافات اندکی بازنشر می گردد.

درچند روزگذشته، ودرآستانهً انتخابات پارلمانی درپاکستان، بمب گذاری های متعدد، به حیات تعدادی از انسان ها خاتمه داده است. سرخط رسانه های گروهی آن کشور، پیهم وقایع مرتبط با آن را انتشار می دهند. ازجمله به این چند خبرمختصر توجه کنیم:
- دست کم ده کشته درانفجاردفترحزب عوامی ملی پاکستان درکراچی. این سومین بمب گذاری است که درچندروزگذشته درآن شهررخ می دهد که تعدادی رابه قتل رسانیده و عده یی را مجروح کرده است.( برابر به یک گزارش  بی بی سی ، درطی چهارسال گذسته بیش از 700 نفرازفعالان این حزب ازجمله بشیربلور، یک رهبر بلندپایه حزب به دست تک تیراندازها یا دراثر بمب گذاری های انتحاری کشته شده اند.( سایت فارسی بی بی سی)
- پولیس پاکستان بمبی را درنزدیکی منزل پرویزمشرف، رئیس جمهورپیشین پاکستان، خنثی کرد. طالبان پاکستانی تهدید کرده اند که اورا به قتل خواهند رساند.
- فخرالاسلام، ازرهبران شاخهً محلی حزب ام کیو ام M.Q.M، و کاندید این حزب برای انتخابات پارلمانی پاکستان، درحیدرآباد به ضرب گلولهً چند فرد مسلح به قتل رسید.
- انفجاردو بمب دردفاترنامزدهای انتخاباتی درشهرکوهات درشمال پاکستان به کشته شدن 8 نفرو مجروح شدن شماری دیگرمنجر شد.
- صدیق زمان ختک، ازنامزدهای انتخابات پارلمانی پاکستان، به همراه فرزند سه ساله اش درمقابل مسجدی درشهرکراچی توسط افراد مسلح به قتل رسید.
- دادستانی که مسئولیت تحقیق قتل بی نظیربوتورا به عهده داشت، توسط افراد مسلح دراسلام آباد به قتل 
رسید.

                         

آن واقعۀ خونین را نیز به یاد بیاوریم که چندی قبل دراثرانفجاریک بمب درکویتۀ پاکستان، 60 نفر و دریک انفجاردیگر100 نفر جان باختند. همچنان درشهرکراچی دریک انفجار 45 نفرکشته شدند.

                                                         ***
آن هایی که اخبارمربوط به پاکستان را تعقیب می کنند، به خوبی آگاه اند که کشتارهایی ازین گونه درآن کشور، هرروزویا هرهفته سرخط اخباری را می سازند که دربیشترین موارد طالبان پاکستانی و یایکی ازگروه های تندرو، مسئولیت آن را پذیرفته اند.
رشد رقم اعمال تروریستی وگسترش دامنه چنان اعمال در پاکستان پرسش می آفریند که دلیل آن چیست وچرامردم پاکستان این بهای بشری را می پردازند؟
تعمق براین پرسش، هویدا می نماید که یکی ازابعاد آن درادامۀ اعمال خشونت بار پیشینه است . برخوردهای خشونت بارفرقه یی میان مسلمان ها و هندوها، که پی آمد تشکیل دوکشورجداگانهً هند و پاکستان را درسال 1947 به دنبال داشت، برروابط این دوکشور، بعدازجدایی، نیزاثرات ناگوارو زیانباری برجا گذاشت. این بدان معنا نیست که دلایل تشکیل دوکشورجداگانه را به آن خلاصه بسازیم؛ ولی این نکته روشن است که این جدایی تواًم بود با تنش های خشونت بارمیان دوطرف.


این برخوردهای خشونت بارنزد مسلمانان پاکستان ذهنیتی را ایجاد کرد که هندوستان رابه صورت طبیعی دشمن تلقی نمایند. ازجانبی، ارتش نوتشکیل پاکستان، که خودرادربرابردشمن قوی ترازخود می دید، برای مقابله با آن به تجهیزبیشتروسازمان نیرومند استخباراتی ضرورت داشت. پاسخ گفتن به آن، ساختاری را ایجاد نمود که خود چالش آفرین بود. در نتیجه، اقتدارگرایی که برنظامیان مخالف دموکراسی و بنیادگرایی مذهبی تکیه داشت ، وضعیتی را بارآورد که متقابلا"همدیگرخویش را تقویه وحمایت کردند. آنها اهرم های قدرت را قبضه کرده وخود را به جامعه و وضعیت سیاسی پاکستان تحمیل نمودند. ساختارحفظ قدرت به گونهً تنظیم شد که دیگرنیروهای سیاسی، ازتوان اثرگذاری برمعادلات سیاسی پاکستان به دورماندند.
درمرکزاین سیاست ضربه زدن به هندوستان و نفوذ برافغانستان قرارداشت، که این روند تا اکنون ادامه داشته وارتش پاکستان وسازمان نیرومند استخباراتی آن، آی ایس آی، کماکان درراًس امورقراردارد و سیاست های داخلی و خارجی را برسیاستمداران دیکته می کنند.
تجاوزشوروی سابق به افغانستان؛ پاکستان را بیشتر طرف توجه امریکا، غرب، چین و کشورهای ثروتمند عرب قرارداد. همان بود که نظامیان این کشور در نــُماد ضیأالحق، توانستند ازین موقعیت طلایی به سودخویش استفاده اعظمی نمایند.
 قابل یادآوریست که قبل ازین تاریخ، جنرال ضیاالحق دریک کودتای نظامی حکومت ذولفقارعلی بوتورا ساقط نموده وحکومت نظامی را اعلام کرده بود. سقوط دولت انتخابی ذولفقارعلی بوتو و بعدا" اعدام او، تشدید بحران های سیاسی و اقتصادی رادرپی داشت و مخصوصا" این که امریکا و غرب تعزیراتی را برای پاکستان وضع نمودند تا مانع از برنامهً هسته یی آن کشور گردند.
باتجاوزشوروی به افغانستان، نه تنها تحریم های غرب و امریکا مرفوع شدند، بلکه سیل سلاح وپول نیزبه این کشورسرازیرگردید.
جنرال ضیاًالحق، حاکم نظامی پاکستان، چنان برنامه ریزی کرد که ازین موقعیت نه تنها برای به دست آوردن اعتبار بین المللی و به سود کشورو ثبات دولت و برنامه های داخلی اش استفاده نماید، بلکه درتحولات و تعیین دولت آیندهً افغانستان نیزدست درازداشته باشد. این عامل را نیز به یاد داشته باشیم که انبارسلاح هایی که برای جنگ جویان ضد شوروی، ازکشورهای مختلف، سرازیر می شد به تسلیح وتجهیز بیشترارتش و پولیس پاکستان تمام می شد. درهمان وقت، تندروان کشمیری به عنوان وسیله یی دردست پاکستان علیه هند، نیزجان تازه یافتند. زیرا جو جنگ دینی علیه کفار رونق می یافت ، وسلاح حاصله دراختیار آنها نیز گذاشته می شد.
مقامات نظامی واستخباراتی پاکستان، با ملاحظۀ اختلافات درونی تنظیم های جهادی افغانستان و امکان بهره برداری ازآنها به سود دولت پاکستان، به مدافعین عربی تنظیم ها که شامل دولت های عربی ومخالفین آنها نیز می شد، موقع د ادند که بجنگند.
از نتایج تفرقه و چند دستگی درمیان تنظیم های افغانی بر میاید که به همان پیمانه یی که به ضررافغانستان بود، به منفعت پاکستان تمام می شد. زیرا این تنظیم های چندگانه، برای به دست آوردن پول و سلاحی که اختیارتوزیع آن راپاکستان به عهده داشت، باعث ایجاد رقابت بین آن ها و وابستگی بیشترو خوش خدمتی بیشتربه پاکستان می شدند.
با سقوط دولت نجیب درکابل، دولت موًقت مجاهدین زیرنظرمستقیم نظامیان پاکستان دراسلام آباد ساخته شد و ادارهً اموردرکابل را به دست گرفت. ولی این دولت نتوانست اهدافی را که پاکستان درافغانستان تعقیب می کرد، همه جانبه برآورده سازد. افزون برآن دورهً چند ساله دولت مجاهدین درکابل، جنگ های خانمانسوزداخلی رادرپی داشت.
این بارپاکستان طرح وایجاد تحریک طالبان راروی دست گرفت که با کمک های مالی القاعده، امریکا، عربستان سعودی و امارات متحدهً عربی، و بارهبری مستقیم نظامیان پاکستانی، امارت اسلامی طالبان درکابل را تاًسیس کرد.
درین دوره، افغانستان به مرکزامن ده ها گروه تروریست مبدل شد، که اکثر آنها تحت رهبری اسامه بن لادن و القاعده قرارداشتند و ازآن دستورمی گرفتند.
قواعد و ضوابطی را که طالبان درافغانستان وضع کردند، متقابلا" تاًثیرات محسوسی نیزبرپاکستان می گذاشت و باعث رشد طالبانیسم درآن کشورمی گردید. زیرا این قواعد، مخصوصا" این که زنان را ازحق تحصیل و کارمحروم می کرد، زمینه های پذیرش بسیاری درمناطق قبایلی آن کشورداشت.

واقعهً یازدهم سپتمبردرنیویارک ومتعاقب آن حملهً امریکا و ناتوبرافغانستان، پاکستان را برسردوراهی انتخاب ادامهً حمایت ازدولت روبه سقوط طالبان و امریکا قرارداد. پرویزمشرف راه دیگری نداشت وباعجله و دستپاچگی ظاهرا" جانب امریکا راگرفت. ولی نه تنها ازسیاست حمایت ازطالبان و القاعد و دیگر گروه های تروریست دست نکشید، بلکه به رهبران این گروه ها، ازجمله ملاعمرواسامه بن لادن، نیز پناه گاه های امن فراهم کرد.
پناه دادن به اسامه بن لادن، درنزدیک یک مرکزمهم نظامی درحومهً اسلام آباد، و بعدا" کشته شدن او توسط نیروهای امریکایی، جهان را ازشک و تردید درمورد پشتیبانی پاکستان ازتروریسم بیرون آورد و ثابت ساخت که این کشورعملا" دستیارتروریسم بین المللی است و به کانون و پناهگاه تروریست ها مبدل شده است، و این نه تنها ثبات و امنیت درافغانستان را باچالش های جدی مواجه ساخته است؛ بلکه امنیت شهروندان پاکستان را نیزتهدید می کند. اما، جای تأسف است که باز هم درموضعگیری های کشورهای غربی، هدف مهمی را منحیث کشور مدافع تروریست ها نیافت.
این سیاست  چند دهه در پاکستان که با تنگ نظری ها واستفاده جویی های مقطعی همراه بود، در درون پاکستان به تقویۀ اعمال خشونت بارمدد رسانید .
از همین جا است که اکنون طالبان پاکستانی به یک نیروی تهدید جدی علیه مردم و جامعهً مدنی پاکستان مبدل گردیده اند. نیرویی که دیگرارتش و سازمان استخباراتی آن نیزازکنترول برآن عاجزند و به تهدیدی علیه خودآنان نیز تبدیل شده است. چه بسا شبکه هایی که درداخل ارتش واستخبارات مقام های مهمی  را داشته باشند.
پاکستان بذری را درافغانستان کِشت که اکنون درکشورخودشان به حاصل نشسته است، وهرازگاهی تعدادی ازمردم آن کشوررا به قربانی می گیرد.
 ترور زهره شاهد حسین، معاون عمران خان درحزب تحریک انصاف درکراچی و نشانه روی انگشت اتهام به سوی حزب "ایم کیو ام" نشانه هایی هستند ازین که احزاب سیاسی پاکستان نیزبرای ازبین بردن رقبای شان به ترورآن ها متوسل می شوند؛ که احتمال آن می رود که این روش برداشتن رقبا، درآن کشوررا نهادینه بسازد.
مهم این است که حلقات سیاسی پاکستان بدانند که ادامۀ سیاست پیشینه و پشتیبانی ازگروه های تروریستی، مانند طالبان، به نفع آن کشورنیست. زیرا دوام این سیاست باعث تقویۀ تندروهای اسلامی ، تقویۀ تروریسم درمنطقه، تشدید دهشت افگنی  و سرانجام کاهش اعتبارجهانی پاکستان می شود. بدون تردید اثرات زیانباری نیزبراوضاع اقتصادی واجتماعی آن کشوروارد می کند.
 
همین حالا ارزش پول ملی، درمقابل ارزهای خارجی کاهش یافته وقیمت اجناس و مواد اولیهً زندگی به صورت سرسام آوری صعود کرده اند. اکثریت مردم زیرخط فقرزندگی می کنند وبه نان شب و روزمحتاج استند. بیکاری بیداد می کند، آب آشامیدنی به مشکل میسرمی شود وسیستم برق نوبتی، درگرمای نزدیک به پنجاه درجه، مردم را به ستوه آورده است و باعث تعطیلی بعضی مراکزتولیدی شده است.
توسل به خشونت و کشتار انسان ها درهرشکل و پوششی قابل توجیه نبوده و محکوم است. قتل های این چنینی، درهرکشوری و ازجمله درپاکستان، نمی تواند موجب خرسندی وجدان انسان هایی شود که به انسان و جامعهً انسانی احترام می گذارند. اما یک نکته مسلم است که آن هایی که برای دیگران چاه می کَنند، بالاخره جای خودشان نیزدرهمان جاست، واکنون اژدهای چند سرتروریسم، فرزندان خودرا می بلعد.