مصلح سلجوقی
تکرار می شوم
تکرار می شوم
در این غروب تنگ
با سرنوشت خستۀ بی رنگ وبی
ثبات
در دام حوصله
تکرار می شوم
اینک نفیر مرگ
رنگی دگر به چشم منِ زار می کشد
تا این هوای سرد
در لابلای ریشۀ خشکم صدای درد
با تیر یخ چنان
صد پرسه می زند
برمن که از شقاوت بیدادگر چنان
رنگی بریده ام
از سبزه زارها
دستی کشیده ام
از باد صبحگاه
تکرار می شوم
تکرار می شوم . . .
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen