Donnerstag, 31. Juli 2014

نژاد باوری دربستر تاریخ.




نژاد باوری دربستر تاريخ   

زلمی کاوه     Zalmay Kave     

توضيح:

احمد غوری در نوشته کوتاه که به صورت غير مستقيم از کشتار 14 نفر زن و مرد در ولايت غور دفاع کرده بود موجب شگفتی ام شد. سری به فيسبوکش زدم متوجه شدم که با نژادپرست روبه رو ام که مزخرفات دست دوم اروپايی ها را تکرار می کند و تلاش کرده است به اشکال مختلف و با تکيه بر تفاوت های فزيکی و افسانه های تاريخی به توهين و تحقير ميليون ها انسان هزاره بپردازد. من پيشگفتار يک نوشته قديمی ام را درباب نژادپرستی به اين بهانه می گذارم و اميدوارم که اين مقدمه حد اقل سوالاتی را درذهن خوانندگان درباب نژاد پرستی و ديگر ستيزی خلق کند.      

پيشگفتار
رشد و گسترش پديده نژادباوری در افغانستان و نشان دادن رابطه آن با تيوريهای نژادپرستی و زمينه های تکامل آن در اوضاع تاريخی و مکانهای متفاوت، ما را در شناخت و نوع مقابله با آن کمک خواهد کرد. اين مقاله در حد ممکن به تيوريهائی که زمينه های مشروعيت نژادباوری را می سازند، خواهد پرداخت.        
طبق معمول همه ما با ايده ها و باورهای نژادی در مدرسه آشنا ميگرديم. در کتابهای درسی در موئسسات رسمی و علمی، معلم ها و آموزگاران ونخبگان حاکم عقائد و تصورات نژادی «آريائی» را چه در کتابها و ماتريال مربوط به تاريخ و چه در پيکر شعر وادبيات گنجانيده اند.        

مواد و ماتريال نصاب تعليمی مکاتب و مراکز تعليمی را طوری آماده مينمودند که معيار افسانه نژادی که اعتقادات اقليت نخبه از تاريخ است را، به عنوان مبنای هويت «ملی» برای جامعه قرار ميدادند وبدينسان حقايق نخبگان حاکم بمثابه نگرش کل جامعه تعميم ميافت. اين نگرش در تمام ابعادش برای کودکان اقليت هائی تدريس ميگرديد که شامل دسته بندی «نژاد آريائی» نميشدند. اين هويت سازی در تناقض و تضاد کلی با معيار های که از جانب نخبگان وضع گرديده و وضعِت اوبژکتيو که اقليت ها و جمعيت ساکن کشور در آن به سر ميبرند، قرار ميگيرد. در گذشته کودکان افغانستان بمثابه افراد«آريائي» آموزش ديده و سوسياليزه ميگرديدند و اين مسئله هنوز بنام های مختلف و بمثابه آيه های آسمانی و لايتغير تبليغ و ترويج ميگردد.

راسيسم و نژاد باوری حاکم همواره براساس افسانه بافی به تقسِمبندی انسان و دسته بندی آن ميپردازد. شاخص برجسته اين نظريه در گذشته تاکيد بر تفاوتهای بيولوژيک برای استنتاجات برتری گروه خودی و ايجاد گروهای فرودست و «پست» در جامعه بشری است. ولی امروز از آنجا که تفاوتهای پشين دربرابر دانش جديد شکست خورده است، جای راسيسم بيولوژيکی را تفاوتهای فرهنگی گرفته است و انسانها را بر مبنای فرهنگهای گوناگون تقسيم مينمايند. در افغانستان نيز دسته بندی انسانها به قبيله ها و اقوام گوناگون از عرب، ازبک، بلوچ، پشتون، پشه ای، هزاره، نورستانی و غيره بار نژادی دارد. زمانيکه اين تقسيمات با اهداف نژادی صورت بگيرد و با نژادباوری همراه باشد نتيجتأ ثمری جز برتری نژادی و خدمت به اهداف و اميال نژادباوران نخواهد داشت.      

قرائت تقسيم انسانها بر بنيادهای نژادی گذشته طولانی دارد. برای شناخت آن لازم است تا نگاهی به تاريخ تدوين باورهای انديشه سياسی نژادباوری در غرب بياندازيم و ببينيم که چگونه انديشه های نژادباورانه که الزامأ برتری طلبی نژادی بهمراه دارد، شکل گرفته و تکامل نموده است. البته پرداختن به اين مسئله از ظرفيت نه یک بلکه دها مقاله هم خارج است. ولی تلاش ميکنم که اشاره های به فراز های اين انديشه داشته باشم.         

برجسته ترين تغييرات که در سير عقايد نژادباوری صورت گرفت در عصر گسترش رشته های علوم انسانی در قرن
۱٩ در غرب بود. تئوريسن های علوم اجتماعی متاثر از چارلز داروين، زيستشناس برجسته، انديشمندان معتقد به تبعيض نژادی مانند آرتور گوبينو از طراحان مباحث مردمشناشی نژادی و نژاد باوری محسوب ميگردند. با وصف شکست نظريه مردمشناسی نژادی توسط دانش ژنيتيک جديد، تئوری مزبور بواسطه نژادباوران توليد و باز توليد ميشود.    

منتقدين نظريه های نژاد باوری در سالهای
۱٩٨٠ قرن گذشته مانند ژرژ موس و گريتا جونز نظرات جالب و در خور توجه در باره افسانه نژاد «آريائی» و نقد نژادباوری دارند که برای من نقطه عزيمت و حرکت خلاف جريان تفسير انسان به اساس ارزش نژادباوری نژاد«آريائی» بحساب ميآيد. 

رابطه دولت و نژادپرستی پديده درخور توجه است. تاُسيس دولت های بورژوايی در قرن
۱٩ و سپس ايجاد نهادهای علمی و تحقيقی درزمينه های تاريخ و دانش تاريخی و اجتماعی کمک کرد تا در قرن ۱٩ باورهای نژادی با تئوريهای برتری نژادی «آريائی» و سفيد بهم پيوند يابند. تشکيل دولتهای ملی و واحد ها و موئسسات باستانشناسی و تاريخ، زمينه های مساعدتری برای آفرينش هويت تاريخی برای جامعه و مردم را در اختيار و در دستور مهندسان و مخترعين هويت و تذکره قرار داد. در نتيجه با استفاده از دانش بيولوژی و طبيعی مدرن، راسيسم «علمی» بنيانگذاری شد. البته اشکال تطبيقی حقوق نژادباوری را بايد در پراکتيک و عمل دولتهای بورژوائی اروپائی نسبت به جمعيت کوليها و يهوديها و تقديس فرهنگهای محلی با استناد به همان افسانه های کهن، مطالعه کرد.

نژادباوری قرن 20 نيز بگونه ای نظری تداوم آرا و انديشه های متفکران نژاد باور قرن 19 مانند آرتور گوبينو و چمبرلاين بود، که به اشکال مختلف در مدلهای سياسی آلمان نازی و اپارتايد در افريقای جنوبی مورد آزمايش و تطبيق قرار گرفتند. ايدئولوژی مبنی بر نژاد پرستی با نمادها و سمبلهايش ظرفيت و نيروی مخربش را در عمل به جهانيان نشان داد. تقابل نژاد دربرابر نژاد وتاکيد بر برتری نژاد سفيد و حاکميت آن از فراورده های اين روند و تحولات اجتماعی و سياسی به حساب ميآمد که با تشکيل دولت نژادپرست هتلر و کشتار و قتل عام يهوديان، کوليان، کمونيستها و ساير ديگر انديشان ماديت يافت. دولت نژاد باور هتلر تلاش ورزيد تا با ايجاد سازمانهای به اصطلاح علمی کاراکتر و معيارهای “علمی” برای نظريه برتری نژادی تعريف کند. روشهای عملی که برای اندازه گيری جمجمه و ساير اعضای بدن تا سالهای
۱٩٦٠ – ۱٩٧٠نيز در برخی از کشورهای اسکندناويا رواج داشت.        

ولی خوشبختانه دانش ژنيتک جديد با بدست دادن شناخت در مورد 3 مليارد ژن بشر، مسئله علمی بودن برتری نژادی را برای هميشه مردود اعلام نمود. اما تنها موجوديت دانش جديد ژنيتک به معنای از ميان رفتن مضمون ايدئولوژيک راسيسم نژادی در جامعه نبوده بلکه ايدئولوژی نژادی هنوز از کشش قابل ملاحظه ی در جامعه برخوردار است، چون به گونه های مختلف توسط دم و دستگاه دولتی و سازمانهای اجتماعی و فرهنگی آن توليد و باز توليد ميگردد. برخيها برای اثبات نظريه های نژاد باوری شان به سراغ افسانه ها و خوانش کتيبه های باستاني میروند، تا سرنخ برای اثبات خواستگاه های نژادی خود پيدا کنند و ازاين طريق به گونه ظريفانه وماهرانه به آرايش و پيرايش نژادباوری خودی بپردازند. در اين مقاله به بخشهای مختلف نژادباوری در بستر تاريخ در حد و ظرفيت يک مقاله پرداخته خواهد شد.    

زمينه استفاده از آثار و منابع گسترده است، ولی با تاسف مجال و امکان مطالعه اين همه ماتريال و منبع برای من مقدور نيست ولی سعی خواهد شد تا از آن منابع استفاده لازم بعمل آيد، منابع و ماتريالی که تابوهای ملی سازی و هويت سازی را به مثابه مخلوق تاريخی مورد دقت و بررسی قرارميدهند.
استفاده از مطرحترين نظريه پردازان عصر باستان تا نويسندگان و نظريه پردازان قرن 19 اروپا که نقش جدی در ابداع سيستماتيک نژادباوری بازی نموده اند، اهميت ويژه ای در اين نوشته خواهد داشت.

نظريه های فلاسفه و دانشمندان باستان کمک ميکنند تا با نطفه های مکتوب راجع به تقسيمبندی انسانها به «ما» و «ديگران»، آشنا شويم. نظريه پردازان مدرن تئوريهای نژاد باوری مانند
Arthur de Gobineau دپيلومات، نظريه پرداز نژادپرست و نويسنده کتاب تفاوتهای نژاد انسانی در سالهای۱٨٥٣ – ۱٨٥٥در معرفی تيوريهای نژادباوری سهم بر جسته ايفا می کرد، زيرا وی از نخستين نژادباوران است که با استفاده از بهترين امکانات دانش زمانش به تبين نژاد باوری و اعتقادات خود پرداخته است. بدون شک ميتوان گفت که وی اساسی ترِين نفش را در تبين نظريه نژاد پرستی در عصر مدرنيته داشته است.   

قرائت های مختلف از راسيسم و نژاد باوری در افغانستان جريان داشته است و اکثريت قريب به اتفاق ماتريال و مواد که در خدمت ايجاد و ابداع هويت ملی بکار گرفته شده و ميشود به گونه های آگاهانه يا ناآگاهانه از مجراهای نزديک به نژاد باوری آب ميخورند.   

برای مثال به کتابهای تاريخ از جمله تاريخ عبدالحی حبيبی، کهزاد و غلام محمد غبار مراجعه کنيد در خواهيد يافت که چگونه از تاريخ در خدمت ابداع هويت ملی بهره برداری شده است. پس از مرور کوتاه شکل گيری تاريخی اين نگر شها، در بخش اول اين مقاله نسبت به چگونگی تقسيم انسان ها به «من» و «شما» در يونان باستان و سپس قرون وسطی خواهم پرداخت.       

شرايط رشد راسيسم در دوره های کشف قاره های جهان و گسترش استعمار و کلونياليسم و رشد جامعه سرمايه داری درجهان مورد ارزيابی قرار خواهد گرفت. انقلاب صنعتی پيامد های جدی را برای جامعه بشری به بار آورد. همزمان جامعه بشری در عرصه های گوناگون رشد و تکامل داشت. انکشاف دانش و علوم جديد در عرصه های دانش اجتماعی و علوم طبيعی زمينه های بوجود آمدن تيوريهای گوناگون را فراهم نمود. راسيسم جديد را درمتن اين اوضاع و احوال قرن 19 بايست مطالعه نمود. درپايان اين مقاله به بحث و ارزيابی پديده نژادباوری تا دوره جديد و تحولات راسيسم و اشکال گوناگون آن خواهد پرداخت.

                                  30 جولای 2014

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen