واسع بهادری
درد پایان ناپذیر
طالبان در افغانستان گردن می برند، با استفاده از عقب
ماندگی افراد مخصوصاً جوانان ونوجوانان، عمل انتحاری را افزایش داده درهرگوشۀ وطن
انسان های بیگناه را به قتل میرسانند. طرفداران آنها در کابل مانع تبلیغ علیه قتل
بیگناهان شده ، تقلب را با چشم پاره گی عملی میکنند. فساد، تقلب ، و در فکر جیب
وغم خود بودن وکیل صاحبان بی خبر از وظیفه وکالت، مایوسی مردم را بیشتر کرده است. مردم
شریف وطن حیران هستند که چه کنند وبالاخره چه خواهد شد. کسانی که در فکر گرفتن
چوکی ریاست جمهوری می باشند، هیچ برنامه برای مبارزه با این نا بسامانی ها ندارند
. نمی گویند که چطور بیکاری از میان برود. نمی گویند که چگونه می شود مواد مخدره
را . چطور ده ها هزار انسان معتاد را کمک کرد.
جلو این آدم کشی وقتل روزمره چطور باید گرفت. چرا این همه تفرقه اندازی و ایجاد
فاصله میان مردم .این که نه، جناب غنی احمدزی برای اینکه رای طرفداران طالب را
بدست بیاورد وطالب دوستی خود را هم عیان کند، واضح از آنها جانبداری میکند
نمی گویند که تاکی دست گدایی دراز داشته باشیم. در یک جمله
نمی گویند که اساسی ترین مشکلات جامعه را با کدام طرق باید حل کنند. اینها اصلا
برای رفع مشکلات مردم برنامه ندارند. حالا هم که از طرف امریکا سرزنش شده اند که
جنگ قدرت را یک سو بگذارند و به تقسیم قدرت موافقه کنند، مسأله خود را حل میکنند ونه
مشکل مردم وجامعه را.
چنین افراد وترکیب
آنها که فساد پیشگان، متعصبین رنگارنگ را هم دارد،قدرت را بگیرند، واز سوی دیگر
آدمکشی ، مفاسد ومشکلات هم بیشتر شده است، یک دولت فاسد دیگر در ادامه فساد ها وبی
نوجهی به حال مردم نیازمند، عمل میکند. یک عده چوروچپاول کردند. در بانک های خارج
ذخیره کردند. خانه های قیمتی در داخل و خارج
کشور خریدند. نزدیکان خود را پرورش دادند،خوب سیرشدند . تعداد دیگر نان غریبانۀ
خود واولادهای خود را ندارند.
وضع فرهنگی جامعه هم متأثر کننده است. فرهنگیان غمخوار
ومتعهد در حاشیه رانده میشوند. کسانی که روحیه انتقادی دارند، تحمل نمیشوند. قوم
بازی و دار ودسته بازی وبی توجهی به
استعداد ، سبب شده است که وضع سیر نزولی طی کند. وقتی ی حاضر نمیشود "
تلویزیون ملی " را ببیند، سویه ورفتارآدمی مثل خرم که وزیر فرهنگ بود در نظر همه ظاهر میشود ،.همینطور
سایر مردم بی توجه وبی استعداد.
حالا که قتل انسان ها کار روزمره شده است، چرا تلویزون به اصطلاح ملی برنامه های اختصاصی را
راه اندازی نمیکند. چرا به کار قاتلان نمی پردازد. دلیلش طالب دوستی است. دلیلش داشتن این ذهنیت جاهلانه
است که بگذار بخیر یک دفعه کل جای وطن را بگیرند. یک تعداد زیاد باشنده گان را
بکشند وفراری کنند!!
کشتن مردم مظلوم در ارگون پکتیکا ، تجاوز و وحشیگری حکومت
اسرائیل در مناطق اشغالی بالای مردمی که چند دهه میشود،زجر میکشند وقربانی میدهند،
درد های پایان ناپذیر هستند. در ارتباط این موضوعات مقالات واشعار هموطنان را
انتخاب وبه نشر می سپاریم.
.......................................................................................................................
یلدا صبور
روزگار مان ، عصر غم است
هموطنان عزيز من در ولايت پكتيكا ، ملت رنج كشيده ي فلسطين من در غم تان شريكم.
گــريــه مـــي آيــــد مـــرا
پرشكستند مرغكان را آشيان ها سوختند
لانهء ويرانه بينم ، گريه می آيد مرا
در كويری زندگي چون آرزو ها مرده اند
كودكی بی خانه بينم ، گريه می آيد مرا
كاش در تقويم عالم روزِ انسان داشتيم
جورِ بيرحمانه بينم گريه می آيد مرا
من ندارم صبرِ تو يارب مرا معذور دار
هركجا غمخانه بينم گريه می آيد مرا
اي كه میگویی :صبوری گريه ها از بهر چيست؟
خويش را بيگانه بينم ، گريه می آيد مرا
.....................................................................................................................................................
لیلا
تیموری واحـدی
دست نابکار
جفا پیشگان با زهم شیشه ی دلها را شکست !!
درد پکتیکا در شرح نمی گنجد . . !
آه پر دردی من بر مزار بی مراز تو ای بخون خفتگان بیگناه ، ای مردان ، ای زنان و ای کودکان معصوم و بی پناه پکتیکا . چون شمع سوزان است !
آه...!!
این درد نه یک روز است
این فاجعه هر روز است
ای وای وطن ای وای
درد تو جگر سوز است !!!
درد پکتیکا در شرح نمی گنجد . . !
آه پر دردی من بر مزار بی مراز تو ای بخون خفتگان بیگناه ، ای مردان ، ای زنان و ای کودکان معصوم و بی پناه پکتیکا . چون شمع سوزان است !
آه...!!
این درد نه یک روز است
این فاجعه هر روز است
ای وای وطن ای وای
درد تو جگر سوز است !!!
...........................................................................................................................
نورالله وثوق
همصدا بامردم مظلوم شهر ارگون افغانستان
کرزی عزیز !
برادرخوانده ها
اساتیدِ شیاطینِ جهان را
بلاهای زمینی زمان را
در آغوش پراز مهرت نگهدار
برادرخوانده های میزبان را
.........................................................................................................................
میرحسین مهدوی
این بازیگران بی شرم
این هم یکی دیگر از مشکلات دموکراسی وارداتی است. نمایندگان مجلس هنوز به درستی نمی دانند که نمایند گی یعنی چه. کار یک نماینده به نمایش گذاشتن خواست ها و نیازهای مردمی است که از طرف آنها به عنوان نماینده برگزیده شده است. نمایندگان شورای ملی به احتمال زیاد منصب نمایند گی را با اربابی اشتباه گرفته اند. یک نماینده همیشه نماینده است و در مقام نمایند گی جایی برای خود نمایی و مطرح کردن خواست ها و نیازهای خود نمی ماند. گویا مردم این افراد را برگزیده تا آنان از خودشان و از شکم و شهرت خودشان نماینده گی کنند. تصویت لایحه ی "قانون حقوق و مصوونیت های اعضای شورای ملی" نشان داد که این افراد واقعا قصدی جز نمایند گی ازشهوت و شکم خودشان ندارند.
ریشه ی مشکل حتی در دموکراسی وارداتی هم نیست. کافی است نمایندگان ما چشم بینا برای دیدن داشته باشند. کافی است این جماعت شکم پرست به جای اینکه همواره پشت به مردم نمایند گی کنند، یکبار چشم شان را به سوی مردم بگردانند و ببینند که مردم در چه وضعیتی به سر می برند. کسی که حقوق مادام العمری می خواهد، هرگز فقر و بیچاره گی موکلان خود را ندیده است.اگر مردم حتی برای یک لحظه به چشم این نمایندگان بی چشم می آمد خیال و رویای تصویب چنین قوانین ظالمانه ای را نیز درسر نمی پروراندند. مردمی که نان شب و روز خود را ندارند، مردمی که از ترس طالب زندگی عادی شان فلج شده و مجبورند که در شرایط جنگ و ترور عمر شان را سپری کنند، چگونه می توانند حقوق مادام العمری به شاهزاده گان خوشبختی که اشتباها نام نمایند گی مردم را به عهده گرفته اند بپردازند؟
نمایند گان مجلس احتمالا با چشمان بسته زندگی و نمایند گی می کنند. کسی باید این خواب دیده گان بی شرم را بیدار کند.
این بازیگران بی شرم
این هم یکی دیگر از مشکلات دموکراسی وارداتی است. نمایندگان مجلس هنوز به درستی نمی دانند که نمایند گی یعنی چه. کار یک نماینده به نمایش گذاشتن خواست ها و نیازهای مردمی است که از طرف آنها به عنوان نماینده برگزیده شده است. نمایندگان شورای ملی به احتمال زیاد منصب نمایند گی را با اربابی اشتباه گرفته اند. یک نماینده همیشه نماینده است و در مقام نمایند گی جایی برای خود نمایی و مطرح کردن خواست ها و نیازهای خود نمی ماند. گویا مردم این افراد را برگزیده تا آنان از خودشان و از شکم و شهرت خودشان نماینده گی کنند. تصویت لایحه ی "قانون حقوق و مصوونیت های اعضای شورای ملی" نشان داد که این افراد واقعا قصدی جز نمایند گی ازشهوت و شکم خودشان ندارند.
ریشه ی مشکل حتی در دموکراسی وارداتی هم نیست. کافی است نمایندگان ما چشم بینا برای دیدن داشته باشند. کافی است این جماعت شکم پرست به جای اینکه همواره پشت به مردم نمایند گی کنند، یکبار چشم شان را به سوی مردم بگردانند و ببینند که مردم در چه وضعیتی به سر می برند. کسی که حقوق مادام العمری می خواهد، هرگز فقر و بیچاره گی موکلان خود را ندیده است.اگر مردم حتی برای یک لحظه به چشم این نمایندگان بی چشم می آمد خیال و رویای تصویب چنین قوانین ظالمانه ای را نیز درسر نمی پروراندند. مردمی که نان شب و روز خود را ندارند، مردمی که از ترس طالب زندگی عادی شان فلج شده و مجبورند که در شرایط جنگ و ترور عمر شان را سپری کنند، چگونه می توانند حقوق مادام العمری به شاهزاده گان خوشبختی که اشتباها نام نمایند گی مردم را به عهده گرفته اند بپردازند؟
نمایند گان مجلس احتمالا با چشمان بسته زندگی و نمایند گی می کنند. کسی باید این خواب دیده گان بی شرم را بیدار کند.
ضیأ باری بهاری
امیدوارم روزی فرا برسد که جوانان با شهامت و آگاه پکتیا ـ پکتیکا ـ قندهار ـ هلمند ـ فراه ـ کنر ـ لغمان و ننگرهار از این بیش دیگر فریب طالبان نکتایی پوش را نخورده و متحدانه یک نهضت بزرگ ضد تروریسم و طالبانیسم را در مناطق طالب خیز ایجاد نمایند، آرزومندم که جوانان با استعداد آن مناطق این ابتکار و این افتخار را از آن خود داشته باشند، چون اکثریت قربانیان حملات راکتی و انتحاری طالبان وحشی مردمان فقیر و هردم شهید همین ولایات جنوبی و شرقی کشور است، یگانه بستر گرمی که حامیان طالبان و اعمال تروریستی و دهشت افگنی بیشتر سربازگیری می کنند همین مناطق جنوب و شرق کشور عزیز ما است، از همین مناطق است که دشمنان مردم افغانستان جوانهای یتیم و بی کس و کو را بعد از مغز شوی در پاکستان با واسکت های انتحاری (ساخت عربستان سعودی) آماده ساخته و بخاطر قتل و کشتار مردم ملکی و بی گناه به کشور عزیز ما اعزام می دارند. آرزومندم آن روز موعود فرا برسد که جوانان شمال نیز با برادران و خواهران خود در جنوب متحد شده و یک نهضت بزرگ فراقومی ضد طالب و اندیشه های طالبانیسم و بنیادگرایی را در سراسر افغانستان عزیز ایجاد نمایید. یقین کامل دارم، تا زمانی که ریشه های زهرآلود طالب و بنیادگرایی در افغانستان و اطراف آن خشکانده نشود، این کشور روی آرامی را نخواهد دید. با درود ضیا باری بهاری
...............................................................................................................................................................
م.نسیم ( اسیر )
بازفاجعه
فاجعه خونین
دیروزدرپکتیکا ، بازجان نود نفربیگناه ازجمله بیشترزنان واطفال را گرفت وسی
نفردیگررا زخمی ودرورطهء مرگ حتمی قرارداد. این فاجعه سلسله حوادث خونینی است که
درین اواخر، بخصوص پس ازآزادی غیرمسئولانه تعداد کثیرآدمکشان آزرده خاطر،
اززندانهای بگرام وگوانتانامودرسراسرافغانستان وحتی درپایتخت ، هرروزصورت می گیرد.
زسالهاست که میهن نشسته درخونست
کناردامــــن هـــــرخـــانواده گلگونست
بـلــنـد گشته زبـگـــوا نــدای سوختگان
تلاطم غم بیحد ، بـــــه رود جیحونست
زجهـل ازخــــود وبیگانه درد می بارد
تـگـــرگ حـادثه ها نیز، روزافزونست
گهی زقهـــرطبیعت ، زمین همی لرزد
گهی زآب خروشان ، جهان دگرگونست
گهی زلغزش کـــوه وکمر، فروبه زمین
به غـــم فروشدگان ، ازشماره بیرونست
گـــهـــی زمـعـصـیت انـتـحـــاری طالب
به شهروقریه ودِه ، جویهایی ازخونست
ازان زمان که بفــرمان رها شد اززندان
تــــــروروقتل درین جمع جزء قانونست
(اسیر) ازخط وخال بتان سخن نکنی
تـرا فقط غم میهن کلام ومضمونست؟؟
15جولای14ع
فرانکفورت
زسالهاست که میهن نشسته درخونست
کناردامــــن هـــــرخـــانواده گلگونست
بـلــنـد گشته زبـگـــوا نــدای سوختگان
تلاطم غم بیحد ، بـــــه رود جیحونست
زجهـل ازخــــود وبیگانه درد می بارد
تـگـــرگ حـادثه ها نیز، روزافزونست
گهی زقهـــرطبیعت ، زمین همی لرزد
گهی زآب خروشان ، جهان دگرگونست
گهی زلغزش کـــوه وکمر، فروبه زمین
به غـــم فروشدگان ، ازشماره بیرونست
گـــهـــی زمـعـصـیت انـتـحـــاری طالب
به شهروقریه ودِه ، جویهایی ازخونست
ازان زمان که بفــرمان رها شد اززندان
تــــــروروقتل درین جمع جزء قانونست
(اسیر) ازخط وخال بتان سخن نکنی
تـرا فقط غم میهن کلام ومضمونست؟؟
15جولای14ع
فرانکفورت
..............................................................................................................................
پرتو نادری
آرامش رمهگان حرام است
تا گرگ سیاه هار باقیاست
ما را سر می برند. بزرگان ما را، دانشمندان ما را، خبرنگاران ما را، جوانان ما را افسران و سربازن ما را، این روز ها باز هفده سرباز جوان را در دایکندی سربریدند، و این زمین حریص خوان داغ و پاک آنان را مکید، تا خون آن ها را زمین مکید ؛ نام آنان از ذهن رویداد ها به بیرون پرید، در هیاهوی تقلب ها و تحریم های انتخاباتی کسی نشنید که آن خون ها چگونه برزمین ریختند، بیست ویک تن ، گویی آن حادثۀ خونین کنر بار دیگر در دایکندی تکرار شد، دیگر چنین رویداد های به قصه های شبان و روزان ما بدل شده است. زنان را سنگ باران می کنند و تیر باران، ما همهگان انبوده کرگسان تماشایم؛ مگر ما گوسفندان خدایم، یا نفرین شده گان روی زمین یا این که بر این سرزمین خود نفرینی رفته است، ویا هم ما خود تیغ به دست زنگیان مست داده ایم. شاید می خواهیم سرزمین بی سر جهان باشیم. به گفتۀ حافظ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت. سر های ما را می برند و با سرهای بریدۀ ما توپ بازی می کنند. ما تمشا می کنیم ، شاید فردا سر بریدۀ ما در میدان فوت بال آنان باشد و دیگران تماشا کنند. باری گفته بودم:« آرامش رمهگان حرام است/ تا گرگ سیاه هار باقیاست» این گرگ همچنان باقی است و قامت فاجعه هنوز جوانه می زند و گویی ما همان نوحه سرایان همیشه گی تاریخیم. در پشت پرده، رییس جمهور با قاتلان مردم دست برادری می دهد وهر بار تجدید پیمان می کند وآن گاه برادران بر می گردند با انباری از خشونت و آتش و همه جا را به آتش می کشند. گویی این سرزمین به خون نشسته دیگر به میدان آتش افروزی دشمن بدل شده است و به کشتارگاه مردم. هر روز این سرزمین لباس سوگ بر تن می کند این جا مردمان خون فریاد می زنند و اما سخن این عجوبۀ تاریخ یکی است، یعنی آدم کشان همچنان برادران اویند. عالمان دین خاموش اند، خاموش بمانید؛ اما سرانجام بهای این خاموشی را در برابر تاریخ و خداوند خواهی پرداخت!
« خورشید سر بریدۀ خراسان» را به همه شهیدان سرزمین خوش اهدا می کنم به یاد و خاطرۀ تابناک و بزرگ آنان که در راه پاسداری از این سرزمین سر داده اند. خور شید سر بریدۀ خراسان خود همین افغانستان بی رهبر است. کشور بی رهبر کشور سر بریده است. بلی سال هاست که خورشید ها را سر می برند تا خفاشان در تاریکی با آسوده گی پرواز کنند؛ نمی دانم چرا این همه با پرواز خفاشان عادت کرده ایم. مگر آسمان سرزمین ما سزاوار پرواز سیمرغ نیک بختی نیست!
در اين شب تاريک
با هيچ ستاره يي مرا خيال گفت وگو نمانده است
دراين شب تاريک هراس من ازآن است
که ستاره گان چنان سکه های زنگ خورده يي در مرداب
ديگر به هيچ نمی ارزند
با هيچ ستاره يي مرا خيال گفت وگو نمانده است
دراين شب تاريک هراس من ازآن است
که ستاره گان چنان سکه های زنگ خورده يي در مرداب
ديگر به هيچ نمی ارزند
در اين شب تاريک هراس
من از آن است
که خورشيد را در جزيرۀ خراسان سر بريده اند
و ستاره گان چنان تف خشم آگينی
بی اعتنايي آماسيدۀ آسمان را
نفرين می کنند
و ستاره گان گويي روزنانی اند به سوی دوزخی
که من هميشه از آن ترسيده ام
که خورشيد را در جزيرۀ خراسان سر بريده اند
و ستاره گان چنان تف خشم آگينی
بی اعتنايي آماسيدۀ آسمان را
نفرين می کنند
و ستاره گان گويي روزنانی اند به سوی دوزخی
که من هميشه از آن ترسيده ام
در اين شب تاريک هراسی
از آنم نيست
که کسی چنان زنگي بد مستی
در چار راه مرگ مي استد
و مرا به آورد گاه فرا می خواند
هراس از آن کسی دارم که دستان استخواني اش
چنان خنجر خون آلودی
در آستين پنهان است
که کسی چنان زنگي بد مستی
در چار راه مرگ مي استد
و مرا به آورد گاه فرا می خواند
هراس از آن کسی دارم که دستان استخواني اش
چنان خنجر خون آلودی
در آستين پنهان است
هراس ازآن کسی دارم که
صدای خنده هايش
هيا هوی نخستين پيروزی شيطان است بر آدم
در اين شب تاريک
آيا هنوز راهی به سوی بامداد مانده است
وقتی که آفتاب در ميانه نيست
هيا هوی نخستين پيروزی شيطان است بر آدم
در اين شب تاريک
آيا هنوز راهی به سوی بامداد مانده است
وقتی که آفتاب در ميانه نيست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen