نصیر مهرین
آب در کوزه و ما
تشنه لبان میگردیم ۳ |
بارجفاهای
دیرینه برملا فیض محمد کاتب و فراورده های قلمی او را برداریم .
|
مؤرخ شهیر وارجمند کاتب فیض محمد هزاره |
پیوست با گذشته
اما از سوی دیگر نیک آشکار است که همه علاقمندان را توان و امکان رفتن به آرشیف ملی و ورق گردانی آن آثار میسرنبود و نیست. به ویژه از مجموع دانشجویان ومعلمین و تاریخ نگاران کابل و ولایات، شاید چند تنی چنین فرصت وامکان را به دست آورده اند.
افزون بر آن، کشوری که جنگ و ویرانگری ها و پایتخت سوزی یا جنگ های کوچه به کوچه را شاهد بوده است، کشوری که دست بیگانگان درغارت آثار گرانبها و موزیم آن باز بود ودر آینده نیز چنین احتمالی وجود تواند داشت، هیچ تضمینی برای حفظ آرشیف ملی درآن کشور وجود ندارد. این چنین است که در راستای یادآوری از نگهداشت آثار کاتب ، به جفای عدم انتشار آنها نیز پی می بریم . جفا در حق او هنگامی دل آزارتر می شود که یادکرد وگرفتن سمینار برای او، در محور اهداف سیاسی و شعارهای روز قرار گرفت. اگر در پیشینه ها کاتب در معرض سانسور بود، در سیمیناری که در سال 1362 برای او در کابل دایر گردید، به یادکردهای اغواگرانه/ سیاسی از طرف دولتیان روبرو می شویم. سمینار کاتب جایگاهی را هم گرفت تا دولتیان وا نمود کنند که با یاد از کاتب تساوی ملیتی/ قومی در پرتو مشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، تأمین شده است. شاهدانی که با همان انگیزه ها روی صحنه آمده اند، درنمونۀ سخنان سلیمان لایق و دستگیر پنجشیری،بیشتر وضاحت دارند. ازسلیمان لایق را بخوانیم : " هدف اساسی وزارت اقوام وقبایل ازبرگزاری جلسۀ یاد بود وتجلیل یکصدوبیست وپنجمین سالگرد تولد فیض محمد کاتب یک وجیبۀ ملی می باشد که متوجه حرمت گذاشتن به کافۀ ملیت های افغانستان وترویج شیوه وطریقه ایست که مبین مشی انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ساحۀ ملی شده بتواند. در پیام مورخ 28/10/1360 شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان که عنوانی ملیت ها واقوام ساکن افغانستان صادر شده وبه امضای رفیق ببرک کارمل. . . مزین شده است، چنین گفته میشود: ما به برکت پیروزی انقلاب ثور مخصوصاً مرحلۀ نوین تکاملی آن برای نخستین بار در تاریخ کشور رسماً تساوی حقوق سیاسی ملیت ها واقوام کشور را اعلام میداریم . . ." (13) ص 7( بعد دوصفحۀ دیگر نیز در سطح همین تبلیغات حزبی است ) وقتی سلیمان لایق میگوید: " وزارت اقوام وقبایل توجه مزید دانشمندان کشور رابه تتبع وتحقیق بیشتر در آثار این مورخ (کاتب) جلب میکند . . . "؛ معلوم نیست که دانشمندان آثار او را از کجا به دست بیاورند. تتبع وتحقیق در آثار کاتب ویا بهره گیری از آثار او زمانی میسر است که آنها چاپ شوند زیرا به تنهایی نسخه های اندکی که از سراج التواریخ باقی مانده ودردست یک تعداد است، در میزان با ضرورت وتعداد علاقمندان بسنده نیست. دستگیر پنجشیری " رئیس اتحادیۀ نویسندگان" هستۀ اصلی سخنان لایق را به تکرار میاورد: " با غرور وافتخار میتوان ادعا کرد فقط بعد از پیروزی انقلاب ثور ومرحلۀ کنونی انقلاب ثور است که برای نخستین بار در تاریخ بامساله ملی برخورد صحیح دقیق ترواصولی صورت میگیرد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان . . .اتحادیه نویسنده گان جمهوری دموکراتیک افغانستان معرفی آثار چنین شخصیت های علمی ومفاخر ملی مردم افغانستان را وسیلۀ تقویت همبستگی رزمجویانه احترام واعتماد متقابله میان اقوام وملیت های باهم برادر در افغانستان ارزیابی میکند وآرزو مند است که اکادمی علوم با نشر، طبع، تصحیح وتعلیق آثار تاریخی ملافیض محمد کاتب ودیگر مورخان ودانشمندان وطن زمینه های جاویدانه شدن آثار ادبی، تاریخی وفرهنگی پیشینیان ما را مساعد سازند وبا گرامی داشت از مقام دانشمندان وشخصیت های علمی وفرهنگی واجتماعی توده های زحمتکش وشگوفانی ادبیات، فرهنگ، هنر وتاریخ قبایل، اقوام وملیت های با هم برادر افغانستان، نقش فعال خود را ایفا کنند."(14) به این ترتیب، یاد از کاتب به توصیف وتمجید در پرتو همان اهداف سیاسی / حزبی محصور ماند وکار اصلی یا چاپ ونشر فراورده های قلمی کاتب به آرزومندی ها و همچنان در آرشیف گذاشته شد. عدم انتشار آثار او در واقع سنت جفا کاری را ادامه داد.اما شایان یادآوری است که اگر دولتمردانی مانند سلیمان لایق و دستگیرپنجشیری به اقتضای چارچوب شعارهاودرآن محدوده به مسأله دیده بودند، آنانی که با تاریخ سروکارداشتند،توجه شان به محتویات آثار کاتب وچاپ آن هم است. ازهمین رو فرازهای سخنان چندتن را هنگام نام بردن از آثار او آورده ایم . * چنانکه دیده میشود تنها چاپ سال 1331 قمری سراج التواریخ در سالهای بعدتر در اختیارتعدادی معدودی ازعلاقمندان قرارگرفت . درحالی که با تزاید روزافزون وبیشمار کتابخوان ها و دانشجویان، تلاش برای پیدا نمودن نسخه یی از آن بسیار محسوس بود. اگر تذکرۀ انقلاب به زبان روسی ترجمه شد، در افغانستان چشم ها روی متن اصلی را ندیدند. نسب نامۀ طوایف افاغنه با عنوان نژادنامۀ افغان،در سال 1372در کویته به نشر رسید. معلوماتی را که جناب حسین علی یزدانی (حاج کاظم) در مقدمۀ کتاب نوشته است، به خوبی ازسرنوشت تأثربارنبود هزینۀ چاپ در زمان حیات کاتب سخن میگوید وی می نویسد : " این رساله توسط شخصی که نام و امضأ او را نتوانستم بخوانم، در سال 1326 شمسی به حاج آقای حسن ملک اهدأ شده است. اهدأ کننده در حاشیۀ صفحۀ اول، چنین نوشته است: "چون مجال وحوصله ای نمانده که به چاپ این کتاب اقدام نمود؛ بهتر دانستم آن را به دوست محترم بزرگوار خود، حضرت مستطاب حاج حسین آقای ملک تقدیم نمایم تااگر مقبول افتد در کتابخانۀ ملی ایشان محفوظ بماند." یزدانی در پاسخ به پرسشی " این کتاب چگونه به ایران رسیده است ؟ " ،که خود مطرح نموده مینویسد: مؤلف در اواخر سال 1308 یا آوایل 1309 شمسی به منظور معالجه به ایران آمده است، گمان من این است که او در این سفر بعضی از آثار قلمی خویش را با خود به ایران آورده است تابه چاپ برساند که به خاطر نداشتن هزینۀ چاپ یا بیماری به چاپ هیچ یک ازآثار خویش درایران موفق نمی شود وبنا چار این رساله را واحیاناً بقیه آثار خویش را به دوست یا دوستان خویش سپرده تا اگر آنها بتوانند به چاپ آن اقدام کنند. . . ."(15) جلد اول و دوم سراج التواریخ ، با طرح واقدام ظریفانۀ یک تن ازعلاقمندان آثار کاتب درپشاور تجدید چاپ شد.(16) جلد سوم ( قسمت اول و قسمت دوم در کتاب جداگانه با صحافت زیبا به همت آقای ع.م غزنوی درسال 1370در ایران تجدید چاپ شد. (17) جلد سوم. چاپ سال 1370
چنانچه آشکار می شود تجدید چاپ سراج التواریخ ویا انتشار نژاد نامۀ افغان به همت اشخاص علاقمند و فرهنگ دوستان دلسوز انتشار یافته اند. در حالیکه امکانات مادی - تخنیکی وموجودیت اشخاص کمک کننده برای ترتیب، تبویب ، آرایش مورد نیازو نگارنده گان حاشیه ها وتعلیقات وجود داشت و امروز هم وجود دارد.
اگر اندکی از تألیفات پولوبیوس Polybius مؤرخ یونانی که پیش از میلاد مسیح می زیست، به مارسیده است،جای شکایتی در میان نیست. اگر ازتاریخ الرسل والملوک، قسمت ها وبخش هایی برای ما نرسیده اند، که مؤلف وعده داده بود؛شاید به دلیل ناتوانی های ایام کهولت ویا بیماری محمد بن جریر طبری بوده است. اگر همۀ مجلدات تاریخ بیهقی را نداریم،اسباب وعلل آن را درآفات طبعی، گزند ناشی ازجنگها و دشواری حفظ ونگهداشت نسخه های اندکی می توان سراغ گرفت، که به مرور زمان از دست رفته اند. و میدانیم که سیفی هروی مؤلف تاریخ نامۀ هرات هم مانند طبری ازادامۀ کار خویش وعده داده بود، اما اگر نشانی از آن نمیابیم،محدودیت های مختلفی آنرا توجیه توانند کرد که در بعد زمان اثر گذاشته اند. ویا اینکه شاید سیفی هروی چنان تصمیمی را نتوانسته انجام دهد. اما سرنوشت هیچکدام آنها را با سرنوشت جفا آمیزی که فراورده های قلمی کاتب درین چند دهۀ پسین به گونۀ ناگسسته دیده اند،نمی توان مقایسه نمود. با آنکه در داخل وخارج، بارها صدای نارضایتی وشکایت ازبابت عدم انتشار آثار کاتب بلند بوده است،اماهیچوقت آب از آب تکان نخورد و ازطرف مقامات مسؤول درافغانستان تصمیم جدی در زمینه اتخاذ نگردید. در ادامۀ همه سوال برانگیزی،شکایت وآرزومندی برای انتشار آثار چاپ نشدۀ کاتب بود که دوسال پیش با فرهیختۀ دلسوز جناب دکتورعلی نهضت به نتیجه یی رسیدیم که با اهل کار در زمینۀ انتشار آثار او در تماس شده وخویش رابرای کاری مثمر آماده نماییم. اما پیشامد روانسوزی درزنده گی خانواده گی این عزیز، مانع پیشبرد برنامۀ مطروحه شد. چندی پیش نواسۀ ارجمند کاتب فقید، جناب وحید فیضی، نامه یی عنوانی جناب دکتور سیدمخدوم رهین،وزیراطلاعات وفرهنگ نوشت که پاسخ موافقت جناب رهین و امیدواریی را با خود داشت. ادامه دارد |
Montag, 16. April 2012
آب در کوزه وما . . . نصیرمهرین
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen