Sonntag, 27. April 2014

سیلاب، این فرزند ناخلف . . .



میرحسین مهدوی

       سیلاب، این فرزند نا خلفِ آب
5C8D89B9-7929-470D-BC96-BAF687031C73_mw800_s
سیلاب باید به معنی سیلی آب باشد، سیلی سختی که آب به گوش دیگران می زند. اما آب که ارباب نیست تا روی دیگران را مشت دانی خود خیال کند و هر وقت دلش خواست صورت دیگران را با سیلی سرد و سنگین خود سرخ کند. آب مایه ی حیات است،نیست؟ آب مثل خون در رگ های زندگی جاریست و در کوچه پس کوچه های هستی زندگی را جار می زند.  چگونه می توان باور کرد که این الفبای آبادانی گاه نقش ارباب را نیز بازی می کند، ارباب بسیار بی وجدان و نامرد را. اربابی که وقتی ناراحت شد دهقان خود را ازدهان و دندان  می اندازد.
زندگی در افغانستان بیش از هر جای دیگر جهان به آب وابسته است. اگر آب نباشد همه ی کشت ها و کشتزار ها جوانمرگ می شوند. گندم که نباشد کار مردم نیز ساخته است. خشکسالی فقط میوه، سبزیجات و گندم را از بین نمی برد آرامش و خوشی مردم را نیز بیرحمانه درو می کند. خود آب هم می داند که معنایش در افغانستان بیش از الف و ب  است. آب در افغانستان یعنی فرصت زندگی بودن. به همین دلیل مردم بیش از آنکه از خدا طلب آمرزش کنند تمنای فراوانی  آب می نمایند. دعای باران می خوانند و نماز آب بر پا می دارند. گوسفندان زبان بسته را برای افزایش عمر آب قربانی می کنند. دستان پینه بسته ی دهقانان همیشه رو به آبی آسمان است و از خداوند برای فراوانی آب دعا می کنند. خدا و آب جدی ترین و مهم ترین کلمات در ادبیات مردم افغانستان به حساب می آیند. اگر خدا بر دلهای مردم حکومت می کند آب بر خاک حکم می راند. تنها آب است که می تواند فرمان آبادانی صادر کند، فرمان زندگی و سرزندگی.
گاهی آب هم یادش می رود که مایه ی حیات است و نماد زندگی. گاه آب دست از مهربانی می شوید، نرمی و لطافت تنش را چون کالای کهنه ای به کناری می گذارد و چون آتش سوزناکی، تند و بدخو می شود. همو که آبادی جز به فرمان او بر پای نمی ایستاد، فرمان نابودی صادر می کند، دستور سرد مرگ و نیستی بر زبان  می راند. چون یاغیان راه پس کوچه ها را به پیش می گیرد و چون شورشیان سر به شهر و بازار می گذارد ، می شکند و نابود می کند.
امسال اما آب در جوزجان و بادعیس به صراحت به زندگی دشنام داد و با حنجره ای خشمالود سکوت ساده ی زندگی در دهکده های فقیر این ولایات را شکست.آب به جای اینکه گلهای خسته از جنگ را به نرمی و آرامی از خواب بیدار کند و ریشه ی درختان قامت شکسته را با همه ی مهربانی اش در آغوش بگیرد، باغچه های غریب را به مصیبت گل ها دچار کرد و درختان قامت بلند را با روش های تازه ای از ریشه کند. چون چریک جوانی که به تعقیب دشمن از مین و مرگ نمی هراسد و از دیوارهای راست بالا می رود، آب نیز پا بر فرق دیوار ها نهاد تا هرچه دم و آدم به دستش برسد نابود کند.
شاید خصلت و خوی آدم ها بر آب نیز تاثیر می گذارد. شاید آب هم آموخته باشد که در کشوری چون افغانستان باید به زبان تفنگ سخن گفت و جز با جنگ سالاری نمی توان به سروری و سالاری رسید. از این روست که آب چونان جنگ سالار پیر و کارکشته ای ، در یک روز 54 تن را کشت.
آب باید همیشه آب باشد، باید همیشه الفبای آبادانی باشد.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen