Samstag, 12. Juli 2014

" من همیشه آرزو داشتم . . . ملالی کوهستانی



ملالی کوهستانی
                         Malalei Kohistani
    
"من همیشه آرزو داشتم یک انسانِ خوب باشم. " 
                   
Foto: ‎"من همیشه آرزو داشتم یک انسانِ خوب باشم. "  Günther Lennertz     
 
عنوان کتاب ِ دوستِ فقید و دانشمندی است که واقعاً یک انسان خوب بود! 
۸۸سال عمر پُرباری را عقب گذاشتند، مردِ جهاندیده و دانشمند ، شخصیت اندیشمند، متفکر و خیراندیش بود.سالهای خدمتگاری اش در المان و کشور های  از قبیلِ ایالت های مختلفِ امریکا ،کشورهای عربی، هندوستان ، اندونیزیا و آخرین مامؤریتش به حیثِ ریٔسِ گو یته انستیتیوت در مصر بود که در سالِ۱۹۹۰  با خانواده اش به حسابِ باز نشستگی  به کشورش المان بر گشت.
او مردِخدمت و عاطفه برای انسان بود. احساسِ والا و ویژه گیها ی بخصوصِ انسانیت که در وجودش  نمایان بود ، هرگز باز نشستگی را نپذیرفت.عاشقانه و با انرژی کارهای افتخاری و عام ا لمنفعه وارزشمند را به خاطر سعادت  وخوشبختی انسانها، به عهده میگرفت. وی آرامشِ خود را  در آرامشِ دیگران سراغ  داشت . شخصیتِ مهربان ، زحمتکش و در روابط اجتماعی ، نمونه ای یک انسانِ شریف و نهایت محترم را در بینِ همکاران ، فامیل و دوستانش تجلی میداد. او یک آموزگارِفوق العاده بود، آنچه از زبانِ گویایش تراوش میکرد، فوراً به  مغزِ مخاطبش می نشست و ذهن نشین میگردید. خیلی با مهارت تدریس میکرد، گویا که قلباً آموزگار بوده است!      
خیلی ملایم و آرام صحبت میکردند. بیشتر می شنید و با جملاتِ زیباوصمیمانه مختصر  جواب ارائه میکرد. من شخصاً وقتی پای صحبتِ شان می نشستم ، خود را خیلی کوچک احساس میکردم ، چونکه همه چیز را میدانست و جهان را دیده بود ، آنقدر فهم و دانش داشت که من نظیرش را کمتر دیده ام.
انسانِ  با عاطفه ، نهایت مهربان  خوش صحبت و خوش مشرب بودند و تا آخرین رمقِ حیات با الفاظ شیرین ، لبخند زیبا و جبینِ گشاده  بر زنده گی نگاه میکردند، و در آخرین روز ها هم از کمک و رهنمایی های نیک به همنوعانش امتناع نورزید.
او آرزو داشت آنچه از نعمات و خوبی های جهان میداند، برای دیگران انتقال بدهد و اندوخته های علمی اش را همواره در اختیارِدیگران میگذاشت. او زنده گی  را طوری که است، زنده گی کرد. درک و شناختی که از خود و محیطِ ماحولِ خود داشت ، به بی ریایی اش افزوده بود ، خیلی  متواضع و بی نیاز بود.
او به مطالعه عشق داشت و اطاقی شکلِ کتابخانه ای کوچک و یک میزِ کار درکنج اطاق از جمله ای دارای اش بود. او در این اواخر تصمیم گرفته بود یکبارِ دیگر همه  کتابهایش را بخواند ، چنانچه یک قسمتِ آنرا هم تمام کردند.
او   در سنِ ۸۰ سالگی نظر به شوق و علاقه اش  دو باره شاملِ یونیورسیتی فلسفه گردید و مانندِ یک محصلِ جوان  به درس و لکچر ها حضور داشته، امتحاناتش را مؤفقانه سپری  کرد. وقتی می پرسیدی:
چطور هستین همرای  درسها ...؟
 بلند میخندید و میگفت:
  «برایم دلچسپ و خوش آیند است ، من  شاگردِ پیر در صنف خود هستم...و به من احترامِ  زیاد میورزند.....»  
او به همه چیز از دریچه ای خوبی ها، انسانیت و خلوصِ نیت می نگریست و به زنده گی و آموزش ، عشق و علاقه داشت. وقتی  دوستانش تیلفونی جویای احوالش میشدند ،خیلی بشاش و خوشبینانه صحبت میکرد و اکثراً  با شوخی  میگفت و میخندید که من امتحان دارم....و باید بیشتر درس بخوانم...و میخندید!     
وی با وجودیکه در سالهای اخیر به  مریضی های گوناگون مانندِ قلب ،شکر ،پروتستات  و بلاخره سرطانِ جگر  مصاب گردیده بود، ولی آثار مریضی  در چهره ای بشاش وحوصله ای فراغش هویدا نبود. هیچگا ه از درد و مریضی  سخن نگفت و ننالید . خیلی انسانِ صبور ، آرام و متین بود.وقتی به عیادتش میرفتی ،شخصاً در پذیرای با خانمِ عزیزش سهم میگرفت....واقعاً انسانِ فوق العاده ای بود.... خوشا به حالش....... به این نوع انسان ها باید سر تعظیم فرو  گذاشت و از ایشان   آموخت،چنانچه که من خیلی آموختم          .      
"  رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت."     
او در هفته ی گذشته، در اثنای خوابِ آرام چون فرشته ای به ابدیت پیوست.روحش شاد وبهشتِ برین جایگاه  همیشگی اش باشد
روزِ گذشته مراسمِ خاک سپاریش، خیلی ساده و عاجزانه به پایان رسید . ولی روزِ سختی برای فامیل و دوستانش بود که  ماهم به صفتِ دوستِ فامیلی شان با دلِ پر غصه  قلباً  حضور داشته و زار گریستم.
یادِشان عزیز و گرامی ، روانِشان شاد  ! درودها  ، حرمتِ فراوان        و خیلی بزرگداشت به  آرزوی والای انسانِ خوب بودنِ ایشان!‎
عنوان کتاب ِ دوستِ فقید و دانشمندی است که واقعاً یک انسان خوب بود !
۸۸ سال عمر پُرباری را عقب گذاشتند، مردِ جهاندیده و دانشمند ، شخصیت اندیشمند، متفکر و خیراندیش بود.سالهای خدمتگاری اش در المان و کشور های  از قبیلِ ایالت های مختلفِ امریکا ،کشورهای عربی، هندوستان ، اندونیزیا و آخرین مامؤریتش به حیثِ ریٔسِ گو یته انستیتیوت در مصر بود که در سالِ۱۹۹۰  با خانواده اش به حسابِ باز نشستگی  به کشورش المان بر گشت. 
او مردِخدمت و عاطفه برای انسان بود. احساسِ والا و ویژه گیها ی بخصوصِ انسانیت که در وجودش  نمایان بود ، هرگز باز نشستگی را نپذیرفت.عاشقانه و با انرژی کارهای افتخاری و عام ا لمنفعه وارزشمند را به خاطر سعادت  وخوشبختی انسانها، به عهده میگرفت. وی آرامشِ خود را  در آرامشِ دیگران سراغ  داشت . شخصیتِ مهربان ، زحمتکش و در روابط اجتماعی ، نمونه ای یک انسانِ شریف و نهایت محترم را در بینِ همکاران ، فامیل و دوستانش تجلی میداد. او یک آموزگارِفوق العاده بود، آنچه از زبانِ گویایش تراوش میکرد، فوراً به  مغزِ مخاطبش می نشست و ذهن نشین میگردید. خیلی با مهارت تدریس میکرد، گویا که قلباً آموزگار بوده است            !
خیلی ملایم و آرام صحبت میکردند. بیشتر می شنید و با جملاتِ زیباوصمیمانه مختصر  جواب ارائه میکرد. من شخصاً وقتی پای صحبتِ شان می نشستم ، خود را خیلی کوچک احساس میکردم ، چونکه همه چیز را میدانست و جهان را دیده بود ، آنقدر فهم و دانش داشت که من نظیرش را کمتر دیده ام.
انسانِ  با عاطفه ، نهایت مهربان  خوش صحبت و خوش مشرب بودند و تا آخرین رمقِ حیات با الفاظ شیرین ، لبخند زیبا و جبینِ گشاده  بر زنده گی نگاه میکردند، و در آخرین روز ها هم از کمک و رهنمایی های نیک به همنوعانش امتناع نورزید.
او آرزو داشت آنچه از نعمات و خوبی های جهان میداند، برای دیگران انتقال بدهد و اندوخته های علمی اش را همواره در اختیارِدیگران میگذاشت. او زنده گی  را طوری که است، زنده گی کرد. درک و شناختی که از خود و محیطِ ماحولِ خود داشت ، به بی ریایی اش افزوده بود ، خیلی  متواضع و بی نیاز بود.  
او به مطالعه عشق داشت و اطاقی شکلِ کتابخانه ای کوچک و یک میزِ کار درکنج اطاق از جمله ای دارای اش بود. او در این اواخر تصمیم گرفته بود یکبارِ دیگر همه  کتابهایش را بخواند ، چنانچه یک قسمتِ آنرا هم تمام کردند.
او   در سنِ ۸۰ سالگی نظر به شوق و علاقه اش  دو باره شاملِ یونیورسیتی فلسفه گردید و مانندِ یک محصلِ جوان  به درس و لکچر ها حضور داشته، امتحاناتش را مؤفقانه سپری  کرد. وقتی می پرسیدی:
چطور هستین همرای  درسها ...؟
 بلند میخندید و میگفت:
 «برایم دلچسپ و خوش آیند است ، من  شاگردِ پیر در صنف خود هستم...و به من احترامِ  زیاد میورزند...!»   
او به همه چیز از دریچه ای خوبی ها، انسانیت و خلوصِ نیت می نگریست و به زنده گی و آموزش ، عشق و علاقه داشت. وقتی  دوستانش تیلفونی جویای احوالش میشدند ،خیلی بشاش و خوشبینانه صحبت میکرد و اکثراً  با شوخی  میگفت و میخندید که من امتحان دارم....و باید بیشتر درس بخوانم...و میخندید  !
وی با وجودیکه در سالهای اخیر به  مریضی های گوناگون مانندِ قلب ،شکر ،پروتستات  و بلاخره سرطانِ جگر  مصاب گردیده بود، ولی آثار مریضی  در چهره ای بشاش وحوصله ای فراغش هویدا نبود. هیچگا ه از درد و مریضی  سخن نگفت و ننالید . خیلی انسانِ صبور ، آرام و متین بود.وقتی به عیادتش میرفتی ،شخصاً در پذیرای با خانمِ عزیزش سهم میگرفت....واقعاً انسانِ فوق العاده ای بود.... خوشا به حالش....... به این نوع انسان ها باید سر تعظیم فرو  گذاشت و از ایشان   آموخت،چنانچه که من خیلی آموختم       . 
               " رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
  بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت."
او در هفته ی گذشته، در اثنای خوابِ آرام چون فرشته ای به ابدیت پیوست.روحش شاد وبهشتِ برین جایگاه  همیشگی اش باشد   
روزِ گذشته مراسمِ خاک سپاریش، خیلی ساده و عاجزانه به پایان رسید . ولی روزِ سختی برای فامیل و دوستانش بود که  ماهم به صفتِ دوستِ فامیلی شان با دلِ پر غصه  قلباً  حضور داشته و زار گریستم.       
یادِشان عزیز و گرامی ، روانِشان شاد  ! درودها  ، حرمتِ فراوان و  خیلی بزرگداشت به  آرزوی والای انسانِ خوب بودنِ ایشان !

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen