Montag, 7. Juli 2014

" با خداداده گان " ستیزه کنید!




نصیرمهرین   


با "خداداده گان"ستیزه کنید!
                                       قسمت دهم
                           استفاده از مرید ها



روحانیون معتبر ومتنفذ،با استفاده ازکسوت دین، بهره مندی های مادی، داشتن روابط با دربارسلطنتی؛ زمینه های مساعد ومناسب جلب ومراجعه ی مردم ساده دل ونا آگاه را در دست داشتند .ایجاد مناسبات پیری ومریدی یکی از نتایج آن است. رابطه ی پیر (که مرشد نیز یاد شده است) با مرید( مراد خواه، شخص مطیع وتسلیم بی چون چرای پیر) دربسترفرهنگ دیرپایی که خاموشی واطاعت اکثریت مردم را از اوضاع نا به سامان واذیت بارتقاضا داشته، به سامان نشسته است. بهره ی چنان روابط را ، روحانیون مرید دار و حاکمیت بهره گیر از چنان روحانیون به دست آورده اند. ودر نتیجه به عنوان یکی از ابزار مطیع ساز، زمینه های چرا گفتن ها و نه گفتن هایی را از دست مردمی ربودند، که به ابراز نه گفتن، نیاز داشتند. ذخایرمطیع وپیرو بی چون و چرایی که هیچ گونه  تردید وسر کشی را برنمی تابید، برای روحانیون خدمتگار حاکمیت وتداوم حاکمیتی که به مردم نا آگداه ومطیع نیاز داشت، خدمت نمود.
 مردم نیاز داشتند که بدانند چرا با چنین سرنوشت دردآمیز ، بافقر وتنگدستی گرفتار شده اند. اما، پیر ومرشد خانقاه دار و دارنده ی مرید، چنین زمینه یی را از میان برمی داشتند ودر جای آن نیاز،سکون وخاموشی را القأ می کردند.
 پیر ومرشد، در پهلوی تبلیغات وتلقینات گوناگون برای مرید، دعای خیر می کرد. ومرید در اثر تلقینات، پذیرفته بود، که پیر دارنده ی چنان پیوند های روحانی و واسطه یی وحتا کرامات وتوانمندی های خارق العاده است(به نبشته ی چندی پیش نگارنده (قدرت صبغت الله مجددی امر به جن ها، مراجعه شود ). اما، با حاکمیت چنان روابط وضوابط پیری و مریدی، مرید نباید بپرسد که این همه آرگاه وبارگاه برای پیر وحضرت در این جهان چرا ؟

                                                                   

ابرازدعای خیر،برپایی خانقاه ها، مداخله در امورمسائل مورد اختلاف، مواردی واسطه و وسیله شدن برای حل مشکل ورفتن نزد حکام ویا نوشتن یک پرزه؛ ابزار نفوذ یابی بیشتر و  افزایش کمیت علاقمند و وابسته ومریدان را در دسترس آنها گذاشت. برگزاری محافل خانقاهی در درون قلعه های آنها وشرکت مریدان، نوعی افتخاررا برای پیروان بار می آورد. خانقاه ها ومجالس خانوادهی مجددی مطابق " طریقت نقشبندیه"  دایر می شد، که به شیخ احمد سرهندی معروف به مجدد الف ثانی، برمی گردد.  
محل دفن بزرگان خانواده های آنان به زیارت تبدیل می شد؛ مثلا: قبرنورالمشایخ در قلعه ی جواد و از شمس المشایخ وچند تن دیگر در بالای  کوه خواجه صفا.زیارت ساختن و زیارت شدن آرامگاه های آنان، دو نتیجه را با خود داشت: نخست، به پیوسته گی علایق مریدان وبقیه مردمی که باور داشتند، پیران ویا حضرات واسطه ی عرض حال ایشان به سوی خداوند استند؛ مراجعه به سوی وفات یافته گان آنها را تداوم می بخشید، و دیگری، مرید یابی را باز تولید می نمود. در نتیجه ی پیروی از راه مریدی، امکانات مادی روحانیون معتبر وسلطه بر ذهن وروان مریدان بیشتر می شد . این بود که مردم ساده ونا آگاه وبی خبر از ریشه وپیشه و هویت  آنها،  ذخایر انسانی روز مبادا را تشکیل می دادند. زمینه یی که در چند دهۀ پسین رو به کاهش نهاد. البته جایگزین آن تحرکات سالم وآگاهی بخش نشد؛ بلکه زور تفنگ رقبا وقوت های دارندۀ حاکمیت در مناطق مختلف ، در فروپاشی چنان شیرازه ها مؤثر افتاد. ( در موقع دیگر به نقش سیدها در مناطق مرکزی کشور و عوامل کاهش نفوذ آنها نیز اشاره می نمائیم )
 این را نیز یادآوری نمائیم که روحانیون معتبر ودرنمونه ی خانواده ی بزرگ مجددی ها، تنها درشهر کابل زنده گی نداشتند؛ بلکه، دربسا از ولایات کشور، مقیم بودند، که عبارت بود از:کابل ، لوگر، کوهستان،پنجشیر، غوربند، کوهدامن، نجراب، بدخشان، هرات وغیره . آنها با داشتن امتیازات بسیار، واز جمله همکاری با دربار سلطنتی و والی ها و حاکم ها، حلقه ی زنجیر پیوند دهی را در تمام کشور ایجاد نمودند. شاهدانی که عقب دروازۀ هریک از چنان روحانیون را نگریسته اند، گواهی می دهند که انبوه مردم مظلوم با چه نیازها و تحفه ها به سوی آنها می شتافتند تا گرهی از یکی از مشکلات ایشان رابازگشایند.  همچنان مردمی که توان آن را نداشتند که گـــِرد بیایند وشتری را مشترک وچند نفری بخرند ودر روزعید قربانی کنند، خود ویا فرزندان ایشان در عقب دروازۀ چنین روحانیون صف می بستند تا توته گوشتی نصیب شوند وبه حضرات دعای خیر بفرستند. چنین امکانات نیز بستر مساعد تر را برای جلب پیروان و مریدان ایجاد می نمود. مسلم است که آنها از روزگار پرمشقت مردم بی اطلاع نبودند. ( به پیوست  مراجعه شود.)
پیوست
شایان یادآوری است که روحانیون معتبر نیز به رغم این که با امتیازات بسیار خوب مادی ، در قلعه های بزرگ ومتمایز از بقیه ی مردم به سر می بردند، از حال و روزگار پرمشقت مردم نه تنها بی اطلاع نبودند، بلکه برخی از آنها عاری از احساس تأثر هم نبودند. از جمله از حال درمندانه ی آنانی که به دلیل بی عدالتی حکومت وجفاورزی مقامات عدلی ، دردشوارترین دخمه های زندان نادرشاهی وهاشم خانی به سرمی بردند، آگاهی داشتند. شادروان میرغلام محمد غبار هنگام تشریح حال صد ها نفر توقیف شده گان که مقرری نان خشک نداشتند، از آن اطلاع روحانیون چنین می آورد:
 " سالها بعد ازین تاریخ، محمد معصوم خان المجددی که خانه اش در مراد خانی ونزدیک توقیفخانه های کوتوالی بود، بمن گفت :
 « شبی سرمامور پولیس ولایت کابل میرعبدالعزیز خان با حالت آشفته ئی وارد منزل من شد. (این شخص تحصیل کرده لندن ونخست مدیر ضبط احوالات ارگ شاهی وباز رئیس ضبط احوالات افغانستان و دراواخر والی کابل گردید ) من سبب این آشفته گی  را پرسیدم. او گفت : الساعه از حویلی توقیفخانه عبور نمودم، وصدای شکستن استخوانها شنیدم. وقتیکه چراغ دستی خود را متوجه ساختم ، دیدم که چند نفرمحبوس در گوشه تاریکتر حویلی استخوانها را جمع  کرده با دندان می شکنند واز فرط گرسنگی می خورند . این منظره حالت مرابرهم زد.» مجددی بمن گفت : " آنشب نتوانستیم نان بخوریم. فردا اسب لاغری را که می فروختند، ذبح کرده شوربائی پختم  وبا صد نان شب هنگام در توقیف خانه، به اجازه محافظین به محبوسین نادار بدادم واز آن بعد هر شبی پنجاه نان خشک وچند کاسه شوربا شبانه می فرستادم . هفته ئی نگذشته بود که شب هنگام میرزا محمد شاه رئیس ضبط احوالات وارد منزل من شد وگفت : « والاحضرت صدراعظم صاحب( محمد هاشم خان) میگویند که شنیده ام شما برای محبوسین کوتوالی شبانه نان می فرستید، باید آینده اینکار را نکنید، چرا که حکومت میخواهد آنها را تأدیب نماید تا اصلاح شوند» "
                                                      (  میرغلام محمدغبار جلد دوم ، ص 151 )


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen