داکترحمیرا نگهت دستگیر زاده
پدر به نام تو پیوند جاودانۀ من
شبانه میرسد از هر طرف
صدای پدر
میان غربت من نور آشنای پدر
میان غربت من نور آشنای پدر
به شوق دیدن من موج
خنده در نگهش
گلوی حسرت من پر ز واژه های پدر
گلوی حسرت من پر ز واژه های پدر
نمیرود به لبش جز سکوت
تلخ دریغ
رمیده است زمن آهوی صدای پد
رمیده است زمن آهوی صدای پد
ولی نشسته ز هر سو
برابرم هر شام
و پر نموده غروب مرا هوای پدر
و پر نموده غروب مرا هوای پدر
نگین سبز دو چشمش به
تاج هستی من
همیشه روشن و تابنده چون دعای پدر
همیشه روشن و تابنده چون دعای پدر
پدر نگاه کن اینجا همان
حمیرا است
همان که مرده همیشه ز دل برای پدر
همان که مرده همیشه ز دل برای پدر
همان که تا دم آخر
همیشه کودک بود
همان که گرد شد و ماند زیر پای پدر
همان که گرد شد و ماند زیر پای پدر
پدر نگاه کن آخر دلت
نمیسوزد
به دخت کوچک دلبستۀ صفای پدر
به دخت کوچک دلبستۀ صفای پدر
پدر نگاه کن اینجا منم
حمیرایم
کسی که از ته دل میشد او فدای پدر
کسی که از ته دل میشد او فدای پدر
زبعد رفتنت اینک شکستگی
و سکوت
شکسته تر ز همه دخت همنوای پدر
شکسته تر ز همه دخت همنوای پدر
پدر به نام تو پیوند
جاودانۀ من
نشد چو خاک شوم بستری برای پدر
نشد چو خاک شوم بستری برای پدر
میان بستر سردت سکوت و
تنهایی
وشام هفت مسافر پر از هوای پدر
وشام هفت مسافر پر از هوای پدر
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen