Samstag, 26. Juli 2014

باز جوی خون جاری کردند . . .


کاوه شفق آهنک Kawa Shafaq



باز جوی خون جاری کردند،

                                   برادرانِ دولت


هر حرفی، هر شعری، هر مقاله یی در مقابل فاجعه ی غور بی معنی می شود اما انسان وقتی بیچاره می شود جز حرف چه دارد؟ و  ما هر روز در مقابل فاجعه ی دیگر به تکرار طعم تلخ بیچاره بودن را می چشیم، در سوگ انسان های بی گناه اشک می ریزیم، فاتحه می خوانیم، به قاتلین و برادران دولتی شان لعنت و نفرین می فرستیم. ملت افغانستان در بازی شیطانیِ قدرت ها، همکاری و هم سویی دولت بی کفایتش با تاریک ترین و ضد انسانی ترین تفکر بشر هر روز در مقابل فاجعه ی تازه قرار می گیرد و می شکند. ضرور نیست من این کلمات پراگنده را بنویسم، همه این حرفها را می دانند اما جز چند کلمه حرف چه می توان کرد؟!.
.

از چراگاه همسایه می آیند
برادران رئیس جمهور
و در کوچه های ما جشن مقدس بر پا می کنند

برادران رئیس جمهور
ریشهای دراز مبارک دارند
و قلب عاشق شان
برای همبستر شدن با زنان بهشتی می تپد
آنها برای ریختن خون بکارت
جان می دهند

دندانهای شان
در چراگاه همسایه
با سوهان مقدس تیز می شوند
تا قلب کودکان مرا
بر سفره ی ضیافت سِکسِ آسمانی
خوبتر جویده باشند
زیرا زنان بهشتی
آنهایی را دوست می دارند
که ریشهای دراز دارند،
کباب کودک می خورند
و افسار می پوشند

رئیس جمهور
بر خلاف برادرانش
چپن بر شانه می اندازد
با آنهم
وقتی لب به سخن می گشاید
هر چار پایش نمایان می گردد

سلیمان باید بود
تا زبانش را فهمید
.............................
برگرفته از فیسبوک شاعر ارجمند کاوه شفق آهنگ

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen